اقتصاد ملی و آن‌که خواندنش می‌آید! *

چندروز پیش در مراسم سالروز آزادسازی خرمشهر با حضور رئیس مجلس شورای اسلامی، حسین فخری مداح و رزمنده سرافراز خرمشهری پشت تریبون رفته و گفت از او خواسته‌اند که بخواند، ولی او خواندنش نمی‌آید. او از بی‌توجهی‌ها و بی‌مهری‌ها در حق خرمشهر گفت که بعد از جنگ مسؤولان فراموشش کرده، و به دادش نرسیده‌اند.

با تماشای فیلم این مراسم، یاد کلیپی از شخصی ملبس به لباس روحانیت افتادم ‌که در آپارتمانی بزرگ و باشکوه پیروزمندانه قدم زده، و آواز می‌خواند که: «با یادت سرمستم تو ای نگار آسمانی»! شادکامی و سرمستی را می‌شد از تمام وجنات آن شخص خواند که فاتحانه در آن ملک با ارزش نجومی می‌خرامید، و از این سرمستی خواندنش می‌آمد! گویی اگر رزمندگان پیروز ما فاتحانه و شادکامانه وارد خرمشهر شدند و سجده شکر به‌جا آوردند، او هم این قطعه از زمین را فتح کرده‌است. با بعضی سنگین بر سینه و اندوهی سهمگین بر دل با خود اندیشیدم که به‌راستی سیاست‌های نابخردانه در طول چند دهه گذشته، کار را به جایی رسانده که جامعه یکپارچه زمان دفاع مقدس دوپاره شده‌است: گروهی خواندنشان نمی‌آید، و گروهی خواندنشان می‌آید! بازندگان مظلوم و برندگان طلبکار!

این سیاست‌های نابخردانه را در دو سرفصل می‌توان دسته‌بندی کرد، که در زیر به آن‌ها اشاره می‌شود:

۱ – سیاست‌های فقرگستر

در صدر این دسته از سیاست‌ها باید از بی‌انضباطی مالی دولت‌ها در طول چند دهه گذشته سخن گفت که نتیجه آن کسری بودجه و تشدید جریان تورمی بوده‌است. در طول این دوران ازیک‌سو برخی منابع درآمدی که منطقاً باید در اختیار دولت قرار گرفته و عایداتشان به خزانه واریز شود، از دولت جدا شده و در اختیار نهادهای دیگر قرار گرفته‌اند. از سوی دیگر  وظایف جدیدی به مجموعه وظایف سنتی دولت اضافه شده که در مقایسه با وظایف دولت در سایر کشورها بی‌سابقه است. به بیان دیگر درآمدها محدود شده، و هزینه‌ها به صورت تصاعدی با افزایش روبه‌رو شده‌است. در چنین شرایطی دولت اولاً باید برخی وظایف خود مانند ارائه آموزش و پرورش رایگان را فراموش کند، ثانیاً با تحمیل کسری بودجه به اقتصاد ملی نرخ تورم را بالا ببرد. تخصیص ندادن بودجه کافی برای بازگرداندن آبادی و خرمی به خرمشهر مظلوم نیز در همین راستا درخور ‌تأمل است.

همچنین باید از اعمال تحریم‌های ظالمانه سخن گفت که برخی سیاسیون نه‌تنها برای جلوگیری از آن اقدامی نکردند، بلکه به استقبالش هم رفتند. فشار تحریم هم البته بیشتر نصیب اقشار کم‌درآمد شد. با تشدید تحریم‌ها رکود شدیدی به اقتصاد ملی تحمیل شد. محروم شدن کشور از درآمد نفتی نیز به این رکود بیسابقه و فقرگستر دامن زد.

بدین‌ترتیب همراهی فاجعه‌بار کسری بودجه و تحریم، تورم دورقمی فقرگستر را برای چند دهه به اقتصاد ملی تحمیل کرد.

علاوه‌براین اصرار برخی قدرتمندان به دادن مناصب مهم به نورچشمی‌های فاقدتجربه و صلاحیتشان، آن‌هم در شرایطی که کشور به دلیل تشدید بحران‌های اقتصادی و اجتماعی به فهیم‌ترین و خردمندترین مدیران بیش از هر دوره دیگر نیاز داشت، قدرت فقرگستری تورم و رکود را بیشتر کرد.

۲ – سیاست‌های تبعیض‌آفرین

بااین‌حال فقرگستری سیاست‌های نابخردانه همه ماجرا نبود. در چنین شرایطی مسؤولان دلاور متوجه این نکته شدند که باید از خواص و وابستگان حمایت ویژه به‌عمل بیاورند. حقوق‌های نجومی، امتیازات اهدایی نحومی، وام‌های رانتی نجومی، املاک نجومی و خیلی نجومی‌های دیگر یکی پس از دیگری کشف شده، و به مرحله بهره‌برداری رسیدند. جریانی که در سال‌های نخست با واگذاری املاک مصادره‌ای با قیمت کمتر از واقع به برخی افراد شروع شد، در سال‌های بعد همچون دیواری که تا ثریا کج می‌رود، مجموعه نجومی‌ها را با خود همراه کرد.

این است که امروز می‌بینیم در شرایطی که بسیاری از شهروندان برای تأمین هزینه اجاره مسکن خود سختی‌های فراوان تحمل می‌کنند، و از سر فقر و نداری حتی از خیر پیگیری امور درمانی خود می‌گذرند، یا به فکر فروش اعضای بدن خود می‌افتند، هرچندوقت یک‌بار فیش حقوقی یک مدیر دلاور و البته خودی در فضای مجازی منتشر می‌شود که صفت نجومی برای توصیف آن دیگر کفایت نمی‌کند، و باید دنبال واژه مناسب‌تری باشیم. البته باید دانست امتیازات تعلق گرفته به خودی‌ها لزوماً از نوعی نیست که در فیش حقوقی قید بشود. مثلاً وقتی فلان فرد به بهانه ارائه «خدمات فرهنگی» استحقاق این را پیدا می‌کند که آپارتمانی بسیار ارزنده را با نصف قیمت آن‌هم از دم قسط تملک کند، یا آن‌دیگری با مراجعه به رئیس‌جمهوری وقت تقاضای مجوز بهره‌برداری از جنگل‌های شمال را برای فرزندش می‌کند چون بیکار است، یا وقتی نفر بعدی ملک اوقافی را با قیمتی بسیار نازل در اختیار وابستگان خود قرار می‌دهد، این موارد طبعاً جایی در فیش حقوقی ندارد.

نتیجه این‌که سیاست‌های فقرگستر و سیاست‌های تبعیض‌آفرین همچون دو تیغه یک قیچی به جان اقتصاد ملی افتاده و رمقی برای آن باقی نگذاشته‌اند؛ و اینک می‌بینیم آن فرد در ملک نجومی با صدای رسا و سرمست از پیروزی تاریخی خود، خواندنش می‌آید، و مداح سرافراز خرمشهری که آبروی خود را به مال دنیا نفروخته، با دیدن فقر و محرومیت‌ خرمشهر مظلوم زبان در کام می‌گیرد، و به گفتن این عبارت دردناک بسنده می‌کند که: «خواندنم نمی‌آید».

نگارنده به همه مسؤولان و صاحبان قدرت و نفوذ مشفقانه تذکر می‌دهد که تا دیر نشده، بیدار شوند و این درد بزرگ را که درمانی ساده دارد، چاره کنند، و شرایطی فراهم بیاورند که همه ملت و نه فقط خودی‌های رانت‌خوار خواندنشان بیاید و همه‌باهم شادمان از پیروزی ملت و نه سرمست از پیروزی خود و وابستگانشان، سرود عزت و سربلندی ایران را سربدهند.

————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۷ – ۳ – ۱۴۰۴ به چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.