میله را محکمتر بگیریم! *
یک اتوبوس درونشهری مملو از مسافر را در مسیری پرازدحام تصور کنید. گروهی از مسافران سرپا ایستاده و میله بالای سر خود را برای حفظ تعادلشان گرفتهاند. ناگهان راننده بهشدت پدال ترمز را فشار میدهد. چند نفر از مسافران سرپایی تعادلشان بههم میخورد و احتمالاً یک نفر نقش زمین میشود. دراصل با برهم خوردن تعادل نفر اول، ضربهای به نفر دوم وارد میشود. او هم ضربهای به نفر سوم میزند و این موج تا رسیدن به نفر آخر صف ادامه پیدا میکند. معمولاً فشاری که به نفر آخر صف وارد میشود، بیشتر از ضربه اولیهای است که از طرف نفر اول به دومی وارد شدهبود.
حال فرض کنید نحوه برخورد مسافران بهگونه دیگری باشد: وقتی نفر اول تعادلش برهم میخورد و ناخواسته سنگینی خود را بهروی نفر دوم میاندازد، او بلافاصله این ضربه را به نفر سوم منتقل نمیکند، بلکه تا جایی که بتواند آن را مهار میکند. بدینترتیب فشاری که نفر سوم خواهدرسید کمتر از فشاری است که نفر دوم تحمل کردهاست.
تفاوت ایندو در این است که در حالت اول نفر آخر که مثلاً دهمین نفر است، زیر فشار و سنگینی نه نفر قبلی از هوش میرود و بهاصطلاح فشار شب اول قبر را تجربه میکند! اما در حالت دوم نفرات ششم به بعد احتمالاً متوجه افتادن نفر اول نمیشوند، زیرا نفرات دوم تا پنجم به جای اینکه در نهایت امانتداری (!) فشار را به نفر بعدی تحمیل کنند و حتی سنگینی بدن خود را هم به این فشار اضافه کنند، در حد توان خود بخشی از فشار را تحمل کرده، و مانع رسیدن آن به نفر بعدی شدهاند.
اتفاقی که در شرایط تورمی در میدان اقتصاد میافتد، مشابه همین ماجرای ساده و پیشپاافتاده است. مثلاً با گران شدن بنزین فشاری به رانندگان تاکسی وارد میآید. آنها سنگینی وزن بدن خود را نیز به این فشار اضافه کرده و به مسافران تحمیل میکنند. مسافران هم تا جایی که بتوانند، این فشار را بهعلاوه وزن خودشان به گروه بعدی منتقل خواهندکرد. بدینترتیب آخرین نفراتی که توان انتقال ضربه به گروه دیگری را ندارند، زیر فشار تورم له خواهندشد.
فعالان اقتصادی کشورمان (البته با الهام از سیاستگذاران و مدیران ارشد دولتی) طی سالیان گذشته یاد گرفتهاند که با رندی تمام فشار هرگونه افزایش هزینه تولید را به نفرات بعدی صف وارد کنند و حتی به همین بهانه سودشان را افزایش بدهند! وقتی صحبت از دریافت مالیات بر ارزش افزوده مطرح میشود، اولین واکنش این دلاوران این است که مبلغ موردنظر را به صورتحساب مشتری بیفزایند. لابد مشتری هم باید بهاصطلاح با تراشیدن ریش نفر بعدی زیان خود را جبران کند.
در نگاهی جامعتر همین فشار اتوبوسی را به شکل بهتری میتوان در کل اقتصاد دید:
برخی مؤسسات و شرکتها این قدرت را دارند که حتی دولت را هم با همه اقتدارش تحت فشار قرار میدهند. بهعنوان یک نمونه ساده، میتوان به مدیرعامل آن مؤسسه مالی و اعتباری معروف اشاره کرد که با اسلحه کمری به دیدار رئیسکل بانک مرکزی میرفت و حکم جلب او را نشانش میداد تا بترسد و کوتاه بیاید! دولت تحت فشارهای پیدا و پنهان حتی نمیتواند از اینان مالیات بگیرد، ارزش افزوده پیشکش!
در مرحله بعد دولت که از گرفتن حقوق قانونی جامعه از این گروه زورمند ناتوان است، چارهای جز فشار آوردن به نفر بعدی در سلسله مراتب قدرت ندارد: صندوق تأمین اجتماعی و نهادهای مشابه! دولت تا بتواند از اجرای تعهدات مالی خود نسبت به این سازمان طفره میرود، و علاوهبراین گاه با تحمیل برخی وظایف جدید، به منابع آن دستدرازی میکند. این دستدرازی در دوران دولت نهم و دهم به اوج خود رسید بهطوریکه صندوق تأمین اجتماعی به حیاط خلوت سیاسیون مسلط بر دولت وقت مبدل شد.
در مرحله بعد صندوق تأمین اجتماعی که توان ملزم کردن دولت به اجرای بهموقع تعهدات را ندارد، بهناچار فشار را به نفر بعدی صف منتقل میکند: بیمهشدگان و بنگاهها. لابد بنگاهها هم باید این فشار را به کارکنان و مشتریان خود منتقل کنند. البته ناگفته نماند بنگاههای بزرگ نیز بهنوبه خود بخشی از بارشان را بر دوش بنگاههای کوچک که دستشان به جایی نمیرسد، میگذارند.
ملاحظه میکنید که همهجا همان فرمول ناعادلانه انتقال فشار به نفر بعدی و بیاعتنایی به سرنوشت نفر آخر صف که توان انتقال فشار به کسی دیگر را ندارد، به چشم میخورد. این بیاعتنایی در شرایط فعلی جامعه، فشار را به اقشار کمدرآمد و محروم از داشتن پارتی بهحدی رسانده که بسیاری از ناظران دلسوز این سرزمین بارها و بارها نگرانی خود را از بروز تنشهای اجتماعی ویرانگر اعلام کردهاند.
به بیان دیگر رفتار منفعتجویانه تکتک بازیگران صحنه اقتصاد هرچند در کوتاهمدت منافعی را عایدشان کرده، و حتی از بروز بحران بهجای ضرر کردن، سود هم بردهاند، اما این رفتار سودجویانه پایان خوشی ندارد. زیرا با تشدید تنشهای اجتماعی همه ساکنان کشتی چه آنان که سود مضاعف برده و فشار را بر دوش نفر بعدی صف انداختهاند و چه آنان که زیر فشار له شدهاند، گرفتار گرداب خواهندشد.
بهراستی اگر هر فرد داخل صف بهجای انتقال رندانه ضربه به نفر بعدی، قدری میله بالای سر خود را محکمتر بگیرد و تا جاییکه همت و غیرتش اجازه میدهد، فشار را مهار کند، نتیجه بهتری عاید فرد و جامعه نمیشود؟ اگر هر سازمانی در صف کذایی به جای انتقال زیرکانه ضربه به نفر بعدی، با بهبود شیوههای اجرایی و افزودن بر کارآمدی خود بخشی از این فشار را خنثی کند، گردی بر ردای کبریایی هیچیک از نفرات صف نمینشیند، اما جامعه از متلاشی شدن و کشتی از گرفتار گرداب شدن میرهد.
پس همه باهم (اعم از مدیران ارشد سازمانها، مقامات مسؤول و غیرمسؤول، کارمندان، رانندگان تاکسی، کسبه جزء، تولیدکنندگان، بازرگانان و …) همت کنیم و میله بالای سرمان را قدری محکمتر بگیریم.
———————
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره دوشنبه ۵ – ۶ – ۹۷ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: جامعه, سیاستگذاری اقتصادی