اندر مظلومیت و غربت بناهای تاریخی میهنمان
دوسال پیش سفری به شهر زیبا و تاریخی بندرعباس داشتم. فرصتی کوتاه برایم فراهم شد که گشتی در شهر بزنم. ترجیح دادم به جای پرسه زدن در مراکز خرید و به قول یک دوست، کمک کردن به رونق اقتصادی منطقه، گشتی در محلههای قدیمی شهر بزنم.
با کمک نقشهای که همراه داشتم، چندمورد از ساختمانهای قدیمی و بهاصطلاح جاذبههای تاریخی شهر را که بیشتر در ضلع جنوبی شهر متمرکز شدهاند، دیدم. سپس به قصد دیدار از آبانبار شاهحسینی روانه شدم. این بنا قدری از منطقه تجمع مراکز دیدنی شهر دور است. اما بهدلیل علاقه خاصی که به بناهای موسوم به آبانبار داشته و دارم، تصمیم گرفتم تا غروب نشده خودم را به آنجا برسانم.
راه افتادم و با کمک نقشه آبانبار را پیدا کردم. آبانبار در محلهای کمتردد قرار دارد، که اگر کسی بر کنار خیابان اصلی ایستادهباشد، به فکرش نمیرسد که همین نزدیکیها میتواند یکی از جاذبههای گردشگری شهر را که بنایی برجای مانده از دوران قاجار است، پیدا کند.
بنای نیمکره آبانبار فاصلهای درحدود پنجاهمتر با خیابان داشت، اما چنان غریبانه در بین ساختوسازهای فرسوده محله گم شدهبود که اگر به نقشه اعتماد نمیکردم، هرگز باورم نمیشد درست آمدهباشم.
همان ابتدای کوچه محقر و باریک، مردی میانسال از ساکنان محله را دیدم که از خانهاش بیرون آمد. مرد با حیرت سرتاپایم را برانداز کرد. گویی کسی با هیبت من در آن محل ندیدهبود! البته من چنددقیقه بعد معنای نگاه متحیرانه او را فهمیدم. جستجوگرانه به سمت آبانبار رفتم. نقشه درست بود. آبانبار سرجای خودش قرار داشت! اما خیلی چیزها سرجایش نبود! بنایی که هشتسال پیش از آن، بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیدهبود، بیشتر از این که یک مکان جاذبه فرهنگی باشد، چیزی شبیه زبالهدانی بود.
سعی کردم این بنای مدور را دور بزنم، و از زاویههای دیگر هم ببینم. خانههای مسکونی اهلمحل در ضلع شرقی آبانبار بهحدی پیشروی کردهبودند که از معبر دور بنا عرضی در حد یکمتر باقی ماندهبود. دورتادور بنا پوشیده از انواع زباله بود؛ مکانی خلوت که ظاهراً درنهایت مظلومیت، جور نبود آبریزگاه در محله را هم به تنهایی میکشید!
من میخواستم بنا را دور بزنم و تعداد قدمهایم را بشمارم؛ یک کنجکاوی قدیمی که از دوران کودکی هیچگاه رهایم نکردهاست. وجود فضولات انسانی فراوان کار را دشوار کردهبود. با پررویی سعی کردم کار اندازهگیری را تمام کنم! اما نشد. عاقبت از خیر دور بنا گشتن گذشتم.
تازه معنای نگاه متحیرانه آن مرد اهلمحل را فهمیدم. او با دیدن سرووضع من با یکدست کتوشلوار اتوکشیده و کفش واکسزده، تعجب کردهبود که فلانی تو دیگر چرا؟ تو که ظاهرت با افرادی که برای قضای حاجت به این محل میآیند، فرق دارد. تو دیگر چرا میخواهی به این بنای تاریخی ظلم کنی؟!
دوربینم را آماده کردم تا عکسی از آبانبار بگیرم. راستش چیزی از زیبایی و چشمنوازی در این بنای مظلوم نماندهبود. فقط میخواستم بهگونهای مظلومیت آثار و بناهای فرهنگی و تاریخی را ثبت کنم. داشتم در ویزور دوربین بنا را میدیدم. ناگهان احساس خاصی به من دست داد. انگار بنای قدیمی داشت با من حرف میزد! بله! داشت خواهش میکرد به حال خودش رهایش کنم، و عکسش را در این وضعیت اسفناک نگیرم.
فکرش را بکنید. فردی که چندسال پیش چشموچراغ محله بوده، و کلی برای خودش بروبیا داشته، بهناگهان به دلیل بیماری یا اعتیاد و امثال آن بهشدت ازپا درآمده، و زیربار سختی روزگار مچاله شدهاست. خبرنگار سمج میخواهد عکسش را بگیرد. و او فریاد میزند: نگیر! آقا نگیر! بذار تو حال خودم باشم!
آری! آن روز آبانبار قدیمی در آن محله فراموششده، به زبان بیزبانی به من همین جملات را گفت! گویی نمیخواست تصویرش ترحم کسی را برانگیزد. گویی با ما قهر کردهبود که قدرش را نمیدانیم. فریاد میزد اگر مرا نمیخواهید، این شما، این تیشه و کلنگ و این دیوارهای قدیمی من. تخریب کنید و به جایم برج و بارو بسازید! آخر چرا آبریزگاه آن هم از نوع (گلاب بهرویتان) صحرایی؟ چرا زبالهدانی؟
بناهای تاریخی در جایجای سرزمینمان، گوشهای از تاریخ و فرهنگمان هستند. اگر چنین بناهایی در سرزمینی دیگر بود، بهخوبی مورد مرمت و محافظت قرار میگرفت و ایرانیان فرهنگدوست با صرف پول فراوان میرفتند تا ببینندش، و در کنارش عکس یادگاری بگیرند. اما حیف که قدر داشتههای خود را نمیدانیم. آن قدر در حقشان بیمهری میکنیم که دلشان بشکند و ترکمان کنند.
مسؤولان مربوط هم ظاهراً فکر میکنند همین که بنایی را شناسایی کردند و جزو آثار ملی کشور ثبت کردند، دیگر همهچیز حل شد و شهر امن و امان. راستی اگر از کل بودجه عظیم کشور رقمی ناچیز صرف تاریخ و فرهنگ نهفته در این بنا و صدها اثر فراموششده بکنیم، بهکجا برمیخورد؟
در تصویر زیر، موقعیت آبانبار شاهحسینی در ضلع جنوبی بلوار امام حسین(ع) نشان داده شدهاست:
دستهها: برنامهریزی و بودجه, سیاستگذاری اقتصادی
با تشکر از مطلب جالبی که نوشتید. کم از این نوع بنا ها در کشورمان نیست . اما راه چاره چیست؟ هر از چندگاهی مطالبی از این دست نوشته می شود، اما کمتر مطلبی از بابت راه چاره به گوش می رسد. به نظر من البته به عنوان یک فرد کم تجربه و شاید بی تجربه در مورد بنا های تاریخی، اولین گام فرهنگ سازی است. یعنی با یک آموزش ساده در مدارس و یا پخش آگهیهای آموزشی در رسانه های ملی، حداقل می توان از تبدیل شدن این بنا ها به آبریزگاه جلوگیری کرد.