از تام کورتنی تا سید فرشاد
راستش قصد داشتم در فرصتی مناسب، یادداشتی درباره فیلم تنهایی دونده دو استقامت (The Loneliness of the Long Distance Runner) محصول سال ۱۹۶۲ سینمای انگلستان با بازی دیدنی تام کورتنی بنویسم. اما امروزی خبری را خواندم که باعث شد این یادداشت خارج از نوبت نوشتهشود.
خبری که متأثرم کرد، درباره آقای سیدفرشاد درکه رزمیکار شایسته کشورمان بود(۱) که مقامات مسؤول تنهایش گذاشتهاند تا با کمترین امکانات در سطح جهان بدرخشد و ما پزش را بدهیم!
فیلم تنهایی دونده دو استقامت براساس داستانی با همین نام نوشته آلن سیلیتو ساخته شدهاست. ماجرای فیلم به بیان مختصر این است:
کالین اسمیت جوان (با بازی تام کورتنی)، پسر بزرگ یک خانواده فقیر و یتیم است که از روی فقر دست به دزدی میزند و به زندان میافتد. رئیس زندان که علاقه زیادی به خودنمایی دارد، زندانیان جوان را تشویق میکند که ورزش کنند و در مسابقات شرکت کنند. ورزش بهانهای برای تربیت جوانهای سرکش و خلافکار است، و صد البته میدانی برای خودنمایی رئیس.
رئیس به زندانیانی که در مسابقات کشوری مدال بیاورند، و باعث مطرح شدن مدیریت درخشان او بشوند، پاداش میدهد و حتی آزادیشان را جلو میاندازد.
کالین در دوران نوجوانیش به عنوان یک خلافکار کوچک، چارهای جز خوب دویدن و جلو زدن از دیگران نداشت! او باید به سرعت میدوید تا گیر نیفتد. رئیس زندان استعداد او را کشف میکند و تشویقش میکند که در یک مسابقه مهم با دانشآموزان یکی از دبیرستانهای صاحبنام کشور رقابت کند.
اگر کالین جام قهرمانی را برای رئیس زندان بیاورد، رئیس سالها به این جام خواهدبالید، و آن را به عنوان سند مدیریت جهانی خود مطرح خواهدکرد. البته کالین هم وضعش خوب خواهدشد و دوران زندانش را راحتتر پشت سر خواهدگذاشت.
کالین باید مانند یک برده و برای موفق شدن بردهدار مبارزه کند و پیروز شود. اما روح سرکش کالین نمیتواند این شرایط را تحمل کند. او خودش است، کالین اسمیت! نه یک برده بیاراده.
کالین اگر بخواهد، میدود و برنده میشود و اگر نخواهد، کسی نمیتواند مجبورش کند.
کالین به ناچار در این مسابقه شرکت میکند. او مسیر طولانی مسابقه را میدود و با فاصلهای زیاد، بچهپولدارهای رقیبش را پشتسر میگذارد. در چندقدمی خط پایان مسابقه، ناگهان کالین میایستد. او برنده شدهاست. اما برای گرفتن جام باید چند قدم دیگر هم جلو برود.
همه فریاد میزنند و تشویقش میکنند. رئیس زندان با عصبانیت و تهدید میخواهد که کالین چند قدم آخر را هم بردارد. اما او همچنان میایستد! دوندهها میرسند و از کنار کالین رد شده، و برنده میشوند. کالین با این کارش میخواهد بگوید این خود اوست که تصمیم میگیرد جام را ببرد یا نه. کالین اجازه نمیدهد کسی از مدال گرفتن او سوءاستفاده کند و پز بدهد و بهقول امروزیها حالش را ببرد!
کالین به زندان برمیگردد و بقیه دوران حبس را در تنهایی و بدون امتیازات ویژه سپری میکند. شاید هرکس دیگری غیر از کالین بود، در ضرورت برنده شدن و بازیچه رئیس زندان شدن شکی نمیکرد. اما کالین اسمیت این خلافکار خردهپای جوان، خلاف جریان آب شنا میکند.
تونی ریچاردسن کارگردان فیلم حقاً در بهتصویر کشیدن لحظه توقف کالین در چندقدمی خط پایان و انتقال پیام این توقف به مخاطب، موفقیت چشمگیری داشتهاست.
تام کورتنی هم در اولین تجربه سینماییش به خوبی درخشیدهاست. موفقیت او در دوران بازیگریش در سالهای بعد نشان داد که ریچاردسن در انتخاب او به عنوان نقش اول اشتباه نکرده، و مثل بعضیها! خواهرزاده خودش را جای بازیگر نقش اول جا نزدهاست!
یکی از صحنههای به یادماندنی فیلم، صحنه کلنجار رفتن مشاور و روانکاو زندان با کالین جوان است، او سعی میکند با تظاهر و نمایش رفتاری خیلی دوستانه، با کالین رابطه برقرار کند. اما کالین سرکش مجال رابطه را به کسی نمیدهد. چهره سرد و بیروح تام کورتنی در اجرای خوب این صحنه خیلی کمک کردهاست.
مشاور از کالین میخواهد با شنیدن هر کلمه، اولین کلمه ای را که به ذهنش میرسد بگوید. کالین با بیمیلی میپذیرد و چندکلمه را جواب میدهد. با شنیدن کلمه پدر، کالین با احساسی پیچیده میگوید: مرده!
حال به ماجرای سیدفرشاد خودمان برگردیم.
از سیدفرشاد عزیز بابت مقایسه ناخواسته او با کالین اسمیت خلافکار پوزش میطلبم. بهقول معروف در مثل مناقشه نیست.
حرف دل سیدفرشاد این است که او حاضر نیست از مدال گرفتنش سوءاستفاده بشود و مدیرانی که هیچ حمایتی از جوانهایی مثل او نمیکنند، پز مدالهایش را بدهند و به قدرت مدیریتشان بنازند و برای خود هورا بکشند!(۲)
سیدفرشاد برای دل خودش و برای دل مردمش مدال میگیرد. او میخواهد مردمش را خوشحال کند، نه فلان مدیر تازه به دوران رسیده را! این تازهمدیران پولی را که باید خرج سیدفرشاد و سیدفرشادها بشود، خرج سفر گروههای پرتعداد مدیران و “همراهان” تیمها میکنند.
مدیران قدرتمند بترسند از روزی که سیدفرشادها هم مثل کالین در سه قدمی خط پایان بایستند و با این ایستادن، اعتراض خود را فریاد کنند.
صحبت در این باب زیاد است و فرصتی بیشتر میطلبد. بگذارم و بگذرم.
– – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – – –
۱- مراجعه کنید به:
رزمیکار اول جهان در آبانار فروشی
۲- سه سال و اندی بعد از نگارش و تقدیم این یادداشت، ماجرای قراردادن حمید سوریان کشتیگیر محبوب کشورمان در مقابل انجامشده و ملزم کردن او به اهدای خودجوش مدال طلایش به رئیسجمهور وقت آقای احمدینژاد فاش شد! بالاخره مدیران باید پز مدالهایی را که فقط درسایه مدیریت جهانی آنان کسب شده، بدهند، حتی اگر حمایتی از ورزشکاران نکردهباشند.
خبر این اهدای خودجوش و کاملاً داوطلبانه مدال در آدرس زیر نقل شدهاست:
افشاگری بنا: مدال سوریان را اجباری بدون خبر به احمدی نژاد اهدا کردند!
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات, مدیریت و شایستهسالاری