به یاد طالب روی دوست *
به تو دل بستم و غیر تو کسی نیست مرا
جُز تو ای جان جهان! دادرسی نیست مرا
عاشق روی توام، ای گل بیمثل و مثال!
به خدا: غیر تو هرگز هوسی نیست مرا
مده از جنت، و از حور و قصورم خبری
جز رخ دوست نظر سوی کسی نیست مرا(۱)
در ابتدای دهه ۱۳۲۰، آقا سیدروحالله که تازه چهلسالگی را پشت سر گذاشتهبود، یکی از مدرسین بهنام حوزه علمیه قم محسوب میشد. کلاس اخلاق ایشان که سابقهاش به قبل از ۱۳۲۰ میرسید، طرفدار زیاد داشت. او با انتشار کتاب کشفالاسرار در اوایل دهه ۱۳۲۰ نیز جایگاه خود را بهعنوان یک مدرس اهل استدلال و متبحر در بحث تثبیت کردهبود.
آقا سیدروحالله جوان به خوبی میدانست راه رسیدن به قدرت در حوزه، از کلاس درس فقه و اصول و خارج میگذرد. کسی که توان خود را صرف فقه میکند و میدرخشد، کمکم به مرحلهای میرسد که رسالهاش را منتشر میکنند و مرجعیتش تثبیت میشود. این مدرس جوان و سختکوش میتوانست تمام توانش را صرف این مباحث بکند و با استعداد کمنظیری که داشت، به بالاترین حد اعتبار علمی برسد؛ فقط کافی بود به مباحث جانبی که به قول معروف نان و آب نداشت، نپردازد. او به خوبی میدانست تدریس کتب میرداماد و ملاصدرا، طی مراحل در عرفان و … نه تنها کمکی به تثبیت موقعیت او بهعنوان یک فقیه والامقام نمیکند، حتی دردسرهایی هم برایش ایجاد خواهدکرد.
اما آقاسیدروحالله که طالب مقام و عنوان نبود، در کنار کلاس درس خارجش که پررونق هم بود، مطالعات گسترده خود در همه عرصهها را ادامه میداد.
گروهی از مخالفان کنونی ایشان چنین وانمود میکنند که ایشان از نفوذ و موقعیت ممتاز در حوزه دور بودهاند. در پاسخ به یک نکته اشاره میکنم: در سال (احتمالاً) ۱۳۲۸ که ایشان هنوز به پنجاه سالگی نرسیده و یک روحانی نسبتاً جوان محسوب میشود، آیتالله بروجردی که مرجعیت تامه دارد، به همراه سه مرجع ممتاز آن ایام (آیات ثلاث) به دعوت ایشان به خانهاش میروند، تا ببینند آقا سیدروحالله چه مطلبی برایشان دارد. این که چهار چهره ممتاز دعوت ایشان را اجابت میکنند، خود گویای اعتبار ایشان است.
در سال ۱۳۳۰که آیتالله بروجردی صاحب عنوان مرجعیت تام و عام، ۸۰ساله بودند، آقاسیدروحالله ۵۰ساله نیک میداند که این بزرگ بهزودی خواهدرفت، و کسی میتواند جانشین او شود که در عرصه فقه بدرخشد و جاذبهاش بیشتر از دافعهاش باشد، دل همه از جمله ایشان را به دست بیاورد و کمکم آماده تکیهزدن بر جای او شود.
اما آقا سیدروحالله هیچ تلاشی برای این مهم نمیکند. او حتی با وجود سالها تدریس درس خارج، رساله هم منتشر نمیکند که مرجعیتش تثبیت شود؛ چرا که دنبال مقام و قدرت و منصب نیست.
برخی از مخالفان ایشان میگویند او مرجع نبود و بعد از دستگیری در خرداد ۴۲ برای نجات از اعدام با کوشش مراجع وقت از جمله آیتالله شریعتمداری مرجعیتشان مطرح شد! این ادعا غلط است. آقا سیدروحالله در آن زمان با وجود صلاحیت مرجعیت رساله منتشر نکردهبود. همچنان که مرحوم آیتالله اراکی که ملقب به شیخالفقهاءوالمجتهدین بود، تا سن ۹۰ سالگی رسالهشان را منتشر نکردند. میگفتند رساله مرا میخواهید چه کار؟ این همه رساله آقایان وجود دارد، هرکسی میخواهد یکی را بخرد و استفاده کند! به بیان دیگر در آن زمان عدمانتشار رساله از طرف آقا سیدروحالله را نمیتوان به معنی مرجع نبودن یا در حد مرجعیت نبودن ایشان دانست، که با تلاش مراجع آن ایام، این عنوان برایشان تثبیت شود.
آقا سیدروحالله میتوانست برای رسیدن به قدرت، راه کمدردسر مرجعیت را انتخاب کند و با کسب محبوبیت در دل علمای حوزه، حتی مقام مرجعیت تام و عام را بعد از آیتالله بروجردی، از آن خود کند. او هم صلاحیت و علم این مقام را داشت و هم راه پیشرفت را میشناخت. اما چنین نکرد. او کافی بود به جای مطالعات گسترده در علوم نان و آبندار مثل عرفان و فلسفه و حتی تفسیر، مستقیم در فقه پیش برود، و بهاصطلاح ممحض در فقه بشود.
دکتر مهدی حائرییزدی فرزند مرحوم شیخ عبدالکریم حائری خاطرهای از آقا سیدروحالله نقل کردهاست که ارزش تأمل دارد:
در سالهایی که آقا سیدروح الله در نجف تبعید بود، نامهای از آیتالله دکتر مهدی حائرییزدی فرزند استاد عزیز خود آشیخعبدالکریم دریافت میکند. ماجرای این نامه را دکتر حائرییزدی در کتاب خاطرات خود (از مجموعه تاریخ شفاهی هاروارد) گفتهاست. آقای حائری که فردی اندیشمند و اهلنظر است، در مطالعه عرفان به نکات غامض برمیخورد که در هیچ کتابی و پیش هیچ استادی جواب را نمییابد. میداند که جواب پیش آقا سیدروحالله است، اما بنا به دلایلی تمایل به مکاتبه با ایشان ندارد. او وقتی از همهجا مأیوس میشود، با اکراه نامه به نجف مینویسد و آقا سیدروحالله با بیانی بسیار ساده جواب معمای لاینحل ایشان را میدهد و حل میکند!
ببینید! این شخص چقدر از عمر خود را باید صرف فقط مطالعه عرفان کند، تا یگانه دوران شود، آن هم به تأیید کسی که با او رابطه چندان خوبی ندارد؟ آیا او نمیدانست که عرفان آب و نان ندارد؟ اگر این استعداد را به توانی که صرف فقه کرده و مرجع شدهاست، اضافه میکرد، یک سروگردن و حتی نیمتنه بالاتر از بقیه نبود؟!
اما او طالب قدرت و شیفته این مقامات نبود. او فقط میخواست مردم بیدار شوند و زیر بار حکومت استبدادی نروند. او میخواست اراده مردم حاکم شود و عزت و اعتبار ایران و ایرانی بازگردد. اما سیر حوادث و وقایع سرنوشت دیگری برایشان رقم زدهبود.
————————————————–
* – این یادداشت را در اصل چندماهی پیش و در جریان یک مناظره دوستانه در فضای مجازی نوشتم و نقطه شروعی برای مجموعهای از نوشتهها درباب وقایع سالهای اول انقلاب اسلامی بود. طرف مناظره من، امام خمینی را فردی قدرتطلب تصویر میکرد، و من با این یادداشت سعی کردم بخشی از حقیقت را روشن کنم و از حق ایشان دفاع کنم. این یادداشت با ویرایش بسیار جزئی، بهصورت فعلی درآمده، و در روزنامه جهان اقتصاد شماره ۱۲ – ۳ – ۹۴ به چاپ رسید.
۱ – بخشی از غزل جان جهان از دیوان امام خمینی(ره)
دستهها: تاریخ معاصر