واقعه غدیر؛ برگی فراموشناشدنی از کتاب تاریخ اسلام *
مورخانی که به ثبت وقایع دوران صدر اسلام پرداختهاند، درباب واقعه غدیر در سال آخر عمر شریف رسول گرامی اسلام مطالب متفاوتی را ثبت و نقل کردهاند. این مورخان را میتوان به چهار گروه تقسیم کرد:
۱ – گروه اول آن واقعه را کلاً انکار میکنند.
۲ – گروه دوم بر صحت آن مهر تأیید زده، اما تمام ماجرا را در حد رفع برخی سوءتفاهمها در مورد شخصیت حضرت علی(ع) و بهنوعی تجلیل از مجاهدی بزرگ تلقی میکنند.
۳ – گروه سوم پیام این واقعه را معرفی آن حضرت از جانب رسول ختمیمرتبت به عنوان جانشین میدانند.
۴ – گروه چهارم با تأیید اصالت ماجرا، و با هدف نزدیک کردن آراء دو طرف، بهنوعی بهدنبال یافتن تفسیری بینابین برای آن هستند.
این نوشتار به بررسی و تطبیق اسناد تاریخی و تحقیق درباب صحت و سقم آنها نمیپردازد، بلکه برآن است تا با کنار هم نهادن حقایقی از شرایط آن ایام و اطلاعات تاریخی مسلّم و موردتوافق همه مورخان، به درکی از واقعیت برسد، و سعی میکند با تأمل در این تصویر ساده تاریخی، طرحی برای یک تحقیق جامع ارائه دهد، تا بتواند رجحان نظر یکی از چهار گروه یادشده را بر سه نظر دیگر با اتکا به حقایق مسلّم تاریخی نشان دهد. این تصویر ساده میتواند نقطه شروعی برای یک مطالعه جامع باشد، و با بررسی مجموعه عظیمی از اسناد، احادیث و روایات و یافتههای تاریخی مورد سنجش و ارزیابی قرار گرفته، و راستیآزمایی شود.
اگر با نظر مورخانی که معرفی علی(ع) را بهعنوان جانشین و خلیفه در واقعه غدیر تأیید نمیکنند، یعنی گروه اول و دوم، موافقت کنیم، یک اشکال مهم پیش میآید که این مورخان پاسخ قانعکنندهای برای آن ندارند: پیامبری به مدت ۲۳ سال بعد از بعثت خود، در بین مردم زیسته و برای ابلاغ رسالت خود سختیهای فراوان کشیده، و در ده سال آخر عمر شریف خود، با کمک یاران باوفایش حکومتی مستقر کردهاست. این پیامبر بزرگ نه خود فردی را به عنوان جانشین برای مدیریت این حکومت تازهتأسیس و جوان منصوب میکند، نه کسی از ایشان درباب جانشین سؤال میکند، نه ایشان درباره چگونه انتخاب کردن حاکم بعدی و ویژگیهای او مردم را راهنمایی میکند، و نه حتی پیروان ایشان درباب علت تعیین نکردن جانشین و سکوت در این مورد و خودداری از هرگونه راهنمایی، از ایشان سؤال میکنند!
به بیان دیگر، با پذیرش نظر گروه اول و دوم، میتوان به این نتیجه رسید که گویی فصلی از کتاب تاریخ اسلام که به بحث در باب جانشینی پیامبر ختمیمرتبت اختصاص داشته، در طول زمان و با بیتوجهی و سهلانگاری کتابداران از متن کتاب جدا شده، و بهتدریج مفقود شده و به فراموشی سپردهشدهاست. با تأمل در موارد زیر، معلوم خواهدشد که اشکال پیشگفته قابلتوجیه، صرفنظر و نادیده گرفتهشدن نیست:
۱ – پیامبر گرامی اسلام در مدینه مقدمات تشکیل یک حکومت را فراهم کرد. یاران آن حضرت ایشان را در قامت یک حاکم بر صدر جامعه تازهتأسیس میدیدند. افراد جهاندیده و نخبگان قوم با شناختی که از ساختار حکومتی امپراطوریهای ایران، روم و نیز دیگر حکومتهای منطقه از جمله مصر و حبشه داشتند، اهمیت مسأله تعیین جانشین از جانب حاکم را درک میکردند. آنها در مراودات خود با جوامع پیشرفتهتر منطقه، بارها شاهد این واقعیت بودند که چگونه پسر نداشتن یک حاکم میتواند تبدیل به بحران سیاسی شود. آنها طبعاً از خود میپرسیدند سرنوشت این حکومت جدید چه خواهدشد؟ آیا با رحلت پیامبر این حکومت هم متلاشی میشود؟
این سؤال و این ابهام میتوانست به عامه مردم هم منتقل شود و بهعنوان یک پرسش عمومی مطرح گردد. بنابراین بهصرف این که سرزمین حجاز در آن ایام از نظر فرهنگی بسیار عقبمانده بود، و قبایل آن زمان چیزی از تمدن بشری و معیارهای توسعه سیاسی نمیدانستند، نمیتواند توجیهی بر این نکته باشد که چنین سؤالی برای هیچیک از اعضای این جامعه تازهشکلگرفته، بهویژه نخبگان و افراد جهاندیده و مطّلعش مطرح نشدهاست. پس جامعه اسلامی به طور طبیعی با این سؤالات روبهرو بود که: جانشین پیامبر چه کسی است؟ چگونه و توسط چه کسی معین میشود؟ و حدود اختیاراتش چیست؟
۲ – پیامبر همواره در دسترس اصحاب و یارانش بود و کسی برای رسیدن به محضر او، ملزم به جلب رضایت حاجبان و محافظان نبود. هرکس قصد دیدار آن جناب داشت، بهراحتی موفق به دیدارشان میشد و هر سؤال و خواستهای داشت، بدونلکنت و نگرانی بیان میکرد. بردباری پیامبر گرامی در حدی بود که اصحاب برای ایشان مزاحمت ایجاد میکردند، و حیای ایشان مانع میشد که محدودیتی برای دیدارهای گاه و بیگاه آنان تعیین کند.
ماجرایی که قرآن کریم در آیه ۵۳ سوره مبارکه احزاب(۱) به آن اشاره میکند، بسیار جالبتوجه است: برخی از یاران در خانه پیامبر میآیند و مینشینند و به فکر رفتن نیستند! آنان هر سؤالی دارند میپرسند، بعد مینشینند تا سخنان او را بشنوند، حتی بعد از بهاصطلاح تهکشیدن سؤالاتشان، باز هم زحمت را کم نمیکنند! این مزاحمت بارها و بارها تکرار میشود. رسول گرانقدر اسلام آنچنان شریف و مهربان است که هرگز در رفتارش ناراحتی از اینهمه مزاحمت هرروزه مشاهده نمیشود. طبعاً یاران ایشان هم که همواره طالب دیدار او و بهره جستن از مجلس انس او هستند، متوجه بار این مزاحمت نمیشوند. خداوند حکیم با فروفرستادن آیات فوق پیامبر را مجبور میکند برخلاف رویه خود، مطلب را با این میهمانان همهروزه درمیان بگذارد: “شما با این کارتان پیامبر را آزار میدهید، و او شرم دارد که این مطلب را به شما تذکر دهد، اما خداوند تذکر میدهد!”.
ظاهر ماجرا بسیار ساده است. اما نکتهای عمیق در آن نهفته است: رسول خدا در دسترس بندگان است، هیچکس برای رسیدن به او لازم نیست ناز حاجبان و دربانان و محافظان را به جان بخرد. حتی میتوان در خانهاش و روبهروی او نشست و سؤالپیچش کرد. او چنان بزرگوار و نجیب و صاحب کرامت است که مزاحمت چندین ساعتهتان را تاب خواهدآورد، و چنان که عادت کریمترین بندگان خداست، سؤالات تکراری شما را با متانتی حیرتانگیز پاسخ خواهدداد، و روی بر شما تُرُش نخواهدکرد. گویی یکی از ابعاد مأموریت این آیه شریفه این است که سالها بعد، مدافعان اصالت ماجرای غدیر بدان استناد کنند و “در دسترس بودن” پیامبر رحمت و کرامت و نبودن هیچگونه مانع و رادعی بر سر راه ارتباط اصحاب آن جناب با ایشان را به رخ منکران بکشند که: “اگر کسی میخواست سؤال خود را درباب آینده جامعه اسلامی از ایشان بپرسد و پاسخ درخور بگیرد، هیچ مشکلی وجود نداشت”.
پیامبر گرامی اسلام حتی در مقابل اصرار یکی از پیروانش به دیدار هرروزه او، حاضر به منع او از این مزاحمت نمیشود، فقط به او توصیه میکند: “زُرنی غباً تَزدد حباً”، هر روز میا، که محبت زیادت شود!(۲)
بهاینترتیب هیچ کس نمیتواند ادعا کند که فلان شخص یا اشخاص قصد پرسیدن از پیامبر درباره جانشین او را داشتند، اما به او دسترسی پیدا نکردند، زیرا حاجبان و دربانان رخصت ندادند، و آنان موفق به طرح سؤال خود و گرفتن پاسخ نشدند.
۳ – رسول ختمیمرتبت رفتاری بسیار خاص با مردم و نیز پیروان خود داشت. مهربانی، بردباری و حلم فوقالعاده او باعث میشد هیچکس در حضور او احساس غربت و لکنت نکند. مردم با او بسیار راحت بودند و در کنارش احساس آرامش میکردند. هیچکس در حضور او گرفتار ترس از هیبت و جلالش نمیشد و بهراحتی آن چه میخواست، بیان میکرد.
نقل کردهاند روزی پیرمردی فقیر و صحرانشین که چوپانی میکرد، پیش پیامبر رحمت و کرامت آمد. هنگام روبهرو شدن با پیامبر، رعشه بر اندامش افتاد و دستانش شروع به لرزیدن کرد. آن بزرگوار تا این صحنه را دید، خطاب به او گفت: “راحت باش. من کسری و قیصر و فرعون نیستم. من فرزند همان مادری هستم که با دستانش شیر بز میدوشید. من مانند بردگان روی خاک مینشینم و بر روی زمین غذا میخورم، با من راحت باش”. (قریب به این مضمون)
مردم از او در هر موردی که به ذهنشان میرسید، میپرسیدند و او با بردباری جواب میداد. ایشان آنچنان مهربان و بردبار بود که شهروندان مدینه در حضور او بیتکلفتر از محضر پدرانشان و به تعبیر امروزی خودمانی بودند. قرآن کریم در آیات مکرر به مؤمنان دستور میدهد در محضر رسول خدا شرط ادب را برجای آورند، او را از “ورای حجرات” صدا نکنند، در حضور او با صدای بلند مجادله نکنند، و ….تأمل در همین آیات معلوم میدارد که رفتار حلیمانه و پدرانه آن بزرگوار موجب گستاخی بیش از حد پیروان در حضور ایشان شده، و نهتنها گرفتار نوعی خودسانسوری ناشی از “شرم حضور” نمیشوند، بلکه هرچه دل تنگشان بخواهد، میگویند و میپرسند. درنتیجه قرآن به جای آن که به اصحاب توصیه کند که در محضر پیامبر راحت باشند و حرفی را که در دل نهفته دارند، بیان کنند، از آنان میخواهد حرمت حضور پیامبر را رعایت کنند، و از این اخلاق و حلم حیرتانگیز او که اجازه میدهد زیردستان و پیروانش با او مجادله کنند، سوءاستفاده نکنند.
بهاینترتیب، هرگز نمیتوانپذیرفت که کسی از یاران آن بزرگوار دچار این ابهام شده، و سؤال برایش مطرح شود، و بهدلیل شرم حضور یا خودسانسوری، به خود اجازه سؤال از آن جناب را ندهد. پس باید قبول کرد که اگر سؤالی در باب مسأله جانشینی پیامبر اکرم به ذهن یاران او خطور کرده، حتماً از او پرسیدهاند.(۳)
۴ – رفتار خاص پیامبر با مردم مدینه موجب شدهبود آنان هروقت گرفتار مشکلی میشدند، یا اختلاف و دعوایی بینشان بروز میکرد، حتی برای سطحیترین دعواها سراغ ایشان میرفتند. از دعوای عروس و مادرشوهر گرفته، تا شکایت یکی از شهروندان از همسایهاش(۴)، اختلاف تازهعروس و تازهداماد در تفسیر آداب و رسوم قبیلهشان(۵)، اختلاف بر سر تقسیم ارث و …. حتی فردی فرزند خود را خدمت آن حضرت آورد تا درباب کمخوردن خرما، او را نصیحت کند(۶). با این تفصیل، بهروشنی پیداست که حتی با یکروز غیبت آن بزرگوار از شهر، بسیاری از شهروندان عادی گرفتار این سؤال میشدند که از این پس برای حل و فصل اختلافات خود، چه باید بکنند.
بهبیاندیگر، حتی اگر مقام پیامبری و مقام حکومتی ایشان را هم نادیده بگیریم، مراجعات مکرر شهروندان مدینه به ایشان در حدی بود که نبودن ایشان در شهر حتی برای دورهای کوتاه مبدل به معضلی میشد، چه رسد به این که چنین فردی برای همیشه از بین مردم برود. نتیجه این که او فردی نبود که بهاصطلاح، بود و نبودش در زندگی عامه مردم تأثیری نداشتهباشد، تصور نبودنش بین مردم، هیچ نگرانی را دامن نزند و موجب پریشانی خاطر مردم نشود. پس طبعأً این سؤال بهطور جدی برای همه مردم مطرح میشده که با رفتن او چه وضعی در جامعه حاکم میشود و خلأ ناشی از رفتن او چگونه پر میشود.
۵ – پیامبر گرامی اسلام هربار که از شهر خارج میشد، فردی را بهعنوان جانشین خود معرفی میکرد، که محل رجوع مردم باشد. حتی برای اردو زدن در بیرون مدینه در دوران جنگ خندق نیز، با اینکه مکان اردو فاصله چندانی با شهر نداشت، چنین کرد، و عبدالله بن اممکتوم را بهجای خود معین کرد.(۷) طبعاً این شیوه عمل آن بزرگ که البته رفتاری طبیعی بوده، و جای تعجب نداشت، موجب میشد پیروان آن بزرگوار با این سؤال مواجه شوند که ایشان در ایام سفر آخرت، برای تعیین جانشین چگونه عمل خواهدکرد.
۶ – پیامبر سؤالات پیروان خود را با بردباری و مهربانی بسیار پاسخ میداد و هرگز کسی را بابت پرسیدن سؤالی هرچند پیش پا افتاده، موردعتاب قرار نداده و از دادن جواب با هیچ بهانهای طفره نمیرفت. از سؤالاتی درباب خلقت آسمانها و زمین، درباب خاصیت غذاها، درباب شگفتیهای خلقت گرفته تا نحوه استحمام و نظافت بدن و …. هیچ سؤالی در محضر او بیجواب نمانده، او کمبهاترین پرسشها را هم با ادب و مهربانی تمام پاسخ دادهاست. بهاینترتیب، کسی نمیتواند ادعا کند که پیروان آن رسول گرامی از او درباب جانشینی پرسیدند و آن جناب پاسخی نداد.
۷ – در جنگ مؤته پیامبر سهنفر را بهعنوان امیر سپاه اسلام معرفی کرد. پیامبر فرمود اگر فرمانده اول که زید بن حارثه بود، کشتهشود، جعفر بن ابیطالب جانشین اوست تا سپاه بلاتکلیف نباشد. اگر جعفر هم کشتهشود، عبدالله بن رواحه فرمانده سوم جانشین او خواهدبود. اگر سردار سوم هم کشتهشد، سپاهیان خود فردی را به فرماندهی و مدیریت سپاه برگزینند. شرایط جنگ دشوار بود و مسافتی زیاد باید پیمودهمیشد. ازاینرو پیامبر با چنین دوراندیشی با مسأله برخورد کرد. طبعاً کسانی که اینگونه تدبیر و دوراندیشی را از ایشان دیدهبودند، نمیتوانستند از بیاعتنایی ایشان به امر انتخاب جانشین برای خود شگفتزده نشوند، و علت این بیتوجهی و بیاعتنایی را از ایشان نپرسند. اما تاریخنگاران صدر اسلام که سخنان بسیار از پیامبر گرامی و پرسش و پاسخهای بسیار از محضر آن جناب را با طول و تفصیل ثبت کردهاند، هرگز درباب اینگونه سؤالات چیزی نمیگویند.
۸ – یاران پیامبر هرگز درباب او چنین نمیاندیشیدند که او عمر جاوید دارد. در ماجرای جنگ احد به دنبال شهادت جناب مصعب بن عمیر، شایع شد که پیامبر به شهادت رسیده، و برخی با این تصور در جنگ سست شدند، آنروز کسی در پاسخ این شایعه نگفت پیامبر عمر جاوید دارد، و بنا نیست به شهادت برسد! آیه ۱۴۴ سوره مبارکه آل عمران(۸) و آیه ۳۰ سوره مبارکه زمر(۹) هم این نکته را به پیروان آن حضرت آموختهبود. همگان میدانستند، پیامبر خدا هم روزی از بینشان خواهدرفت. پس کسی نمیتواند ادعا کند اصحاب پیامبر چون میپنداشتند پیامبر خدا همیشه با آنان است، خود را از سؤال درباب جانشین پیامبر بینیاز میدانستند.
۹ – رحلت رسول گرانقدر اسلام بهیکباره و بهاصطلاح بدون اطلاع قبلی اتفاق نیفتاد که مردم غافلگیر شوند. او در سفر حجهالوداع به مردم اطلاع داد که این آخرین سفر او به خانه خداست. علاوهبراین، آن بزرگوار در روزهای آخر که در بستر بیماری بود، به مردم خبر از رفتن خود داد، و حتی برای گرفتن حلالیت از یارانش در مسجد حاضر شد. پس کسی نمیتواندبگوید، مردم مدینه شب خوابیدند و صبح که بیدار شدند، شنیدند پیامبر به سوی خداوند پرواز کردهاست، درحالیکه هیچکس فکرش را هم نمیکرد. بنابراین کسی فرصت نکرد از ایشان درباب مسأله جانشینی سؤالی بپرسد.
حال این قطعات را کنار هم بچینیم: برای همه اهل مدینه این سؤال مطرح است که جانشین پیامبر چه کسی است، همه انتظار دارند خود پیامبر یا بهصراحت جانشین خود را معرفی کند، یا حداقل درباب نحوه انتخاب او و ویژگیهای فردی که باید انتخاب شود، مردم را راهنمایی کند. بااینحال نه شخص پیامبر درباب این موضوع مهم سخنی میگوید و نه کسی از یاران از ایشان سؤال میکند. حتی وقتی پیامبر به آنان میگوید من به زودی از بین شما خواهمرفت، بااینحال، بازهم هیچکس نمیپرسد! کسی نمیپرسد فلسفه سکوت پیامبر و معرفی نکردن جانشین یا راهنمایی نکردن درباب انتخاب جانشین چیست! حتی کسی نمیپرسد که اگر بناست خودمان او را انتخاب کنیم، چگونه فردی را باید به حکومت انتخاب کنیم؟! آیا این امر شگفتانگیز نیست؟ آیا نمیتوان نتیجه گرفت که این روایت از زندگی پیامبر حلقه مفقودهای دارد؟
اما نکتهای دیگر: دوسال و چندماه بعد از رحلت پیامبر اکرم، جناب ابوبکر در بستر بیماری و در حضور چندتن از اصحاب پیامبر اکرم، جانشین خود را معرفی کرد، و جناب عمر در مسجد با استناد به وصیت ایشان، از مردم بیعت گرفت. دهسال بعد نیز جناب عمر در آخرین روزهای عمر خویش، با تشکیل شورای ششنفره و حتی ابلاغ آییننامه داخلی آن(۱۰)، ترتیب انتخاب جانشین خود را معین کرد. در هیچیک از مقاطع تاریخی فوق، جناب ابوبکر و جناب عمر با این سؤال و اعتراض یاران پیامبر روبهرو نشدند که: پیامبر جانشین تعیین نکرده، و انتخاب خلیفه را با تمهیدات خاصی به مردم سپردهاست. شما چرا خلاف سنت او عمل میکنید؟”
پژوهشگرانی از برادران اهل سنت در پاسخ به این سؤال که با وجود عدمانتخاب جانشین از جانب رسول اکرم، چرا جناب ابوبکر و جناب عمر هردو درباب انتخاب جانشین اقدام کردند، پاسخ دادهاند پیامبر دارای مقام عصمت بود، و اگر فردی را به جانشینی منصوب میکرد و از آنفرد خطایی سرمیزد، مردم نسبت به مقام عصمت پیامبر دچار شک و تردید میشدند. درحالیکه شیخین نه مدعی و دارای مقام عصمت بودند و نه کسی برایشان چنین مقامی مطرح کردهاست، پس اگر فرد منصوب از جانب آنان خطایی مرتکب میشد، به پای پیامبر نوشته نمیشد.
ایرادات متعددی میتوان بر این استدلال گرفت. اما من فقط به یک نکته بسنده میکنم: این استدلال را نمیتوان و نباید با گذشت هزار و چندصد سال از آن واقعه مطرح کرد. این نکته را باید از پیامبر پرسیده باشند، و آن بزرگوار چنین پاسخی دادهباشد. یا حتی شیخین در پاسخ اعتراض اصحاب پیامبر، بدان متوسل شدهباشند. درحالیکه چنین پرسش و پاسخی در آنروزها ثبت نشدهاست. این پژوهشگران باید قبل از ارائه این پاسخ، به این سؤال اساسیتر و بنیادیتر پاسخ دهند که چرا هرگز چنین پرسش و پاسخهایی در آنروزها تکرار نشدهاست؟ بهراستی چرا امتی که حتی درباب خوردن و نخوردن پیاز وقت پربرکت پیامبرشان را گرفتهاند، سؤالی درباب جانشین ایشان نپرسیدهاند؟!
همچنین برخی پژوهشگران (گروه چهارم از گروههای پیشگفته) در تلاش برای رفع اختلاف بین فِرَق اسلامی، سعی کردهاند به توجیهی بینابین برسند. از جمله نویسنده مقاله “امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟”(۱۱) پیام واقعه غدیر را نصب و تعیین علی(ع) به منصب امامت آسمانی همیشگی و نه خلافت زمینی چندروزه میداند.
به این دیدگاه نیز ایرادات متعددی را میتوان وارد ساخت که من فقط به یک مورد، آنهم مرتبط با همان نکات و بندهایی که در بالا ذکر شد، اشاره میکنم: آنروز پیامبر بزرگ از مردم خواست در غدیر خم توقف کرده، و مجتمع شوند. از جهاز اشتران برای آن جناب سکویی ساختند، و او بر فراز آن رفت. بنا به ادعای این گروه اخیر، پیامبر بر فراز همان سکو حضرت علی(ع) را به منصب امامت آسمانی تعیین فرمود و فرود آمد. گروهی از سران مسلمانان سراغ حضرت علی(ع) رفته و این منصب را به ایشان تبریک گفتند.(۱۲) آنروز کسی از حاضران آن جمع از پیامبر سؤال نکرد که ای رسول خدا! این سمتی که تو پسرعم خود را بدان منصوب فرمودی، امامت آسمانی بود یا خلافت زمینی؟! و اگر امامت آسمانی بود، پس تکلیف خلافت زمینی چه میشود؟! چرا این دومی را تعیین نمیکنی و چرا حتی راهنمایی نمیکنی که چگونه تعیین کنیم؟!
ملاحظه میکنید که از هر طرف به ماجرای غدیر و موضوع جانشینی پیامبر گرامی اسلام بنگریم، به نظر میرسد، بخشی از کتاب ارزشمند تاریخ زندگی پیامبر اسلام، با عنوان مسأله جانشینی، عمداً یا سهواً به فراموشی سپردهشده، و در طول زمان بهتدریج از شیرازه این کتاب ارزشمند کندهشده، و مفقود شدهاست. توجیهاتی هم که از طرف برخی پژوهشگران اهل سنت یا شیعی ارائه میشود، کمکی به حل مسأله نمیکند. ازاینرو توجه به معدود منابع برجای مانده و نیز متون شیعی که تفسیر روشنی از این واقعه ارائه میکنند، اهمیت مییابد.
بهاینترتیب، روشن است که از چهار گروه مورخ مورداشاره در صدر مقاله، نظر گروههای اول، دوم و چهارم منتهی به موقعیتی میشود که با عقل سلیم جور درنمیآید.
بااینحال، اگر تفسیر گروه سوم از مورخان پیشگفته را درباب واقعه غدیر بپذیریم که در آنروز پیامبر گرامی اسلام، بهترین شاگرد مکتب خود را بهعنوان جانشین معرفی کرده، و جامعه مسلمان آنروز را به پذیرش حکومت او ملزم ساخته، و یا حتی بیعت با آن بزرگوار را به امت خود توصیه اکید کردهاست، و به بیان دیگر منظور از این معرفی، فقط تجلیل صرف یا حتی نصب ایشان فقط به منصب امامت آسمانی همیشگی نبود، و شامل خلافت زمینی هم میشد، بسیاری از نکات غامض صورتمسأله حل میشود: مردم از پیامبر درباب جانشین ایشان پرسیدهاند و او متناسب با درک حاضران پاسخ دادهاست. سپس در یک گردهمایی تاریخی، فرد موردنظر خود را که تابناکترین چهره در بین یاران باوفای رسول گرامی اسلام است، بهعنوان جانشین خود معرفی کرده، و بهاصطلاح کار را تمام کردهاست. با پذیرش این تفسیر از واقعه غدیر، میتوان به تصویری روشنتر و شفافتر از تاریخ صدر اسلام رسید و تناقضات پیشگفته به نوعی پاسخ دادهمیشوند.
———————————
۱ – وَلَکِنْ إِذَا دُعِیتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلَا مُسْتَأْنِسِینَ لِحَدِیثٍ إِنَّ ذَلِکُمْ کَانَ یُؤْذِی النَّبِیَّ فَیَسْتَحْیِی مِنکُمْ وَاللَّهُ لَایَسْتَحْیِی مِنَ الْحَقِّ – ولى هنگامى که دعوت شدید داخل گردید و وقتى غذا خوردید، پراکنده شوید بیآنکه سرگرم سخنى گردید، این رفتار شما پیامبر را میرنجاند، ولى از شما شرم میدارد، و حالآنکه خدا از حقگویى شرم نمیکند.
۲ – گلستان سعدی، باب اخلاق درویشان، حکایت ۲۹
۳ – معمولاً در حضور حکام مستبد و جبابره تاریخ کسی نمیتوانست سخن از مرگ و رسیدن اجل و دوران بعد از سلطان بگوید که “هم مرگ بر سرای شما نیز بگذرد!” میگویند در مراسم جشن تولد هفتاد سالگی استالین رهبر مستبد شوروی سابق، شاعر دربار با چاپلوسی تمام شروع به خواندن شعری در مدح استالین کرد. شاعر بینوا در بندی از شعر گفتهبود: ” و تو ای استالین بزرگ! عمرت باد ۱۲۰ سال!”. استالین با شنیدن این مصرع، با لحنی نیمهشوخی و نیمهجدی به شاعر تشر زد که: “یعنی تو میخواهی من ۵۰ سال بعد بمیرم؟!”
این مشی و منش مستبدان و زورگویان تاریخ است که مرگ خود را باور ندارند. اما بهراستی آیا کسی نمیتوانست از ترس خشم و غضب رسول گرامی اسلام، در حضور ایشان از رفتنش سخن بگوید؟! آیا کسی از ایشان نپرسیدهاست که: “ای رسول گرامی! اگر روزی اراده خداوند حکیم بر این قرار گرفت که بنده برگزیدهاش را به سوی خود فرابخواند، تکلیف ما چیست؟ چه کسی زمام امور جامعه را در دست بگیرد و تکیه بر مسند حکومت شما بزند؟”
۴ – اشاره به ماجرای درخت خرمای سمره بن جندب در خانه همسایهاش که موجب اختلاف این دونفر شدهبود. مرحوم کلینی در کتاب شریف اصول کافی این ماجرا را نقل کردهاست.
۵ – اشاره به داستانی که در شأن نزول آیه شریفه ۲۲۳ سوره بقره نقل شدهاست.
۶ – اشاره به ماجرای رطبخوردهای که منع رطب نکرد.
۷ – محمد بن عمر واقدی، المغازی (تاریخ جنگهای پیامبر) جلد دوم ص ۳۲۹، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۲٫
۸ – وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَ مَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَ سَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ – و محمد جز فرستادهاى که پیش از او هم پیامبرانى آمده و گذشتند، نیست. آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمیگردید؟ و هرکس از عقیده خود بازگردد، هرگز هیچ زیانى به خدا نمیرساند، و بهزودى خداوند سپاسگزاران را پاداش میدهد.
۹ – إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُم مَّیِّتُون – همانا تو خواهیمُرد و ایشان هم خواهندمُرد.
۱۰ – جناب عمر شش نفر را بهعنوان اعضای شورای تعیین جانشین خود برگزید. اما امکان داشت به دلیل زوج بودن تعداد اعضا، امکان رسیدن به نتیجه براساس اکثریت آرا فراهم نشود. به همین دلیل ایشان بعد از معرفی اعضای شورا دستور داد اگر سهنفر از اعضای شورا، یک نظر و سهنفر دیگر نظر متفاوتی داشتند، رأی گروهی که عبدالرحمن بن عوف با آنان همداستان است، به رأی سهنفر دیگر ارجح باشد. منظور از ابلاغ آییننامه داخلی شورا در متن مقاله، همین دستور و ملحقات آن است.
ابنقتیبه دینوری در کتاب الامامه و السیاسه ص۴۴ به تشکیل این شورا اشاره میکند. این کتاب با ترجمه آقای سیدناصر طباطبایی توسط نشر ققنوس به چاپ رسیدهاست.
۱۱ – مقاله “امام؛ پیشوای سیاسی یا الگوی ایمانی؟” در روزنامه بهار در تاریخ اول آبانماه ۱۳۹۲ به چاپ رسیدهاست.
۱۲ – امام احمد بن حنبل در کتاب خود “مسند” جلد دوم ص۲۸۱ به ماجرای تبریک جناب عمر به حضرت علی(ع) بعد از پایان خطبه رسول گرامی اسلام اشاره میکند. امام محمد غزالی نیز در کتاب “سِرّالعالمین و کشف ما فیالدارین” ج اول، ص۱۸ این ماجرا را نقل کردهاست.
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره پنجشنبه ۹ – ۷ – ۹۴ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: دستهبندینشده