آگاتا کریستی و جنایتهای یک شهروند درجه یک
خانم آگاتا کریستی یکی از مشهورترین نویسندگان در عرصه معماهای پلیسی و جنایی است. او خالق دو شخصیت مشهور کارآگاه پوآرو و خانم مارپل است. هرچند در مجموعه خانم مارپل قدری وارد فضای فانتزی میشود، و قهرمانان داستانهایش را وادار میکند با دنبال کردن گام به گام یک شعر یا ترانه کوچهبازاری و حتی یک داستان منظوم کودکانه، کارشان را پیش ببرند، اما در مجموعه پوآرو از این عدم ظرافت خبری نیست، و ماجرا در فضایی بسیار جدی و معماگونه پیش میرود، و پوآرو نه با الهام از شعر و ترانه بلکه با اتکا به هوش سرشار و ریزبینی خاص خود موفق به حل معماها میشود.
خانم کریستی در یکی از ماجراهای پوآرو که با عنوانهای مختلف (One, Two, Buckle My Shoe و The Patriotic Murders) در سال ۱۹۴۰ منتشر شدهاست، به نکتهای خاص توجه میکند که به نظر من ارزش تأمل و بازگو کردن را دارد. جنایتهایی پشت سر هم اتفاق میافتد و پای پوآرو هم به معرکه کشیدهمیشود. رابطه او با این ماجرا این است که قاتل و مقتول و کارآگاه هرسه مشتری یک دندانپزشک یعنی دکتر مارلی هستند، که البته خود دکتر هم جزو مقتولان این پرونده است. پوآرو با شگردهای خاص خود قدم به قدم به حل معما نزدیک میشود و حلقه محاصره را دور قاتل ناشناس تنگتر و تنگتر میکند، و درنهایت، طبق معمول او را گرفتار میسازد.
اما این بار وضع فرق میکند. قاتل آقای بلانت بانکدار مشهور است. او یک شخص مهم و بهاصطلاح شهروند درجه یک است؛ یک کارآفرین و فعال اقتصادی که صدها شغل ایجاد کرده، میلیونها پوند به تولیدناخالص داخلی کشور افزوده، و موجبات رشد اقتصادی کشور را فراهم آوردهاست. او فردی متنفذ و مهم است و با “بالاییها” سروسرّی دارد. اما اینک او با هدف رهایی از یک بحران خانوادگی و جلوگیری از افشای رازهای زندگی خصوصی خود، مجبور به “حذف فیزیکی” چند نفر شدهاست.
ممکن است برخی سیاستمداران و مقامات به دلیل نقش مثبت قاتل در شرایط اقتصادی کشور، به او کمک کنند، و قصد لاپوشانی جنایت و مختومه اعلام کردن پرونده را داشتهباشند. هرچه باشد، او یک چهره برجسته اقتصادی است. شاید درون هریک از این سیاستمداران یک راسکولنیکف مخفی شدهباشد، همان دانشجوی جوانی که داستایفسکی در اثر ماندگار خود جنایت و مکافات او را به خوانندگانش میشناساند. این دانشجوی جوان قبل از ارتکاب جنایت، در مقالهای در یکی از روزنامهها، تفکرات خود را لو دادهاست: افراد جامعه دو گروهند، گروه اول افراد برتر هستند، آنان برخلاف گروه دوم، حق دارند قوانین را زیرپا بگذارند، و اهداف خود را دنبال کنند. آنان حتی اگر جان چند عضو “بیارزش” جامعه را بگیرند، مهم نیست!
اما پوآرو در مقابل این وسوسه به ظاهر معقول مقاومت میکند. از دید او، این پرونده هم مثل همه پروندههای جنایی دیگر باید بررسی شده، و قاتل شناسایی، دستگیر و محاکمه شود. شهروند درجه یک و دو بودن مهم نیست. پوآرو به قول خودش در بررسی یک پرونده، به سرنوشت ملتها و آینده آنها نمیاندیشد و نگران رکود اقتصادی نیست، او فقط به یک چیز میاندیشد: انسانهای بیگناهی که حق داشتند زنده باشند و زندگی کنند. از دید پوآرو هیج هدف باارزشی به ما اجازه نمیدهد در مقابل کسی که جان فرد مظلومی را گرفته، و او را از حق حیاتش محروم ساخته، سکوت کنیم و جنایتش را نادیده بگیریم. حتی اگر او یک بانکدار متنفذ و یک فرد بسیار مفید برای جامعه باشد.
خانم کریستی در چند جمله که از زبان پوآرو خطاب به بانکدار قاتل میگوید، افکار پس ذهن خود را فاش میسازد:
– آقای بلانت! شما درباره صلح پایدار برای ملتها سخن میگویید. این خوب و بهجاست. اما پوارو با ملتها کاری ندارد. او به تکتک انسانها بهعنوان یک فرد میاندیشد. انسانهایی که حق داشتند زنده بمانند.
خانم کریستی اینجا به نکته مهمی توجه دارد. بنا نیست مصالح جمعی هراندازه هم مهم و درست باشند، حقوق اولیه افراد جامعه را لِه کنند. تمام نظامات اجتماعی با این هدف برپاداشتهمیشوند که کرامت انسانها را حفظ کنند و از حقوق او دفاع کنند، نه این که او را قربانی سازند.
شاید خانم کریستی در کنار انگیزههای شخصی برای طرح معماهای پلیسی پیچیده و حل آنها، به این نکته هم میاندیشیده که اگر فردی با نیت مجرمانه به سایر افراد جامعه ظلم کند، این حق مظلومان است که طالب کشف ماجرا و مجازات ظالم باشند. چرا که حقوق فردفرد اعضای جامعه باید محترم باشد و محترم بماند. شاید او وقتی قلم در دست میگرفت و معمایی جدید طرح میکرد، در پس ذهن خود این تصویر را از جامعه آرمانی میپروراند که اگر جنایتی اتفاق میافتد، پلیس باید بیدرنگ درصدد کشف ماجرا برآید، حتی اگر ناگزیر از قبول کمک یک شهروند مانند پوآرو باشد که فقط با انگیزه شخصی وارد ماجرا میشود. البته در قدم بعد هم باید تشکیلات قضایی کشور از چنان سلامتی برخوردار باشد که هیچ توصیه و توجیهی را نپذیرد، و در کمال انصاف و عدالت حق مظلومان را بستاند.
راستی مطالعه یادداشت قبلیام با عنوان دادگاه عدل علوی بهمثابه یک جاذبه گردشگری را پیشنهاد میکنم.
دستهها: جامعه, فیلم، رمان و ادبیات