عدالت برای بقا *
هرچند عدالت مفهومی بسیار گستردهتر و پیچیدهتر از رفع نابرابریها و حرکت بهسوی برابری دارد، اما در قالب تعریفی مقدماتی، تلاش در جهت کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در جامعهای گرفتار مناسبات ظالمانه را میتوان اقدامی در مسیر گسترش عدالت تلقی کرد.
در نگاه اول عدالت یک مفهوم دینی تلقی میشود. زیرا در متون دینی و محتوای تعالیم انبیاء الهی و شاگردان برجسته مکتبشان همواره تأکیدی جدّی بر آن شدهاست، بهگونهای که عدل ویژگی بارز جامعه آرمانی دینی است. همبستگی بسیار بالا بین دو واژه دین و عدالت بهتدریج این باور را پدید آورده که عدالت مفهومی دینی است و جدا از دین و دینباوری موضوعیتی ندارد.
بااینحال حتی در جامعهای که برحسب ظاهر بیاعتنا به باورها و ارزشهای دینی است، بازهم عدالت ارزشمند و شایسته تقدیر تلقی میشود. ازاینرو عدالت را فراتر از تعالیم دینی و بهعنوان یک فضیلت انسانی میتوان تعریف کرد، که مستقل از باورها و ارزشهای دینی در مناسبات انسانی هم حرفی برای گفتن دارد. هرچند بیتردید اندیشه دینی به درک ضرورت حاکمیت عدالت در جامعه بشری بیشترین و سودمندترین کمک را کردهاست.
اما در نگاهی دقیقتر عدالت حتی فراتر از یک فضیلت انسانی میتواند موردتوجه باشد. به بیان دیگر در جامعهای که در آن آرمانها و ارزشهای مذهبی یا حتی اخلاق و فضایل انسانی جزو دغدغههای زمامداران نیستند، بازهم تلاش در مسیر رسیدن به عدالت قابلیت طرح دارد.
در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم نظریهپردازان توسعه کاهش ابعاد فقر در جامعه را در گرو دستیابی به توسعه میدانستند. آنان میگفتند جامعه باید به سمت رشد و توسعه پیش برود تا بتواند بر فقر گسترده غلبه کند. در دهههای بعد با پیشرفت دانش نظری توسعه و با کشف ابعاد جدیدی از پرونده توسعهنیافتگی، فقر بهعنوان مانعی بر سر راه پیشرفت کشورهای درحالتوسعه موردتوجه قرار گرفت. دانشمندان توسعه دریافتند فقرزدایی که در گذشته معلول جریان توسعه تلقی میشد، خود باید علت توسعه شناختهشود. از دهه هفتاد میلادی بهاینسو روزبهروز گروه بیشتری از دانشمندان توسعه متقاعد شدند که اگر جامعهای مصمم به قدم گذاشتن در مسیر توسعه است، باید با اجرای برنامههای فقرزدایی و مهار ابعاد فقر در جامعه شرایط را برای پیشرفت جامعه مهیاتر سازد، و منتظر نماند که با افزایش رشد اقتصادی وارداتی و با افزایش فرصتهای شغلی، فقر خودبهخود کاهش یابد.
بدینترتیب در یک جامعه توسعهنیافته، اگر زمامداران و مدیران ارشد کشور دغدغه عدالتخواهی دینی نداشتهباشند، و حتی عدالت برایشان بهعنوان یک فضیلت اخلاقی هم مطرح نباشد، فقط کافی است آنان خود را ملزم به تحقق اهداف توسعه کشور در راستای حفظ منافع ملی بدانند، تا با جدیت دنبال تحقق عدالت در جامعه خود باشند. به بیان دقیقتر حتی اگر حاکمان کشوری مفروض نه دغدغه دین داشتهباشند و نه داعیه اخلاقمداری، بازهم میبایست برای برقراری عدالت (کاهش نابرابریهای افتصادی و اجتماعی در سطح معقول) تمام تلاش خود را بهکار گیرند. بنابراین تا اینجا میتوان نتیجه گرفت، عدالت فراتر از ارزشهای مذهبی، و حتی فراتر از فضلیتهای اخلاقی بشری، یک ابزار سیاستی برای دستیابی به توسعه، و به بیان دیگر کسب قدرت پایدار مادّی در جوامع امروزی است.
بهراستی آیا برای واژه عدالت جایگاهی والاتر از این هم میتوان تصور نمود؟ با کمال شگفتی پاسخ مثبت است. عدالت با تعریف حداقلی (تلاش برای کاهش نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه) هرچند ابزاری برای تسهیل مسیر توسعه در جوامع توسعهنیافته، یا راهی برای مهار تنشهای اجتماعی در جوامع پیشرفتهاست، اما بالاتر از این، عدالت رمز بقای تمدن بشری است. بیاعتنایی به گسترش روزافزون نابرابری خواه در دورن جوامع پیشرفته و قدرتمند امروز و خواه در سطح جهانی و ملل مختلف آفتی است که سلامت جامعه بشری را در مقیاس جهانی تهدید میکند. حاصل این نابرابری فقط در سطح شکلگیری ناآرامیهایی از نوع جنبش والاستریت محدود نخواهدماند، و همه کشورها خواه فقیر و خواه غنی از آثار منفی این نابرابری متأثر خواهندشد.
درهمتنیدگی مناسبات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی جوامع در عصر ارتباطات شرایطی را شکل داده، که باید از یک جهان و یک جامعه بشری صحبت کرد. در این جهان در حال کوچکشدن نمیتوان فقر را درسطح یک ناهنجاری و بیماری که فقط بخشی از جامعه را آزار میدهد، تلقی کرد. بلکه این بیماری میتواند سلامت کل مجموعه را دچار مخاطره کند. سادهترین مثال برای تجسم این وضعیت دشوار، ترسیم شرایطی است که در یک سرزمین گروهی از جمعیت ساکن به دلیل فقر و محرومیت از امکانات اولیه زندگی، چارهای جز بریدن و سوزاندن درختان جنگل برای گرم کردن کلبههای فقیرانهشان ندارند. ثروتمندان جامعه میتوانند خوشحال باشند که همه امکانات رفاهی را برای یک زندگی مرفه در اختیار دارند، اما اطلاع از خطری که بهدنبال از بین رفتن جنگل سراغشان خواهدآمد، ندارند.
امروزه عدالت رمز بقای جامعه بشری است. نهتنها یک کشور و یک حکومت برای تداوم حیات خود نیازمند کاستن از حجم نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی است، بلکه جهان بهعنوان یک کل نیازمند تعمیم مناسبات عادلانه برای تضمین بقا است.
گسترش نابرابری در جامعه ما طی سالیان گذشته توجه بسیاری از سخنوران را به خود جلب کردهاست. آنان از ضرورت رفع فقر و گسترش عدالت در جامعه سخن میگویند و اینکه تداوم چنین وضعیتی با تعالیم اسلامی که کشورمان داعیه پیروی از آن و تلاش برای پیادهسازی احکام آن را دارد، ناسازگار است. اما در نگاهی عمیقتر جامعه نه برای پیرایش تصویر خود، بلکه برای بقای خود نیازمند بازنگری در مناسبات شکلگرفته در همه عرصههای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است. در این بازنگری حرکت در مسیر رفع نابرابریها بین اقشار مختلف مردم، رفع کلیه مظاهر بیعدالتی موردتوجه جدی خواهدبود. جامعه امروز ما اگر به بقای خود میاندیشد، باید نابرابریهای دردناک موجود را هرچه سریعتر درمان کند، و مقدمات دستیابی به عدالت پایدار را فراهم سازد.
—————————————–
* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره شنبه ۱۲ – ۴ – ۱۴۰۰ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: توزیع درآمد و رفاه, سیاستگذاری اقتصادی