دکترْ مدیرِ مؤلف *
در یک نظام دانشگاهی زنده و پرتحرک، گذراندن یک دوره تحصیلات تکمیلی کار دشواری است. دانشجو باید بهسختی کار کند، به دهها بلکه صدها متن و منبع مراجعه کند، و با اثبات شایستگی و توانایی علمی خود به اساتید سختگیرش، آنان را مجاب کند که لیاقت عنوان دانشآموخته را دارد. روشن است هرچه دانشگاه معتبرتر باشد، فشار به دانشجو برای مطالعه جامع و کامل بیشتر خواهدبود. همچنین هرقدر سطح دوره آموزشی بالاتر برود، دشواری کار برای دانشجویی که طالب علم و فضیلت است، بیشتر خواهدشد که باید به قول معروف، جور هندوستان بکشد.
اما همهجا آسمان همین رنگ نیست! چرا باید کار را تا بدین حد سخت و دشوار کرد که طالبان علم و معرفت گرفتار شوند؟! میتوان روش بهتری برای طی مدارج علمی تعریف کرد که این اندازه فشار هم به اساتید و هم دانشجویان تحمیل نشود. اجازه بدهید توضیح دهم:
با پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷، گروه کثیری از جوانانی که در اروپا و امریکا در حال تحصیل بودند، تحصیلات خود را نیمهتمام رها کرده و به کشورشان بازگشتند تا در کنار مردم رنج کشیدهشان باشند و به سرزمین مادریشان خدمت کنند. همچنین جوانان دانشآموخته مقیم داخل که آرزوی ادامه تحصیل چه در داخل و چه در خارج را در سر میپروراندند، قید تحصیل را زده و در سلک جهادگران برای خدمت در دورافتادهترین و محرومترین روستاها داوطلب شدند، و یا لباس رزم برتن کردند تا از تمامیت ارضی کشورشان دفاع کنند.
سالها بعد و در شرایطی که کشور با گذراندان دورانی پرتلاطم، به آرامش و ثبات نسبی رسیدهبود، مدیران ارشد کشور با شرایطی خاص مواجه بودند: تعداد قابلتوجه جوانان مستعد و نخبه که هم استعداد دانشآموختن داشتند، و هم نیاز فراوانی به خدمتشان در مدارج بالاتر علمی بود. بهاینترتیب مقدماتی فراهم شد تا این افراد در قالب دورههای خاص تحصیلات تکمیلی، دروس نیمهتمام خود را به پایان برسانند و با تقویت بنیه علمی خود، منشأ خیر بیشتری برای کشور بشوند.
تا این جای کار مشکلی نبود. برخی از این جوانها در سالهای بعد نشان دادند که لایق فرصتی برای ادامه تحصیل بودند؛ با جدیت درس خواندند و مدارج علمی را طی کردند. اما ماجرا به همین جا ختم نشد.
ما ایرانیان دلاور، اساساً استعداد غریبی در لوث کردن و تحریف کردن هر نوع قاعده و قانون درست و کارآمدی داریم. در چنین شرایطی احساسات رانتجویانه برخی از دستاندرکاران جریحهدار شد. وقتی که فرصتی برای ادامه تحصیل برای گروهی افراد مستعد و لایق فراهم میآید، چرا در مقیاس وسیع و برای بقیه دوستان هم چنین فرصتی فراهم نشود تا همه از این امتیاز برخوردار شوند؟
بهاینترتیب یک حرکت گسترده ملی برای ایجاد فرصتهای آموزشی در سطح تحصیلات تکمیلی آغاز شد؛ دانشگاههای زمینی، زمانی، هوایی و هاوایی دست به کار شدند تا سیل عظیم جویندگان علم و معرفت را به خواسته خود برسانند. درنتیجه فرصتی فراهم شد تا برخی از افراد که در ردههای مدیریتی در حال خدمت بودند، همزمان با اشتغال و مسؤولیتهای تماموقت اجرایی به تحصیل در سطح کارشناسی ارشد و دکتری بپردازند. بدیهی است فردی که مسؤولیت اداره یک تشکیلات اداری بزرگ را بهعهده گرفتهاست، و البته همزمان چندین دلمشغولی دیگر هم دارد، نمیتواند بهعنوان یک دانشجوی تمام وقت به تحصیل بپردازد، و برای کسب علم مجبور به مرور و مطالعه متون علمی فراوان شود.
مدیران دانشجو با تعریف شیوه جدیدی از تحصیل و شکل جدیدی از روابط دانشجو با مراکز علمی، توانستند با کمترین مطالعه و کمترین پژوهش به مدرک دلخواه خود برسند. بیتردید این حکم شامل حال همه این دانشجویان نمیشود.(۱) برخی از این افراد در سایه تلاش و جدیت و استعداد ذاتی خود توانستند به عمق و غنای علمی نسبی دست پیدا کنند. و البته تردیدی نیست که اگر همین افراد در سلک دانشجویان تمام وقت درمیآمدند، انبان دانش و معرفتشان بسیار پرتر و پربارتر میشد.
همه ما داستان افراد نخبه و سختکوشی را که همراه با تحصیل مجبور به کار بوده و کمکخرج خانواده بودند، و در نهایت به مدارج بالای علمی رسیدهاند، شنیده و تحسینشان کردهایم. اما این، کار هرکسی نیست. وقتی قبول کنیم که فردی همزمان با چندین سمت اجرایی و همزمان عضویت در چندین مجمع و …، دانشجوی دوره دکترا هم باشد، عقلاً نمیتوان پذیرفت که تحصیل او همراه با کار علمی شایان توجه و وقتگیر باشد، چرا که اساسآ وقت چنین کاری را ندارد.
بهاینترتیب در مواردی نهچندان کمشمار مشاهده میکنیم که جناب مدیر با بهرهگیری از همکاری پژوهشی “داوطلبانه” بعضی کارکنان خود، موفق به تهیه پایاننامه میشود. حتی در مواردی مشاهده میکنیم، اساتید محترم این مدیر با سازمان تحت مسؤولیت دانشجوی سختکوش خود رابطه پژوهشی و حتی اجرایی برقرار میکنند. به بیان دیگر، مدیر دانشجو علاوه بر رانت تأمین فرصت آموزشی و تقبل بخشی از هزینه از طرف کارفرمای خود، از رانت ارزشمند دیگری هم برای گذراندن دوره آموزشی به خرج سازمان متبوع بهرهمند میشود. درباب خریدو فروش متون تحقیقاتی در سطح شهر و ارائه خدمات برای تنظیم پایاننامه چیزی نمیگویم. چون مدیران دانشجو نیازمند چنین کار سخیفی نیستند.
اما با کمال تعجب کار بدینجا هم ختم نمیشود و نخواهدشد. این مدیران مدرکگرفته، در مرحله بعد برای طی مدارج علمی بالاتر باید با دانشگاهها هم همکاری بکنند و دانشجویان را از علم و دانش خود بهرهمند سازند. آنان برای تألیف کتاب درسی و غیردرسی هم از خدمات “داوطلبانه” پژوهشی کارکنان زیردست خود بهره گرفته، و میتوانند در هر سازمان و تشکیلاتی که موفق به گرفتن سمت ریاست آن شدند، کتابی درباب موضوع فعالیت آن سازمان و موضوعات مشابه بنگارند و کارنامه علمی خود را پرآب و رنگتر سازند! جل الخالق!
بهراستی در کدام محیط علمی و آموزشی معتبر با چنین پدیدهای مواجه میشویم که دانشجوی دوره دکترا با حفظ سمت، هم مسؤولیت اجرایی داشتهباشد، هم عضویت هیأتمدیره چندین شرکت را پذیرفتهباشد، هم فعالیت صنفی و تجاری شخصی خود را با هدف کسب درآمد و ثروت بیشتر داشتهباشد، و تازه بهعنوان مصداق بارزی از یک دست و بیست هندوانه، در قامت بلند یک فعال سیاسی در نشستهای حزبی و گعدههای دوستانه تشکیلاتی مشارکت پروپیمان داشتهباشد، و افزون بر همه اینها فرصت کافی برای حضور در مجالس و هیئات مذهبی البته به شرط حضور در کادر دوربین فیلمبردار داشتهباشد؟!
بهطوریکه ملاحظه میکنید، با استفاده نابجا از قانون و رویه معقولی که برای ادامه تحصیل گروهی خاص و معدود تدوین شدهبود، جمع کثیری از مسؤولان و مدیران میانی موفق به طی مدارج علمی شدند. این “دکترمدیر”ها که با کمترین تلاش علمی به مقصد و مقصود خود رسیدهاند(۲)، با هجمه پرعِدّه و عُدّه خود راه پیشرفت را بر جوانهای سختکوش و دانشجویان واقعی بستهاند. طبیعی است در جامعهای که ارزش چندانی به علم و فضیلتِ دانستن قائل نباشد، میتوان با ارائه پایاننامههای فتوشاپی(۳)، مدرک گرفت و در سایه لابی قدرتمند و حمایت دوستان بلندپایه جایگاه رفیع و مقام و منصب خود را از گزند روزگار و رقبای تازه نفس حفظ کرد.
سخن آخر این که نباید گول مدرکهای تحصیلی و عنوانهای علمی پرطمطراق را خورد. از این دکترمدیرها باید پرسید در کدام مرکز علمی درس خواندهاند و همزمان با تحصیل، چند هندوانه دیگر را با همان یک دستشان برداشتهبودند؟ ضمناً یادتان باشد گول سخنوری و سخنرانیهای آنچنانی این افراد را نباید خورد. زیرا به دلیل اشتغال تمام وقت در سازمانهای اجرایی متعدد و کسب اطلاعات از حوزههای مختلف، حرفهای کلی فراوانی در آستین دارند، و معمولاً با بیان مطالب کلی و گزافهگوییها، فقر علمی خود را میپوشانند. آنان هر سؤالی را با سؤال دیگر جواب میدهند و به قول گزارشگران ورزشی، با زدن زیر توپ منطقه بازی را عوض میکنند تا متوجه خالی بودن چنتهشان نشوید. فقط میتوانم بگویم با بودن چنین دانشمندانی خداوند به این سرزمین رحم کند.
———————————-
۱ – پیشاپیش از این معدود مدیرانی که همزمان با مسؤولیت اجرایی درس خوانده، و در مقام یک دانشجو، بهاصطلاح کم نگذاشتهاند، پوزش میطلبم. اما خود این عزیزان باور دارند که نباید اجازه داد رندان فرصتطلب پشت سر آنان پناه بگیرند، و خود را همرنگ آنان بنمایانند.
۲ – یاد مرحوم فروغی بسطامی به خیر با این غزلش:
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
….
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند!
این دکترمدیرها مصداق تامّ و تمام کسانی هستند که نکوشیده به مقصد میرسند و با رانتجویی حریصانه خود جوانان مستعد کشور را از فرصتهای آموزشی و استخدامی محروم میکنند و نمیگذارند به مقصدی که استحقاقش را دارند، برسند!
۳ – پایاننامههایی که این افراد تهیه و ارائه میکنند، دراصل کاریکاتوری از یک پایاننامه معتبر و ارزشمند علمی است، و اگر هم حرفی برای گفتن داشتهباشد، حاصل تلاش تهیهکننده واقعی آن است! ازآنجاکه این روزها نرمافزار فتوشاپ اهمیت فراوانی در جامعه ما پیدا کرده، و با کمک آن میتوان مثلاً یک تجمع ۲۰نفره را اجتماع پرخروش ۲۰۰۰نفره نشان داد، من هم این پایاننامههای تقلبی را “پایاننامه فتوشاپی” مینامم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره ۱۰ – ۴ – ۹۴ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: رانتخواری و فساد, مدیریت و شایستهسالاری