طفلی به نام شادی، دیوی به نام غم
چندی پیش به بهانهای در بین عکسهایم جستجو میکردم. قرار گرفتن اتفاقی دو تا عکس در کنار هم بهناگاه توجه مرا جلب کرد. هردو عکس در ساحل و با پسزمینه دریا گرفته شدهبود. یکی در شهر زیبای نور و ساحل دریای خزر، و دیگری در شهر زیبای بندرعباس و ساحل خلیج فارس. بیاختیار یاد قطعه شعر ماندگار استاد شفیعی کدکنی افتادم و این عبارت بر زبانم آمد: یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر.
منظورم شعر شادی است:
طفلی به نام شادی، دیریست گمشده ست
با چشمهای روشنِ براق
با گیسویی بلند به بالای آرزو
هرکس از او نشانی دارد
ما را کند خبر
این هم نشان ما :
یک سو خلیج فارس
سوی دگر خزر
یادآوری این شعر بهانهای شد تا مروری بر افکار گذشتهام بکنم.
شاید فرازونشیبهای چشمگیر تاریخ معاصر ما، تهاجمها، قتل و غارتها، بیکفایتی حکام، خیانتهای مقامات دستنشانده، رندیهای استعمارگران، و بهیککلام ناکامیهای چندقرن گذشته موجب شده که شعرمان شعر غم و موسیقیمان موسیقی هجران باشد.
در چنین ایامی شاعران از بدعهدی زمانه نالیدهاند. یکی مرغ سحر را به همراهی خوانده تا ناله سرکند، دیگری از خواب بودن وکیلان و خراب بودن وزیران شکوه کرده، و سومی از گم شدن طفلی به نام شادی خبر دادهاست.
آنها اندوه کهنه مردمشان را به بیانی زیبا و با سوزوگداز در قالب نظم درآوردهاند، و به همین دلیل کلامشان ماندگار و جاودانی شدهاست.
با مرور تاریخ قرون اخیر کشورمان، این نکته بهروشنی دیدهمیشود که چگونه زمامداران وقت با بیکفایتیهایشان در مقاطعی تاریخی، فرصتهای پیشآمده برای بهبود امور را از دست دادهاند. درسایه این بیکفایتیها، دشواریهایی به ملت ایران تحمیل شده، و تلخکامی را نصیب این ملت نجیب کردهاست. از حمله ویرانگر مغول گرفته تا پیشروی قدم به قدم استعمارگران و سپس متفقین، همهجا ملت طعم تلخ شکست را چشیده و از تلخی ایام نالیدهاست. پس جای تعجب ندارد اگر شاعری تلخکامی مردمانش را ببیند و بیان کند؛ بگوید که شادی دیریست از این دیار رخت بربسته و رفتهاست، یا از تبارنامه خونین قبیلهاش بپرسد:
تبارنامه خونین این قبیله کجاست
که بر کرانه شهیدی دگر بیفزایند؟
کسی به کاهن این معبد شگفت نگفت
بخور آتش و قربانیان پیدرپی
هنوز خشم خدا را فرو نیاوردست؟
اما این همه تاریخ ما نیست. به قول شاعر:
گمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده ناخورده در رگ تاک است
و به قول جوانهای ورزش دوستمان، فوتبال نود دقیقه است! نیمه اول تمام شده، و تیم ما چند گل خوردهاست! اما نیمه دوم مال ماست! حسی غریب به من میگوید نیمه دوم نیمه پیروزیهاست. یقین دارم که دوران پیروزی ملت نجیب ما نزدیک است. این را در سیمای مصمم جوانان سرزمینمان میخوانم. در آن زمان که نیمه پیروزیهای ملت ایران آغاز شود، شاعران بار دیگر لب به سخن خواهندگشود، و اینبار نه از حرمان و هجران، که از شادی و سرور و وصال ترانهها خواهندساخت، و دیگر از گم شدن شادی نخواهندنالید.
من با کسب اجازه از محضر استاد بزرگ شفیعی کدکنی، نمونهای از اشعاری را که در نیمه پیروزی سروده خواهدشد، تقدیم میکنم. امیدوارم استاد جسارت مرا در سرودن جوابیه به بزرگی خود ببخشند:
دیوی به نام غم
چندیست گم شده
از کشور عجم
سوی عدم شده
گر باخبر شدی
از حال نحس او
با کس سخن مگو
شرش که کم شده!
شادی که رفتهبود
برگشته پیش ما
ایران سبز ما
فارغ ز غم شده
ما راست قامتان
برجای ماندهایم
پشت عدوی دون
از غصه خم شده
ناصر! ز کوی یار
آمد پیام لطف
گویا به راه مهر
ثابتقدم شده
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات, یادها و یادنوشتهها