بازار مشترک اسلامی و قدرت بازدارندگی نرم آن *
منطقه غرب آسیا هرچند به دلیل برخورداری از منابع طبیعی و موقعیت جغرافیایی ممتاز همواره از فرصت و ظرفیت چشمگیر برای توسعه برخوردار بوده، و در دهههای اخیر درجاتی از رونق اقتصادی و رشد تولید ناخالص داخلی را تجربه کرده، اما توفیق چندانی در ایجاد یک شبکه بههم پیوسته اقتصادهای محلی برای استفاده مناسب از ظرفیت همدیگر در مسیر همافزایی توسعهمحور نداشتهاست. همکاریهای کشورهای منطقه یا برای اهداف محدودی همچون کنترل بازار نفت شکل گرفته، و یا در سطح توافقهای اولیه برای ایجاد مسیرهای ارتباطی و حمل و نقل برای گسترش تجارت با خارج از منطقه بوده که آنهم در فضای رقابتهای منطقهای و نه تلاش برای همکاری و همافزایی صورت گرفتهاست.
بدینترتیب اقتصادهای منطقه، حتی در کشورهایی که در دهههای اخیر نرخ بالای رشد اقتصادی را تجربه کردهاند، بیشتر از این که از ظرفیت تجارت منطقهای برای تداوم رشد خود بهرهمند شوند، متکی به ارتباط تجاری با خارج از منطقه هستند. شکلگیری چنین فضایی را میتوان متأثر از سیاست قدرتهای فرامنطقهای دانست که برقراری مناسبات سالم اقتصادی بین کشورهای منطقه را در تعارض با منافع بلندمدت خود میدانند.
ترویج توهم ایرانهراسی در دهههای اخیر با این هدف صورت گرفت که کشورهای منطقه بیشتر از گذشته به سمت غرب بروند و بدینترتیب بازاری گسترده و بیدردسر برای آنان فراهم شود. از سوی دیگر موج ایرانهراسی و خطر موهوم ایران میتوانست موجبات بیاعتنایی آنان به خطر واقعی دشمن اصلی منطقه را فراهم آورد و فرصتی برای رژیم صهیونیستی ایجاد کند که با کمترین مانع و رادع برنامه ایجاد «اسرائیل بزرگ» را دنبال کند. البته رفتارهای تندروانه برخی محافل سیاسی در داخل کشور نیز همسو با مکر دشمنان این موج را بزرگتر و توفندهتر میساخت.
تهاجم رژیم صهیونیستی به دوحه در هجدهم شهریورماه هرچند در مقایسه با تحمیل جنگ تمامعیار دوازدهروزه به ایران، اتفاقی بسیار کوچک تلقی میشود، اما بیتردید از نظر آثاری که در سپهر سیاسی و فرهنگی منطقه برجای گذاشته، دست کمی از آن ندارد، و حتی این ادعا که آثار آن عمیقتر است، چندان اغراقآمیز به نظر نمیرسد. این تهاجم ازیکسو نشان از خوی سلطهگری و بیاعتنایی به قوانین بینالمللی این رژیم داشت، و از سوی دیگر، مهمتر از آن بیاعتباری هرگونه تعهدات نیروهای فرامنطقهای برای حمایت از کشورهای منطقه را به رخ کشید، و ثابت کرد حضور چنین قدرتهایی هرگز نمیتواند برای مردم منطقه امنیت و آرامش به ارمغان بیاورد، زیرا آنها سودایی دیگر در سر دارند.
علاوهبراین، این تهاجم نشان داد خطر واقعی و تهدید واقعی برای صلح، آرامش و توسعه منطقه نه ایران بلکه رژیم صهیونیستی است؛ تهدیدی با رنگ و بوی اسلامستیزی و مسلمانکشی که اینک با رویای ایجاد اسرائیل بزرگ و مسلط بر کل منطقه وارد میدان شدهاست.
به دنبال تهاجم به دوحه تحرکات دیپلماتیک وسیعی در منطقه شکل گرفتهاست. برگزاری نشست اضطراری سران کشورهای اسلامی را میتوان نقطه شروعی برای شکلگیری سازوکاری جدید در مناسبات کشورهای اسلامی دانست. در این نشست برخی از سران با صراحت از لزوم اقدام علیه اسرائیل به جای استفاده از کلمات، از ضرورت تحریم این رژیم جعلی تا تلاش برای لغو عضویتش در سازمان ملل، از فشار به شورای امنیت برای پاسخگو کردن جنایتکاران جنگی صهیونیست تا برقراری پیمانهای دفاعی بین کشورهای اسلامی سخن گفتند. اما در این میان سخنان ریاستجمهوری کشورمان برجستگی خاصی داشت؛ آنجا که حمله رژیم صهیونیستی به دوحه را اعلان جنگ علیه کرامت جامعه اسلامی دانست و خواهان مرعوب و متفرق نشدن و ساکت ننشستن کشورهای اسلامی و ایجاد نظمی نو مبتنی بر وحدت اسلامی و برادری و برابری انسانی شد.
به باور نگارنده یک نکته نمادین در این حمله انجام آن در هفته وحدت است، به بیان دیگر پیام این حمله در چنین روزهایی، این است که دشمن صهیونیست نگران وحدت جامعه اسلامی نیست، و باور دارد با بذر نفاقی که در این سرزمینها با همت استعمارگران پاشیدهشده، امکان اقدام قاطع علیه دشمن مشترک وجود ندارد. ازاینرو برداشتن گامهای اصولی در مسیر وحدت، دشمن را متوجه اشتباه راهبردی خود خواهدکرد.
در اظهارنظرهای سران کشورهای اسلامی توجه ویژهای به بعد نظامی همراهیها شده، و حتی چند روز گذشته از ضرورت شکلگیری ناتوی اسلامی هم سخن به میان آمدهاست. هرچند این شکل از همراهی و همکاری از اهمیت بسیار برخوردار است، و البته طرح آن با عنایت به ماهیت نظامی تهدید دشمن، معقول و بهموقع به نظر میرسد، بااینحال باید دانست آن نوع همراهی و وحدت در منطقه که حتی بیشتر از همپیمانی نظامی دشمن مشترک را نگران خواهدکرد، شکلگیری مجموعهای از توافقات همکاری اقتصادی و اندیشیدن به منافع مشترک و دست برداشتن از رقابتهای مخرب بهویژه در حوزه برداشت از ذخایر زیرزمینی است. همکاری اقتصادی بهصورت تلاش مجموعه کشورهای منطقه در قالب بازار مشترک اسلامی برای تکمیل ظرفیتها و قابلیتهای همدیگر و تعریف پروژههای مشترک توسعه با رویکرد برد-برد است. این رویکرد میتواند قدرت بازدارندگی بالایی برای کشورهای مسلمان منطقه ایجاد کند.
شکلگیری این بازار علاوهبراینکه میتواند تحولی در اقتصاد منطقه ایجاد کند، نقطه شروعی برای همگرایی سیاسی در منطقه خواهدشد. به بیان دیگر همگرایی اقتصادی محرک و مشوق همگرایی سیاسی است، و همگرایی سیاسی در مراتب بالا خودبهخود منجر به همگرایی نظامی میشود. اما چنین همگرایی بسیار استوارتر و ریشهدارتر از پیمانهای دفاعی است که ممکن است متأثر از برانگیختهشدن مقطعی احساسات
در بین ملل اسلامی باشد.
بااینحال نباید از نظر دور داشت که شکلگیری چنین بازاری در گرو ازبینبردن کلیه موانع از جمله لغو تحریمهای اعمالشده برعلیه اعضای بالقوه این بازار، رفع موانعی از نوع قرار گرفتن برخی کشورها از جمله ایران در لیست سیاه و حتی خاکستری F.A.T.F. و نیز اصلاح و بازنگری در برخی سیاستها و شیوههای کشورداری است که میتواند منافع کشورهای عضو از همراهی با این برنامه را تهدید کند.
—————————–
* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۳۰ – ۶ – ۱۴۰۴ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی, یککمی سیاسی