از اقتصاد تا سیاست، از دیپلماسی تا میدان *
انتشار نوار مصاحبه وزیر امور خارجه کشورمان دو اصطلاح “دیپلماسی” و “میدان” و تقابل این دو را در سطح جامعه مطرح کرد، و واکنشهای بسیار متفاوتی را بین جریانهای مختلف سیاسی بهدنبال داشت. فارغ از اینکه این مصاحبه چگونه سر از رسانههای بیگانه درآوردهاست، و فارغ از اینکه انتشار آن در چنین روزهایی که ازیکسو مذاکرات وین به موقعیت حساسی رسیدهاست، و از سوی دیگر مقدمات برگزاری انتخابات ریاستجمهوری در خردادماه درحال فراهم شدن است، چه معنایی دارد و چه هدفی را دنبال میکند، بحث و بررسی در ابعاد تقابل “میدان” و “دیپلماسی” و تقدم و تأخر ایندو بحثی مهم و بنیادین است.
به بیان دیگر سؤال این است که آیا دیپلماسی باید در خدمت میدان باشد، یا میدان در خدمت دیپلماسی؟ ظریف در مصاحبه خود بر این نکته تأکید دارد که در دوران مسؤولیت او همواره دیپلماسی در خدمت میدان بودهاست.
تقابل بین دیپلماسی و میدان را از بعضی جهات میتوان به تقابل بین سیاست و اقتصاد تشبیه کرد. تقریباً همه کشورها بهگونهای سیاست خود را در خدمت اقتصاد ملی قرار میدهند. دولتها درصورتی به یک پیمان منطقهای وارد یا از آن خارج میشوند که صرفهای در میدان اقتصاد برایشان داشتهباشد. بهعنوان مثالی بارز، بسیاری از کشورهای دوست در شرایط تشدید تحریمهای ظالمانه امریکایی برعلیه ملت ایران، حاضر به حمایت از ملت ما نشدند، زیرا نگران تبعات اقتصادی این همراهی بودند. حتی بانکهای چینی بهعنوان دومین قدرت بزرگ اقتصادی دنیا حاضر به تحمل زیان ناشی از تحریم نشدند.
مثالی دیگر: امریکا سالانه میلیاردها دلار کمک بلاعوض به برخی کشورها میکند. اما همین کمک بلاعوض بهعنوان یک اقدام سیاسی درواقع منافع اقتصادی فراوانی نصیب این کشور میکند. همچنین مداخله نظامی این کشور در عراق هرچند هزینههای سنگینی بهدنبال داشت، اما تحلیل کاخ سفید این بود که بهدنبال سقوط صدام و برقراری آرامش شرکتهای امریکایی وارد میدان خواهندشد و با بستن قراردادهای عظیم با دولت جدید، این ضرر را جبران خواهندکرد.
بدینترتیب کشورهایی که برنامه رشد درآمد صادراتی خود را با جدیت دنبال میکنند، معمولاً گسترش مناسبات اقتصادی با کشورهای هدف را بهعنوان یکی از مهمترین برنامههای هیأتهای دیپلماتیک خود تلقی میکنند.
بااینحال در کشور ما طی چندین دهه همواره این اقتصاد ملی بوده که در خدمت سیاست خارجی قرار گرفتهاست. بهترین شاهد این مدعا سخنان رئیسجمهوری در دیماه ۱۳۹۳ است. وی در سخنرانی خود در کنفرانس اقتصاد ایران بر این نکته تأکید کرد که سالهاست اقتصاد ما به سیاست یارانه میدهد. بگذارید یک مدت هم سیاست به اقتصاد یارانه بدهد.
نکته قابلتأمل این است که اگر کشوری اقتصادش را در خدمت سیاست قرار بدهد، هرچند در کوتاهمدت ممکن است پیشرفتهایی در عرصه سیاست داشتهباشد، و حتی با مدد درآمد سرشار نفتی به حیاط خلوت امریکا نیز نفوذ کند، همانطور که ایران اقدام به سرمایهگذاری در امریکای لاتین و استقرار کارخانه تراکتورسازی در ونزوئلا کرد، اما این موفقیت دوران کوتاهی خواهدداشت. زیرا دیر یا زود اقتصاد ملی با بحران مواجه شده، و قدرت یارانه دادن به سیاست را از دست خواهدداد. بدینترتیب کشور ممکن است هم در عرصه اقتصاد و هم در عرصه سیاست متحمل باخت سنگین شود.
اما اگر کشوری با انتخاب شیوه درست، سیاست خارجی خود (یا حداقل بخشی از آن) را در خدمت اقتصاد ملی قرار بدهد، به مرور زمان با رشد اقتصاد ملی و افزایش قدرت اقتصادی کشور، میزان اثرگذاری و نفوذ آن در میدان سیاست نیز افزایش مییابد. دقیقاً به همین دلیل است که چین بعد از چهار دهه پیروی از سیاست تنشزدایی و تقدم اقتصاد بر سیاست، اینک بهعنوان قدرت دوم اقتصادی جهان در شرایطی قرار گرفته که درگیر جنگ اقتصادی با امریکا شده، و موجبات نگرانی این کشور را فراهم سازد.
همانند تقابل بین اقتصاد و سیاست، در تقابل بین میدان و دیپلماسی نیز دو حالت وجود دارد: یا باید دیپلماسی در خدمت میدان باشد، و بهعنوان ابزاری برای موفقیت در میدان مورد استفاده قرار گیرد، و یا باید میدان در خدمت دیپلماسی و هماهنگ با آن باشد. بدینترتیب در بررسی رابطه میدان و دیپلماسی باید بدون متأثر شدن از برخوردهای احساسی و حماسی باید دید کدام شیوه بیشترین دستآورد را بهدست میدهد، و به همین دلیل موردتوجه همه بازیگران عالم سیاست است.
با مروری به واقعیتهای جهان امروز میتوان نتیجه گرفت هیچیک از کشورهای مطرح در عرصه سیاست جهان، دیپلماسی را در خدمت میدان و اهداف میدانی قرار نمیدهند. میدان ابزاری است که باید در خدمت دیپلماسی باشد و تا جایی که میتواند به افزایش قدرت چانهزنی دیپلماتها بر سر میز مذاکره کمک برساند. تقدم میدان بر دیپلماسی ممکن است در کوتاهمدت همانند یارانه دادن اقتصاد به سیاست، موفقیتهای کوچکی بهدنبال داشتهباشد، اما درنهایت هزینهگزافی به کشور تحمیل میکند. زیرا بهتدریج دیپلماسی را از برش و نفوذ محروم میسازد. گفتنی است بزرگترین آفت برای بدنه دیپلماسی یک کشور این است که طرف مقابل بر سر میز مذاکره باور داشتهباشد که مذاکرهکنندگان حرف آخر را نمیزنند. این وضعیت در ادبیات عامه جامعه ما با عبارت تحقیرآمیز “برو بگو بزرگترت بیاید!” توصیف میشود.
دقیقاً به همین دلیل است که کلاوزویتس نظریهپرداز برجسته نظامی پروس در اوایل قرن نوزدهم جنگ را ابزار سیاست یا ادامه سیاست تلقی کرده، و میگفت: در مسائل نظامی باید از مسائل سیاسی پیروی کرد. زیرا این سیاست است که اعلان جنگ میکند. درحالیکه جنگ بهطور صرف وسیلهای بیش نیست.
ازاینرو باعنایت به اینکه شیوههای اعمالی کشورهای قدرتمند و موفق براساس دهها سال تجربه تدوین شده، و رسمیت یافتهاست، با مرور تجربیات جهانی فقط یک نتیجه روشن و یک پاسخ قطعی به سؤال بنیادین مورد نظر وجود دارد: سیاست خارجی در خدمت اقتصاد ملی، و میدان در خدمت دیپلماسی.
——————————–
* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره شنبه ۱۱ – ۲ – ۱۴۰۰ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی, یککمی سیاسی