راز پیشرفت آقای ب

این ماجرا را دوستی که از ایشان با نام آقای الف یاد خواهم‌کرد، در جمعی که من هم حضور داشتم، تعریف کرد و من از ایشان اجازه گرفتم تا این‌جا ذکر کنم.
ماجرا مربوط به چندین‌سال پیش است. آقای الف و آقای ب در یک سازمان دولتی برای چندین‌سال با هم همکار بودند و دفتر مشترکی داشتند. یعنی یک نفر مسؤول‌دفتر کارهای این‌دو را انجام می‌داد. به‌ناگاه جناب رئیس تصمیم به تغییر ترکیب مدیریت سازمان گرفت. بنا بود یکی از این دو نفر برود، و به جایش فردی مورداعتماد و عضو تیم جناب رئیس بیاید.
آقای الف فکر می‌کرد او خواهدماند و آقای ب می‌رود. زیرا از نظر تسلط برکار و داشتن تخصص، به مراتب وضعش بهتر از آقای ب بود. تازه مشکلی هم با کسی نداشت که با او از سر لج برخورد کنند. اما یک روز برخلاف تصور آقای الف، به او گفتند فردی که باید اتاقش را خالی کند و صندلیش را تحویل بدهد، خود اوست! این خبر برای الف بسیار غیرمنتظره بود. چون همیشه فکر می‌کرد او به دلیل تخصصش بیشتر مورد توجه است. بااین‌حال خیلی بی‌سروصدا به دفترش رفت تا وسایل شخصی‌اش را جمع کند.
آقای الف از مسؤول دفترش خواست تا دفترتلفن را در اختیارش بگذارد. مسؤول دفتر در طول چندسال کلیه تلفن‌های مورد‌نیاز آقای الف و آقای ب را در یک دفتر نوشته‌بود. او در کنار هر اسم یکی از دو حرف الف و ب را داخل پرانتز یادداشت کرده‌بود، تا معلوم بشود فرد مورد‌نظر طرف مکالمه و آشنای چه کسی است. افرادی هم که کنار اسمشان حرفی یادداشت نشده‌بود، طبعاً طرف مکالمه هردو بودند.
آقای الف دفتر تلفن را باز کرد تا شماره‌های مربوط به خودش را یادداشت کند. یعنی همان اسامی که کنارشان حرف الف نوشته‌شده‌بود. بلافاصله توجه او به نکته‌ای خاص جلب شد: در صفحه اول یعنی حرف الف، حدود پنجاه اسم با پرانتز در کنارشان ثبت شده‌بود، که فقط سه مورد حرف الف و بقیه حرف ب نوشته‌شده‌بود!
آقای الف از روی کنجکاوی صفحه بعد یعنی حرف ب را باز کرد. در این صفحه هم وضع مثل صفحه الف بود. با شگفتی صفحات بعدی را نگاه کرد‍! در همه صفحات تعداد اسامی مشخص‌شده با حرف الف در مقابل تعداد اسامی مشخص‌شده با حرف ب بسیار ناچیز بودند.
آقای الف که همچنان شگفت‌زده بود، از روی کنجکاوی شروع به بررسی اسامی مشخص‌شده با حرف ب کرد. هرقدر که جلوتر می‌رفت شگفتی او بیشتر و بیشتر می‌شد! اسامی بسیاری از مدیران برجسته و صاحب نفوذ آن دوران در این لیست نوشته‌شده، و با حرف ب مشخص شده‌بود!
آقای الف تازه فهمید که ماجرا از چه قرار است! اگر او نسبت به همکارش از برتری داشتن تخصص برخوردار است، همکار محترم برگ برنده و امتیاز بسیار تعیین‌کننده‌تری در اختیار دارد: دوستان بلندپایه!(۱)
او ساده‌لوحانه (با پوزش از این دوست محترم) فکر می‌کرد سازمان ذیربط ارزشی برای تخصص او قائل است. اما آن‌روز فهمید برگ برنده در این تشکیلات تخصص و دانش و تجربه نیست. بلکه باید اسامی و شماره‌تلفن‌های بیشتری در دفتر تلفنت داشته‌باشی! با این کار رئیست می‌فهمد که تو آدم مهمی هستی!
آن روز آقای الف فهمید که تا‌کنون به گزاف تکیه برجای بزرگان زده‌است! به قول شاعر:
تکیه بر جای بزرگان نتوان‌زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
او بدون این که اسباب بزرگی آماده کرده‌باشد، تکیه بر جای بزرگان زده‌بود! زیرا فکر می‌کرد اسباب بزرگی همان تخصص و دانش است که دارد. اما آن روز فهمید اسباب بزرگی نه دانش و تخصص، بلکه دفترچه تلفن است!
بی‌مناسبت نیست در این جا به فیلم (Being There) محصول سال ۱۹۷۹ ساخته هال اشبی و با بازی درخشان پیتر سلرز اشاره بکنم. شاید در فرصتی دیگر درباب این فیلم صحبت کنم. عجالتاً می‌گویم همکار سیاه‌پوست آقای چنسی گاردنر قهرمان فیلم با بازی پیترسلرز، در توجیه پیشرفت سریع شغلی او می‌گوید او یک سفیدپوست است! درواقع هیچ دلیلی برای پیشرفت چنسی و درجا زدن او وجود ندارد جز سفیدپوست بودن و به بیان دیگر داشتن دوستان بلندپایه!
نکته آخر این که هویت آقای الف، آقای ب، دوستان بلندپایه و سازمان موردنظر نزد این جانب محفوظ است.
———————————————————–
۱ – دوستان بلندپایه نام کتابی است نوشته لیتون مک‌کارتنی که در سال ۱۳۶۸ با ترجمه آقای محسن اشرفی توسط انتشارات اطلاعات به چاپ رسید. در این کتاب قدرت نفوذ کمپانی بکتل در ساختار حکومتی امریکا از طریق دوستان بلندپایه‌ای که همگی مردان دولت رونالد ریگان بودند، بررسی شده‌است.

guest
2 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
زرین قلم
زرین قلم
11 سال قبل

داستان جالبی یود و در عین حال آشنا برای اکثر کارمندان. البته درست است که داشتن روابط دوستانه با اشخاص تعیین کننده، در استحکام جایگاه و منصب شغلی مهم است ولی داشتن تخصص و تجربه در کار ،اولین شرط پذیرش است.از نظر من شخص ب هم تخصص و دانش کافی برای اداره امور را داشته و با کمی چاشنی ارتباط با مدیران توانسته جایگاه خود را حفظ کند و این خود نشان از زیرکی و تجربه فرد ب دارد. هر فرد باید با توجه به شرایط زمانی و مکانی و … رفتار خود را با محیط تطبیق دهد .شاید اگر فرد الف در یکی از کشور های غربی و یا آسیای شرقی زندگی می کرد الان در سمت قبلی خود مشغول بود. اما باید بدانیم که ما در کجا زندگی می کنیم و در چه دوره ای هستیم.

نماینده الف ها
نماینده الف ها
11 سال قبل

داستان جالبی بود ولی فضای کار سالم و رقابتی دانش و تخصص میخواهد والبته داشتن دفترچه تلفن هم بد نیست ولی خیلی مهمه که تو اون دفترچه تلفن شماره چه کسائی یادداشت شده .شاید آقای الف برای مدتی کوتاه دچار مشکل گردد ولی قطعاً باز هم سراغ تخصص میرود نه دفترچه تلفن.

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.