فیلم دوئل اسپیلبرگ؛ داستان قدرتمندان سوار بر کامیون غول‌پیکر *

فیلم Duel محصول سال ۱۹۷۱ و اولین فیلم بلند استیون اسپیلبرگ است. این فیلم با وجود داستان ساده‌اش توانست توجه منتقدان را به خود و کارگردان جوانش جلب کند، و اینک با گذشت نیم قرن از دوران ساخته‌شدنش هنوز هم حرفی برای گفتن دارد.

دیوید مان یک فروشنده و بازرگانی خرده‌پا است که با یک خودرو سواری به قصد حضور در یک قرار تجاری در شهری دیگر راهی شده‌است. او که می‌خواهد به‌موقع به جلسه برسد، در جاده پشت سر یک تانکر قدیمی گیر می‌کند. راننده تانکر راه را بند آورده، و اجازه سبقت گرفتن به خودرو پشت سرش را نمی‌دهد. دیوید مردی آرام و بسیار محافظه‌کار است که در چنین موقعیت‌هایی با بردباری برخورد می‌کند. او بعد از دقایقی تحمل رفتار راننده بی‌توجه تانکر، عاقبت با دردسر از او سبقت می‌گیرد، و این تازه آغاز ماجرا است.

دیوید قصد دارد از تانکر سبقت بگیرد اما راننده تانکر اجازه نمی‌دهد
دیوید قصد دارد از تانکر سبقت بگیرد اما راننده تانکر اجازه نمی‌دهد

راننده تانکر دراصل یک بیمار روانی است که از اذیت کردن دیگران لذت می‌برد. او بعد از این‌که دیوید از تانکر سبقت می‌گیرد، پایش را روی پدال گاز گذاشته و با تعقیب خودرو سواری، بارها دیوید را در معرض سانحه تصادف مرگبار قرار می‌دهد، اما بازهم دست‌بردار نیست.

راننده تانکر با سرعتی جنون‌آمیز دیوید را دنبال می‌کند
راننده تانکر با سرعتی جنون‌آمیز دیوید را دنبال می‌کند

دیوید در یک پمپ بنزین توقف می‌کند، اما راننده تانکر منتظرش می‌ماند تا باز در جاده بازی موش و گربه را با او شروع کند. تعقیب و گریز نفس‌گیر ساعاتی دیگر ادامه می‌یابد، و دیوید یقین پیدا می‌کند که راننده تانکر قصد کشتن او را دارد، و تا موفق نشود، او را رها نخواهدکرد.

دیوید در کافه بین‌راهی راننده‌ها را برانداز کرده و سعی دارد راننده تانکر را بیابد
دیوید در کافه بین‌راهی راننده‌ها را برانداز کرده و سعی دارد راننده تانکر را بیابد

دیوید محافظه‌کار که همسرش او را ترسو و بزدل می‌خواند، چاره‌ای جز بیرون آمدن از لاک دفاعی ندارد. او در حاشیه جاده و نزدیکی یک پرتگاه از خودرو خود به‌عنوان طعمه استفاده کرده، و با صحنه‌سازی کاری می‌کند که راننده تانکر سرمست از پیروزی و درحال زیر گرفتن و له کردن خودرو او، متوجه نزدیک شدن به پرتگاه نشود و به ته دره سقوط کند.

راننده راننده تانکر اتوموبیل سواری را به سمت قطار در حال حرکت هل می‌دهد
راننده راننده تانکر اتوموبیل سواری را به سمت قطار در حال حرکت هل می‌دهد

اسپیلبرگ توانسته با همین داستان ساده ترس و دلهره در جاده را به تصویر بکشد. راننده تانکر در کل فیلم ناشناس و مرموز باقی می‌ماند. حتی تلاش دیوید در رستوران برای شناسایی راننده بی‌نتیجه است. ناشناس ماندن راننده تانکر ذهن بیننده را متوجه هویت تانکر به‌عنوان یک غول جهنمی می‌کند که با موتور پرقدرتش قصد صدمه زدن به قهرمان داستان را دارد.           

تعقیب و گریز طولانی دیوید را مستأصل کرده و اتوموبیلش دیگر کشش ندارد
تعقیب و گریز طولانی دیوید را مستأصل کرده و اتوموبیلش دیگر کشش ندارد

دیوید فردی آرام و محتاط و بردبار است. او اصلاً اهل دعوا و پرخاشگری نیست. بااین‌حال همین فرد بردبار با ماجراجویی خطرناک فردی بیمار، در شرایطی قرار می‌گیرد که برای دفاع از خود و دفع خطری جدی از لاک دفاعی خارج شده، و رفتاری تهاجمی نشان می‌دهد. او می‌داند که راه گریزی از دست راننده تانکر و با آن موتور پرقدرتش ندارد. پس باید دست به‌کار شود و او را حذف کند. در پایان فیلم دیوید بعد از سقوط تانکر به ته دره، کنار پرتگاه می‌نشیند و تانکر متلاشی‌شده را در ساعت پایانی روزی پر از خطر و دلهره تماشا می‌کند. او از زنده ماندنش حتی اگر به قیمت مرگ راننده تانکر تمام شده‌باشد، خوشحال است، اما گویی اندوهی غریب را تجربه می‌کند. او ناچار به انتخاب رفتاری شد که نتیجه‌اش مرگ طرف مقابل بود. افرادی که الگوی رفتاری نادرست و خطرآفرین را دنبال می‌کنند، حضورشان در جامعه هزینه‌های فروانی را به شهروندان تحمیل می‌کند، و علاوه‌بر به خطر انداختن سلامت و زندگی عادی مردم، آنان را به انجام رفتاری که با منطق‌شان جور درنمی آید، ناگزیر می‌سازد که هزینه‌هایی در عرصه سلامت روانی جامعه به دنبال خواهدداشت.

دیوید اتوموبیل خود را طعمه می‌سازد تا راننده تانکر را فریب بدهد
دیوید اتوموبیل خود را طعمه می‌سازد تا راننده تانکر را فریب بدهد
با نیرنگ دیوید تانکر غول‌پیکر به دره سقوط می‌کند
با نیرنگ دیوید تانکر غول‌پیکر به دره سقوط می‌کند

فیلم در رویه دیگر ماجرا، جدال انسان و ماشین و تهدیدی را که ماشین می‌تواند برای انسان ایجاد کند، مجسم می‌کند. مرموز بودن شخصیت راننده تانکر هرچند بر شدت دلهره می‌افزاید، اما در اصل بیانگر این نکته است که راننده چندان مهم نیست. او هر کسی می‌تواند باشد، مهم این است که قدرت موتور تانکر از قدرت موتور خودرو سواری بیشتر است، و در سربالایی نفس‌گیر جاده می‌تواند خودرو کوچکتر را هدف ضربات مرگبار خود قرار بدهد و از جاده منحرف کند.

می‌توان تانکر با راننده ناشناس را نماد فنآوری دانست که در اختیار جامعه بشری قرار می‌گیرد، در شرایطی که شاید صلاحیت داشتن این سطح از قدرت تأثیرگذاری را ندارد. طی نزدیک به دو قرن گذشته و در سایه پیشرفت دانش و فنآوری بشر به قدرتی عظیم دست یافته و توانسته حجم وسیعی از تخریب را به طبیعت پیرامون خود تحمیل کند. این عملیات تخریبی در نهایت دامن خود بشر صاحب قدرت را گرفته، و همانند تانکر غول پیکر او را تعقیب کرده، و درصدد کشتن او برآمده‌است.

اما فیلم نکته‌ای قابل‌تأمل فیلم و جدی را نیز مطرح می‌کند. موتور تانکر ۳۰۰ اسب بخار و موتور خودرو سواری که دیوید می‌راند، فقط ۱۱۵ اسب بخار قدرت دارد. مشکل از اینجا ناشی شده‌است که هدایت خودرو قدرتمند در اختیار فردی قرار گرفته که سلامت روانی ندارد. اگر جای دیوید و راننده روانی تانکر عوض می‌شد، این حادثه مرگبار شکل نمی‌گرفت. اگر نظارتی بر سلامت روان افرادی که بر موقعیت‌ها و مناصب بالا قرار می‌گیرند، وجود نداشته باشد، و چنین افرادی امکان هدایت یک تانکر بزرگ یا یک سازمان قدرتمند را داشته‌باشند، چنین خطراتی پدید خواهندآمد.

به بیان دیگر باید تناسبی بین میزان سلامت روان فرد و قدرت موتور خودروی که در اختیارش قرار می‌گیرد، یا قدرت سازمانی که مسؤولیتش به او سپرده‌می‌شود، وجود داشته‌باشد.

فردی که سلامت روان ندارد، اگر پشت فرمان یک تانکر با ۳۰۰ اسب بخار قدرت قرار بگیرد، تبدیل به یک فرد مهاجم و خطرآفرین خواهدشد. هرچند او می‌تواند حتی با یک دوچرخه هم برای شهروندان دردسر بیافریند، اما طبعاً قدرت دردسرآفرینی یک دوچرخه بسیار کمتر از تانکر غول‌پیکر است.

حال سؤال این است: آیا مدیران ارشد جامعه که زمام امور کشورها را در دست می‌گیرند، از سلامت روان کافی برخوردار هستند؟ آیا مدیران ارشد سازمان‌های عمومی و بنگاه‌های خصوصی شخصیت سالمی دارند؟ آیا آنان ممکن نیست از قدرت خود برای رسیدن به اهداف شخصی خود استفاده کنند؟ آیا پیش نخواهدآمد که قدرت خود را برای حذف رقبایشان به کار بگیرند؟

اگر سلامت روان برای یک راننده تانکر ضروری است، لابد برای قدرتمندان جامعه که اختیار خودروهایی با قدرت به مراتب بیشتر از قدرت موتور تانکر را در کف خواهندداشت، ضروری‌تر است. یک حاکم خودشیفته، روان‌پریش، متوهم، یا گرفتار بیماری سوءظن تا چه میزان می‌تواند برای جامعه خطرآفرین باشد؟

برخی تاریخ‌نویسان می‌گویند اگر چهره کلئوپاترا ملکه قدرتمند مصر باستان قدری متفاوت بود، شاید تاریخ جوامع بشری مسیری متفاوت را طی می‌کرد! تاریخ‌نویسان دیگر می‌گویند اگر شاه عباس صفوی در اواخر عمر گرفتار بیماری سوءظن نمی‌شد و پسران خود را نمی‌کشت، اگر ناصرالدین‌شاه این‌قدر خامی و ناپختگی در کار نمی‌کرد که اسیر توطئه‌چینی مادرش شود، مسیر تاریخ کشورمان به‌گونه‌ای دیگر طی می‌شد.

درواقع ویژگی‌های روحی و گاه جسمی حاکمان و صاحبان قدرت موجب شده، تاریخ جوامع بشری در مسیری خاص پیش برود. حاکمان دنیاپرست دنیا را بر شهروندان تیره و تار کرده‌اند. حاکمان متوهم کشورشان را گرفتار جنگ با رقبای قدرتمندتر کرده، و شکست‌های تاریخی را بر ملت خود تحمیل کرده‌اند. حاکمان بدگمان بهترین و نخبه‌ترین فرزندان خود و ملت خود را با تصور نافرمانی و خیانت رانده و کشور را از ذخیره دانایی محروم ساخته‌اند. حاکمان عیاش و تن‌پرور به سرنوشت و آینده کشور بی‌توجهی کرده، و به جای حل مشکلات و جبران عقب‌ماندگی کشورشان به فکر خوشگذرانی بوده‌اند.

در ادبیات غنی سرزمین‌مان این معنی با عبارت “تیغ تیز در دست زنگی مست” بیان شده‌است. مولوی در دفتر چهارم مثنوی به زیبایی این نکته را بیان کرده‌است:

بدگهر را علم و فن آموختن

دادن تیغی به دست راهزن

تیغ دادن در کف زنگی مست

به که آید علم ناکس را به دست

علم و مال و منصب و جاه و قران

فتنه آمد در کف بدگوهران

حکم چون در دست گمراهی فتاد

جاه پندارید در چاهی فتاد

احمقان سرور شدستند و ز بیم

عاقلان سرها کشیده در گلیم

دفع تمام خطراتی از این قبیل در گرو این است که هر کسی در سلسله مراتب قدرت در جامعه متناسب با اسب بخار منصبی که در اختیار می‌گیرد، و مرکبی که بر آن سوار می‌شود، مورد بررسی سلامت روان قرار بگیرد، و تا حد امکان از سپردن قدرت خواه قدرت موتور تانکر و خواه قدرت ماشین جنگی کشور به افرادی که صلاحیت شخصیتی و سلامت روانی لازم را ندارند، خودداری شود.

————————————

* – این یادداشت در سایت دیدار نیوز منتشر شده‌است.

guest
1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
سودا ذاکری مارکانی
سودا ذاکری مارکانی
3 سال قبل

با عرض سلام و آرزوی سلامتی…
تحلیل بسیار زیبایی از فیلم انجام دادین؛ شعری که از قرآن عجم بیان کردین زیبایی‌ تحلیل را بیشتر کرده است.
به زعم سعدی، منعمی و به اصطلاح چشم و دل سیری، یکی از شرایط استخدام است و مفلسان گرسنه چشم شایسته‌ی کارگزاری نیستند:
((عمل گر دهی مرد منعم شناس
که مفلس ندارد ز سلطان هراس
چو مفلس فروبرد گردن به دوش
از او برنیاید دگر جز خروش))
همچنین ایشان می‌فرمایند:
((برد بر دل از جور غم بارها
که نا‌آزموده دهد کارها
نخواهی که ضایع شود روزگار
به‌ ناکار دیده مفرمای کار))
هر دوی اشعار از باب اول بوستان سعدی:در سیره‌ی پادشاهان.
با آرزوی موفقیت همیشگی و تشکر فراوان از مطالب ارزنده‌🌷🌹

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.