ملی کردن نفت و افسانه “لبخند به امریکا” *

سخنورانی که عمدتاً در جناح مخالف دولت یازدهم گرد هم آمده‌اند، معمولاً در روزهای پایانی مردادماه هرسال و به بهانه سالگرد کودتای ۲۸ مرداد، تبلیغات رسانه‌ای خود را برعلیه دکتر مصدق تشدید کرده، و بر این ادعا پای می‌فشارند که مصدق طالب ارتباط دوستانه با امریکا بود. اما امریکایی‌ها از پشت به او خنجر زده، و دولتش را سرنگون کردند.
در این یادداشت به این نکته نمی‌پردازم که چه کسی یا چه کسانی درواقع به نهضت از پشت خنجر زدند‌. بلکه هدفم روشن ساختن این نکته است که اگر به‌راستی دکتر مصدق سیاست “لبخند به امریکا” را انتخاب کرده‌باشد، چه هدفی از این کار داشته‌است؟
دکتر مصدق مهم‌ترین برنامه و درواقع برنامه اصلی دولت خود را اجرای قانون ملی کردن نفت می‌دانست، و معتقد بود اگر دولت او فقط بتواند این آرزوی ملت ایران را محقق کند، کاری سترگ و ماندگار کرده‌است، اما او باید به‌گونه‌ای گام برمی‌داشت که شرایط ناپایدار سیاسی داخل و خارج، مزاحمتی برای او و دولتش فراهم نیاورد.
در داخل کشور او ازیک‌سو با اتحادی متزلزل مواجه بود، که با تجربه طولانی خود در عرصه سیاست، نکات ضعف و قوت آن را به‌خوبی می‌شناخت: سیاسیونی که ممکن بود با انگیزه سهم‌خواهی از پیروزی، یا حتی حسادت بر طبل مخالفت با دولت بکوبند. از سوی دیگر بر قدرت دربار و درباریان متنفّذ که ممکن بود با ملی شدن نفت و قدرت یافتن بیشتر سیاستمداران مستقل، نگران آینده خود باشند، نیز واقف بود.
به همین دلیل مصدق در دولت اول خود سعی کرد تاحد امکان از سیاسیونی استفاده کند که چندان وجهه “ضدسلطنت” نداشته، و موجبات نگرانی دربار را فراهم نیاورند. او تلاش کرد به شاه و دربار این اطمینان را بدهد که دولت بنا نیست عرصه را بر شاه تنگ کند، و تغییرات بنیادی در میدان سیاست و کشورداری ایجاد کند.
او همین شیوه “رفع نگرانی” را در سیاست خارجی خود نیز برگزید، زیرا نمی‌خواست با ماجراجویی اجماع جهانی علیه دولت خود به وجود بیاورد. ازاین‌رو، تلاش کرد برنامه ملی کردن صنعت نفت به‌عنوان یک اقدام کینه‌توزانه تلقی نشود. او برنامه خود را فقط اعمال حق مالکیت ملت ایران بر ثروت خود معرفی کرد. از دید او اشکالی نداشت که انگلیسی‌ها با شرکت نفت متعلق به ملت ایران همکاری کنند. اما انگلیسی‌ها حاضر به کنار آمدن با برنامه ملی شدن نفت نبودند، و تلاش کردند اجماع جهانی برعلیه ایران ایجاد کنند.
در چنین شرایطی مصدق با هوشمندی تمام سیاست “لبخند به امریکا” را برگزید. او با این کار می‌خواست بگوید مشکل ما با انگلستان فقط این بود که آن‌ها خودشان را مالک نفت ما می‌دانستند. ما می‌خواستیم نفت مال ما باشد، و آن‌ها با شرکت ملی نفت ایران همکاری کنند تا منافع هردو طرف تأمین شود. اما انگلیسی‌ها از سر لجبازی با ما “قهر” کرده‌، و رفته‌اند. در این شرایط همکاری شرکت‌های نفتی امریکایی با ایران می‌تواند به نفع هردو طرف باشد. به بیان دیگر انگیزه ایران از ملی کردن نفت، غرب‌ستیزی و رفتن به سمت شوروی یا … نیست. مصدق می‌خواست بگوید آن‌چه صلح جهانی را تهدید می‌کند، ملی شدن نفت ایران نیست، بلکه لجبازی کودکانه دولت انگلستان است.
به بیان دیگر هدف مصدق این نبود که انگلیسی‌ها را بیرون کرده، و امریکایی‌ها را جای آن‌ها بنشاند. حتی نمی‌توان مدرک محکمه‌پسندی ارائه کرد که ثابت کند مصدق مطمئن بود امریکایی‌ها پیشنهادش را می‌پذیرند.
مصدق فقط می‌خواست تنش‌زدایی کند. او فقط می‌خواست از شکل‌گیری اجماع جهانی برعلیه ایران که خواست انگلستان بود، جلوگیری کند. او فقط می‌خواست افکار عمومی جهان را متقاعد کند که ایران از حق خود دفاع می‌کند و دنبال ماجراجویی نیست. شاید این واقعیت که در اجلاس نهایی دیوان لاهه، قاضی انگلیسی به نفع ایران و به ضرر کشور خودش رأی داد، یکی از دستآوردهای همین بازی مصدق بود: انگلستان حتی موفق به جلب نظر مساعد قاضی منتخب خودش در دیوان هم نشد!
به‌طوری‌که ملاحظه می‌شود، سیاست “لبخند به امریکا” (اگر بتوان چنین عنوانی را برای دیپلماسی مصدق مناسب دانست) سیاستی همراه با تدبیر و دوراندیشی بود. اگر امریکا روی خوش نشان می‌داد، حلقه تحریم انگلیسی شکسته‌می‌شد، و اگر نمی‌پذیرفت، حداقل ایران در افکار عمومی جهان و در بین مردمان آزاداندیش حامیان فراوانی به دست می‌آورد. پس برخلاف ادعای غیرمنطقی و غیرمستند سخنوران و تریبون‌داران امروزی، این اقدام مصدق نه‌تنها یک اشتباه راهبردی نبود، بلکه اقدامی هوشمندانه و همراه با تدبیر بود.
اما برای سنجش عیار صداقت سخنوران منتقد، بی‌مناسبت نیست به ماجرایی خاص در پرونده هسته‌ای اشاره کنم:
در سال ۱۳۸۴ پیشنهاد تشکیل کنسرسیوم غنی‌سازی با مشارکت کشورهای غربی به‌ویژه امریکا توسط رئیس دولت نهم در اجلاس سازمان ملل مطرح شد. این پیشنهاد بدین‌معنی بود که ایران در برنامه غنی‌سازی خود دنبال دستیابی به بمب نیست. غربی‌ها می‌توانند خودشان در فعالیت هسته‌ای ایران از نزدیک حضور داشته‌باشند، و خیالشان از بابت صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای راحت شود. این پیشنهاد تحت شرایطی می‌توانست نقطه عطفی در پرونده هسته‌ای ایران باشد.
البته طرح این پیشنهاد را نمی‌توان “تصمیم هوشمندانه” رئیس دولت وقت و تیم او دانست. این پیشنهاد قبلاً از طرف مذاکره‌کنندگان ایرانی در دوران دولت اصلاحات مطرح شده، اما بنا به دلایلی آن دولت نتوانست با جدیت بر روی پیشنهاد مانور بدهد.(۱) اگر در ابتدای شکل‌گیری بحران هسته‌ای، چنین پیشنهادی از جانب دولت مبتکر ایده گفتگوی جهانی مطرح می‌شد، ممکن بود پرونده هسته‌ای سرنوشت دیگری بیابد.
به‌هرتقدیر، پیشنهاد تشکیل کنسرسیوم غنی‌سازی از جانب هر دولتی که مطرح می‌شد، اصلاً به معنی اعتماد به امریکا، یا دعوت امریکایی‌ها بر سر سفره ایران نبود. این پیشنهاد مستقل از این که پذیرفته یا رد می‌شد، نشان صداقت طرف ایرانی بود، و این که ایران برنامه مخفی که مخلّ صلح جهانی باشد، در دست اقدام ندارد. ردّ این پیشنهاد می‌توانست افکار عمومی جهان را به نفع ایران تحت‌تأثیر قرار بدهد، و مانع انزوای ایران شود. البته ماجراجویی‌های دولت نهم چنین پیشنهادی را بی‌تأثیر ساخت.
حال نکته این است: زمانی که رئیس دولت نهم در اجلاس سازمان ملل این پیشنهاد را مطرح کرد، هیچ‌یک از سخنوران منتقد امروزی که دکتر مصدق را متهم به لبخند زدن به امریکا می‌کنند، اعتراضی به این پیشنهاد نکرده، و حتی سخنرانی او را در حد “الهام از عالم بالا” ارتقا دادند!
پیشنهاد تشکیل کنسرسیوم غنی‌سازی، سیاست لبخند به امریکای دولت ملی دکتر مصدق، و دیپلماسی هسته‌ای دولت یازدهم را می‌توان در یک نکته کلیدی مشابه هم دانست: هرسه اقدام هوشمندانه‌ای بودند که با هدف رفع بحران و تنش در سیاست خارجی و جلوگیری از اجماع جهانی برعلیه ایران مطرح شدند.
—————————————————–
۱ – سیدحسین موسویان عضو سابق تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران در کتاب خود با عنوان “روایت بحران هسته‌ای ایران” به این نکته اشاره کرده‌است.
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره سه‌شنبه ۳۱ – ۵ – ۹۶ به‌چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.