چه کسی از تخریب میراث فرهنگی کشور نمی‌ترسد؟ *

به‌راستی برخورد جامعه امروز ما با میراث فرهنگی ارزشمندمان چگونه است؟ چه کسانی دغدغه حفظ این میراث را دارند، و چه کسانی از بابت تخریب گسترده این میراث، مختصر نگرانی به دل راه نمی‌دهند؟ سال‌هاست که این سؤال ذهن مرا مشغول داشته، و به‌ویژه بعد از واقعه میدان امیرچخماق یزد، شدت و عمق نگرانیم بیشتر شده‌است.
امروزه آثار تاریخی برجای مانده از گذشته در اکثر قریب به اتفاق کشورها از اهمیت خاصی برخوردار بوده، و به‌طرز روزافزون موردتوجه قرارگرفته‌اند. میراث فرهنگی یک جامعه علاوه بر این که منبعی برای مطالعه تاریخ و کشف گذشته یک جامعه است، و بخشی از هویت تاریخی آن را تشکیل می‌دهد، می‌تواند موجبات افزایش درجه وحدت و همبستگی ملی را نیز فراهم آورد. از سوی دیگر، با توجه به جایگاه و سهم صنعت گردشگری در جهان امروز، گردشگری فرهنگی می‌تواند علاوه بر شناساندن عمق و غنای تاریخ و فرهنگ یک سرزمین، موجبات رشد اقتصادی و افزایش رفاه جامعه را نیز فراهم آورد.
به همین دلیل، توجه مفرط به میراث فرهنگی و تلاش مضاعف برای حفظ آن از دستبرد عوامل مخرب طبیعی، در همه جای دنیا مشاهده می‌شود. حتی کشورهایی که از میراث فرهنگی مطلوب و متنوعی برخوردار نیستند، تلاش می‌کنند با لطایف‌الحیل به جبران کمبود بپردازند و حتی با جعل واقعیات تاریخی، برای خود هویت فرهنگی و تاریخی پرطمطراقی بسازند.
سرزمین ما به دلیل برخورداری از تاریخ و فرهنگ درخشان خود، مجموعه عظیمی از میراث مادی و معنوی برجای مانده از گذشته را در اختیار دارد، که هرکدام از ارزش بالایی برای درک نکات مبهم تاریخ برخوردار هستند. این گنجینه عظیم ملی می‌تواند هم به‌عنوان منبعی ارزشمند برای مطالعات تاریخی و فرهنگی به کار برود، هم معرف فرهنگ و تاریخ غنی این سرزمین است، و هم می‌تواند به‌عنوان یک جاذبه گردشگری در سطح جهان مطرح شود و اشتغال و درآمد و رفاه قابل‌توجهی برای جامعه به ارمغان بیاورد.
بااین‌حال، جامعه ما تاکنون به اهمیت بالای این ثروت عظیم پی نبرده، و مقدمات بهره‌برداری مادی و معنوی از آن را فراهم نساخته‌است. بهترین شاهد این مدعا، ازیک‌سو، سهم ناچیز کشورمان از کل درآمد گردشگری جهان است، و ازسوی‌دیگر، این که در جای جای این سرزمین پهناور، بناهای تاریخی و ارزشمندی را می‌بینیم که از جفای روزگار در حال تخریب و مبدل شدن به ویرانه هستند؛ و درست مثل آخرین بازمانده‌ها از جاندارانی در حال انقراض، منتظرند تا تیشه بیرحم زمان ضربه نهایی و سرنوشت‌ساز را بر آنان وارد کند.
بی‌اعتنایی به میراث فرهنگی ازیک‌سو به دلیل کمبود بودجه و شرایط اقتصادی کشور شدت یافته‌است، از سوی دیگر، با ترویج اندیشه سودجویی و تفکر کوتاه‌مدت حاکم بر اذهان برخی مسؤولان و دست‌اندرکاران شدت می‌یابد. به‌این‌ترتیب، یک بنای باارزش تاریخی در گوشه‌ای از شهر، به جای این که به‌عنوان فرصتی برای سرمایه‌گذاری و ایجاد رونق اقتصادی و رشد فرهنگی مورداستفاده واقع شود، بعد از چندین‌سال بی‌توجهی و مبدل شدن به زباله‌دانی، یک مزاحم در مسیر رشد اقتصادی منطقه تلقی می‌شود، که باید رندانه تیشه به دست گرفت و از شرش خلاص شد.
در واقعه میدان امیرچخماق یزد، مسؤولان فرهنگی که مدتی طولانی صرف تکمیل پرونده این اثر برای ثبت در فهرست آثار جهانی کرده‌بودند، با این دید که هرگونه تغییر در محوطه، حتی ساختن مزار برای شهدای گمنام دوران دفاع مقدس، موجب رد شدن درخواست ثبت این اثر از طرف یونسکو خواهدشد، می‌خواستند مدفن این شهدای مظلوم در مکان مناسب‌تری باشد، تا مانعی بر سر راه ثبت این اثر تاریخی ایجاد نشود. اما در همان ایام یکی از سخنوران در پاسخ دلسوزی این مقامات چنین گفت که: “یونسکو چه حقی دارد که برای کشور ما قانون وضع کند! …” به‌این‌ترتیب، تیشه‌ای بر ریشه یک اثر ارزشمند تاریخی کشور فرود آمد. این سخنور شاید هرگز هم نتواند اهمیت ثبت یک اثر در فهرست جهانی و ارزش این ثبت در تبلیغ فرهنگ کشور و به‌دنبال آن افزایش بازدید گردشگران و افزایش درآمد کشور را تصور کند. زیرا هرگر در مقام یک کارشناس فرهنگی به این امور توجه نکرده‌است.
اتفاقی که برای عمارت کلاه فرنگی در ضلع شمال غربی میدان عشرت‌آباد در تهران افتاده‌است، نیز نشان از همین نوع بی‌توجهی و کم‌لطفی دارد. در نزدیکی این ساختمان ارزشمند تاریخی و در حریم آن، ساخت‌وسازی عظیم صورت می‌گیرد. غرض ساخت یک مجتمع عظیم و کسب درآمد است.
مقامات شهری اعتراض می‌کنند که ساخت این مجموعه فراتر از ظرفیتی است که در قالب طرح تفصیلی شهر معین شده‌است. اما ساخت‌وساز همچنان ادامه می‌یابد. مسؤولان میراث فرهنگی اعتراض می‌کنند که حریم بنای ارزشمند تاریخی رعایت نشده‌است. اما اعتراضشان مسموع واقع نمی‌گردد. به‌این‌ترتیب، یک اثر تاریخی دیگر در غربتی مرگبار قرار می‌گیرد.
معمولاً در چنین مواقعی متولیان میراث فرهنگی را زیر سؤال می‌بریم که چرا کم‌کاری کرده‌اند. اما آیا این وظیفه کلیه سازمان‌ها، تشکیلات و مسؤولان و دست‌اندکاران نیست که از هویت تاریخی و فرهنگی کشورمان دفاع کنند؟ گیرم که مسؤولان حوزه میراث فرهنگی کشور در خواب بودند و خبری از آن‌چه بر ساختمان کلاه فرنگی می‌رود، نداشتند، برای آن ساختمان حریم تعییین نکرده‌بودند و خبری از ارزش تاریخی آن نداشتند، آیا سازمانی که بدون اعتنا به ارزش تاریخی این مکان، به ساخت‌وساز می‌پردازد، و احتمالاً در پاسخ به اعتراضات می‌گوید فلان سازمان در زمان مقرر جواب کتبی نامه ما را نداد، نباید هیچ اعتنایی به ارزش میراث فرهنگی کشور بکند؟ چنین ساخت‌وسازی را در نقطه دیگری از شهر هم می‌توان راه‌انداخت و شاید سودآورتر و پربازده‌تر و حتی کم‌مزاحمت‌تر برای شهروندان باشد، آما آیا می‌توان غربت عمارت کلاه فرنگی را در کنار یک ساختمان عظیم تجاری اداری جبران کرد؟ می‌توان به این پرسش نسل آینده بی‌اعتنا بود که با تخریب محوطه و حریم عمارت کلاه فرنگی، چه میزان سود کسب شد؟
بیایید قدر میراث فرهنگی کشورمان را بیشتر بدانیم، و همان‌گونه که برای حفظ وجب به وجب خاک این سرزمین، پذیرفتیم که رعناترین دلاورانمان غریبانه و مظلومانه زنده به گور شوند، از آجر به آجر این بناها که هرکدام سطری از کتاب هویت تاریخی‌مان هستند، دفاع کنیم و نگذاریم این‌گونه بی‌توجهی‌ها و نگاه غیرکارشناسی جامعه آینده ایران را از وجود این آثار ارزشمند محروم کند.
—————————
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره چهارشنبه ۲۱ – ۵ – ۹۴ به چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.