درسی از تجربه جنگ ایران و روس
جنگهای ایران و روسیه در دوران سلطنت فتحعلیشاه قاجار اتفاق افتاد. این دوران با شروع جنگ اول از اوایل زمستان سال ۱۱۸۲ خورشیدی آغاز شده، و با خاتمه جنگ دوم و امضای قرارداد ترکمانچای در اول اسفند ۱۲۰۶ خورشیدی به پایان میرسد. جنگهای این دوره خسارت عظیمی به جامعه ایران وارد کرد، و موجب جدایی بخش بزرگی از سرزمینهای ایران در قفقاز و ترکمنستان امروزی شد.
با گذشت حدود دو سده از آن ایام، اینک میتوان نگاهی دقیق به وقایع آن ایام و کارنامه ایرانیان آن دوره انداخت. سپاه ایران با فرماندهی عباس میرزا در میدان جنگ چیزی کم نگذاشت و با وجود کمبود تجهیزات و سلاح مناسب، و نرسیدن امکانات و کمک کافی، توانست بهخوبی پایداری کند و پیروزیهایی هم به دست بیاورد. اما هرچه بود، نتیجه جنگ به ضرر ایران بود.
بهراستی آیا جنگ اجتنابناپذیر بود؟ آیا راهی برای کاستن از ابعاد ضرر هنگفت ایران در این سالها وجود داشت؟
درگیریهای داخلی در اواخر دوران زندیه که منتهی به شروع سلسله قاجار شد، موجب گسترش نافرمانی در سرزمینهای شمالی شدهبود؛ خطری که یکپارچگی ایران را تهدید میکرد. از سوی دیگر خشونت بیحدوحصر آغامحمدخان در قفقاز و سایر مناطق ایران، موجب گسترش ناامیدی از حکومت ایران شدهبود. همچنین امپراطوری قدرتمند روس که ارتشی مجهز و مدرن تشکیل دادهبود، چشم طمع به این مناطق داشت.
در چنین شرایطی فقط تدبیر سیاستمداران دانا و میهندوست میتوانست به داد ایران برسد که با استفاده از تضاد بین سه قدرت روس، انگلیس و فرانسه و بازی پیچیده با این سه قدرت، منافع ایران و ایرانیان را در آن عصر پرآشوب حفظ کنند. اما چنین خردمندانی در آن ایام یا نبودند، و یا کارهای نبودند.
جنگ اول که حدود دهسال طول کشید، با تصرف شهر گنجه توسط ارتش روسیه با فرماندهی سیسیانوف ژنرال گستاخ و خشن روس آغاز شد. در سالهای اولیه جنگ، ارتش ایران موفقیتهای چشمگیری بهدست آورد. سیسیانوف تاوان خشونت بیحدوحصرش را داد، و سرش به تهران فرستادهشد. اما ضعف دربار ایران در استفاده از فضای رقابت بین سه قدرت بزرگ آن ایام، باعث شد قدرت ایران رو به زوال برود، تا جایی که ورق برگشت و ارتش روس شروع به پیشروی کرد.
امضای عهدنامه گلستان و الحاق بخشی از خاک ایران به روسیه، نتیجهای بود که از جنگ اول عایدمان شد. اگر سیاستمداران و نخبگان آن ایام براین موضوع توجه بیشتری میکردند، و از آن درس میگرفتند، متوجه این نکته میشدند که باید تغییرات اساسی در شیوههای حکومت و کشورداری، و ارتباط با جهان خارج ایجاد کنند. اما این درس موردتوجه نبود.
آن چه روسیه از جنگ اول بهدست آوردهبود، این قدرت استعمارگر را راضی نمیکرد. او بیشتر میخواست و منتظر بهانه بود. در داخل کشور هم، منافع گروهی از سیاسیون در ادامه جنگ و شکست ایران بود! علاوهبراین، حاکمان شهرهای شمال ارس هم دلشان میخواست آتش جنگ روشن شود و آنها از دادن خراج معاف شوند! تجزیه کشور برایشان مهم نبود! آنها دنبال منافع خودشان بودند! بعضی مقامات دربار هم بدشان نمیآمد شکست دیگری به شاه شاهان برسد، و ابهتش فروریزد. آنها میپنداشتند با این شکستها هرچند قدرت ایران کم میشود، اما قدرت آنها در داخل کشور و در دربار بیشتر میشود! این بود که همه دنبال شکستن تغار بودند : تغاری بشکند، ماستی بریزد— جهان گردد به کام کاسه لیسان!
همه اینها دست به دست هم دادند، تا بار دیگر ایران درگیر جنگی دشوارتر از قبل شود. صدور حکم جهاد از طرف برخی روحانیون، کار سیاستمداران مکّار را آسانتر ساخت. مردم به جوش و خروش درآمدند و برای جنگ با “کافران روس” اعلام آمادگی کردند.
عباسمیرزا چارهای جز آغاز جنگ نداشت. جنگی که برخلاف جنگ اول، حتی به دوسال هم نکشید. سپاه روس از ارس گذشت؛ تبریز را اشغال کرد و بهسوی تهران حرکت کرد. ایرانیان جنگ را نه به روسها، که به سیاستمداران قدرتطلب وطنی که منافعشان با منافع ملی همسو نبود، باختند.
عهدنامه ترکمانچای که در اسفند ۱۲۰۶ تنظیم و به ایران تحمیل شد، حاصل تلاش مشترک ژنرال پاسکویچ روسی و درباریان فرصتطلب ایرانی بود! که جنگ را حتی اگر به شکست و تجزیه ایران منتهی میشد، به نفع خودشان میدیدند.
اینک با گذشت بیش از ۱۸۰سال از آن ایام، بهخوبی میتوان حاصل آن شور و هیجان خودجوش تودههای مردم برای جنگ با روسیه در بهار سال ۱۲۰۵ را ارزیابی کرد: جنگطلبان بر طبل جنگ کوفتند، با این که میدانستند چنین جنگی حاصلی جز شکست و تجزیه ایران ندارد. این جنگ برای ایران آب نداشت، اما برای آن مقامات فاسد نان داشت!
دستهها: تاریخ معاصر, یککمی سیاسی