آن روز مردم نیامدند *

شصت و دو سال از آن روز می‌گذرد.
روزی که سرنوشت کشور برای چندین دهه بعد رقم زده‌شد، امیدها برای حاکمیت مردم بر سرنوشتشان برباد رفت، و یک بار دیگر استبدادی که بساطش در این سرزمین در آستانه برچیده‌شدن بود، جایگاه خود را مستحکم کرد و “مردم” را به حاشیه راند.
در تحلیل‌های کارشناسانه از وقایع آن ایام، از نقش قدرت‌های بزرگ، منافع انگلستان که خود را مالک منابع نفت ایران می‌دانست، و منافع ابرقدرت تازه به‌دوران‌رسیده یعنی ایالات متحده امریکا و توطئه آنان برای شکست نهضت ملی سخن می‌گویند. برنامه دولت دکتر مصدق ملی کردن صنعت نفت بود تا کشور بتواند حق مالکیت خود را بر این ثروت طبیعی اعمال کند.
اقدام هماهنگ قدرت‌های بزرگ و حمایت همه‌جانبه از استعمارگر پیر، فشار زیادی بر دولت ایران وارد کرد. هرچند دولت توانست شکایت انگلستان به دیوان لاهه را بی‌اثر سازد و این دیوان با رأی به عدم صلاحیت خود برای رسیدگی به شکایت، شاکی زیاده‌طلب را ناامید ساخت، اما در عمل، توطئه‌های داخلی و خارجی توان دولت را مستهلک نمود.
تندروی برخی همراهان جنبش، توطئه‌گری سرسپردگان دربار و عاملان استعمار، کوتاهی دولت و فعالان سیاسی متحدش، و بی‌توجهی برخی مقامات متنفذ به حساسیت موضوع دست به دست هم داد و شرایطی را فراهم کرد که دولت دکتر مصدق در میان انبوه مشکلات و دشواری‌ها، تنها بماند. اتکای دولت دکتر مصدق به مردم و نیروهای مردمی بود؛ همان‌ها که با حمایت خود، دولتی را روی کار آورده‌بودند که مجری قانون ملی کردن نفت بشود، با تمام دشواری‌های آن دوران ساخته، و از دولت خود حمایت کرده‌بودند. حتی وقتی در اواخر تیرماه، شاه به دنبال استعفای دکتر مصدق، حکم نخست‌وزیری احمد قوام‌السلطنه را امضا کرد، و در شرایطی که بسیاری از متحدان سیاسی دکتر مصدق کار را تمام‌شده می‌دانستند، همین مردم کوچه و خیابان بودند که با دعوت آیت‌الله کاشانی وارد میدان شدند و جلو نیروهای مسلح شاهنشاهی سینه سپر کردند و کشته‌شدند. حضور مردم در صحنه به سرعت شاه و قوام‌السلطنه را وادار به عقب‌نشینی کرد. مصدق باردیگر بر مسند قدرت نشست و همان شد که مردم خواسته‌بودند.
مصدق تعلق خاطر خاصی به قهرمانان روز سی‌ام تیر ۱۳۳۱ داشت و حتی آرزویش این بود که در کنار مزار آنان به خاک سپرده‌شود، آرزویی که شاه اجازه تحقق آن را نداد.
اما به‌راستی این مردان و زنان پرشور سی‌ام تیر ۱۳۳۱، یک سال بعد و در روز بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۳۲ کجا بودند؟ آیا دولت مردمی به این سرعت پایگاه مردمی خود را از دست داده‌بود؟ آیا ناکارآمدی دولت حامیان آن را بدبین کرده‌بود؟ آیا گسترش نفوذ حزب توده و تبلیغات مسموم عوامل دربار که دولت ملی را زمینه‌ساز به قدرت رسیدن احزاب طرفدار شوروی می‌نمایاندند، کارگر افتاده و نیروهای مذهبی را از میدان مبارزه خارج کرده‌بود؟ آیا توطئه استعمارگر پیر و عاملان باتدبیر و کارآزموده‌اش آن‌چنان کارشناسانه طراحی شده‌بود که توانست در مدتی کوتاه حامیان یک دولت ملی را خانه‌نشین کند و انتقال قدرت به سرسپردگان خود را محقق سازد؟
درک اتفاقات لحظه به لحظه آن چند روز تاریخی منتهی به روز بیست‌وهشتم، نیاز به بررسی جامع و جمع‌آوری اطلاعات و اسناد و مدارک کافی دارد، و شاید همچون رازی سربه‌مُهر برای همیشه باقی بماند. بازیگران و بازیگردانان آن‌روزها هرکدام روایتی خاص خود دارند که گویی بیشتر از این که با هدف روشن شدن حقیقت سروده شده‌باشند، به منظور متهم ساختن رقبای دیرین‌شان منتشر می‌کنند. یکی از بی‌توجهی دکتر مصدق به اخبار کودتا و جدی نگرفتن آن سخن می‌گوید، دیگری از نقش ناشناخته حزب توده می‌گوید و این که شاخه افسران حزب به‌تنهایی می‌توانست جلو کودتا را بگیرد، ولی دستور عدم‌مداخله داشتند. سومی از انفعال و تشتت نیروهای سیاسی متحد دولت می‌گوید.
آن‌چه که روشن است، این که به‌دنبال صدور فرمان برکناری دکتر مصدق از طرف شاه و تسلیم دستخط شاه به رئیس دولت در روز بیست‌وپنجم و تحرکات مشکوک روزهای بعد، دولت تردیدی در قصد دربار به استفاده از قوای قهریه برای بازگرداندن آب رفته به جوی نداشته‌است. اما هیچ‌یک از فعالان سیاسی آن ایام از برنامه دولت برای جلوگیری از کودتا خبری ندارد. نه دکتر مصدق و نه متحدان وفادار او و نه حتی حامیان ناراضی و متنفذ او قدمی پیش نگذاشتند تا مردم را برای جلوگیری از تحرکات نیروهای ضدمردمی به صحنه فراخوانند. گویی همه باور کرده‌بودند که حفظ این دولت امکان‌پذیر نیست.
بی‌تردید کودتای ننگین آن روز شوم، یکی از کم‌هزینه‌ترین و ارزان‌ترین کودتاهای تاریخ بوده‌است! احتمالاً مدیران برنامه کودتا که از طرف قدرت‌های بزرگ مأمور بودند، فقط بخش ناچیزی از چمدان پولی را که با خود آورده‌بودند، هزینه کردند و بقیه را دست‌نخورده با خود برگرداندند! درواقع دلیلی هم نداشت که بیش از این هزینه کنند. ابر و باد و مه و خورشید و فلک دست به دست هم داده‌بودند تا مردم در خانه‌هایشان باشند، و چندده نفر از اراذل و اوباش شهر با چوب و چماق و البته با امکانات لجستیکی نیروهای نظامی وفادار به شاه در خیابان‌ها بچرخند و طرفداران ناامید و ناهماهنگ دولت را ناامیدتر کنند.
آن‌روز آن چندده نفر چماق‌به‌دست با انگیزه دریافت پاداش از سرسپردگان دربار، به سادگی توانستند اراده و خواست اربابان خود را بر انبوه مردم طالب حق حاکمیت بر سرنوشت خود، تحمیل کنند. به‌همین سادگی آب رفته به جوی برگشت و سلطنت وابسته به غرب باردیگر قدرت را در دست گرفت. به‌همین سادگی یکی از اراذل شهر به نام شعبان جعفری، لقب “تاج‌بخش” گرفت و تا سطح یک قهرمان ملی ارتقای رتبه یافت! آری به‌همین سادگی!
و امروز ۶۲سال از آن روز شوم تاریخ معاصر کشورمان می‌گذرد. بارها و بارها با این مورد برخورد کرده‌ام که در برخی اظهارنظرهای سطحی‌نگرانه، مردم متهم می‌شوند که قبل از ظهر فریاد “زنده باد مصدق” سرمی‌دادند، و عصر همان‌روز، از همانان نعره مستانه “جاویدشاه” به گوش می‌رسید! اما چنین ادعایی را نمی‌توان‌پذیرفت. تقصیر از مردم نبود. مردم صادق و پاکباز و کم‌توقع بودند؛ آماده دفاع از نمایندگان خود بودند؛ به قدرت تدبیر نخبگان خود امیدوار بودند و دلبسته؛ اما …
ناهماهنگی و تشتت آرای سران، مردم پاکباز را به حاشیه راند و آنان ناامیدانه خانه‌نشین شدند، و شد آن‌چه شد. نخبگان می‌توانستند هماهنگ‌تر باشند، اختلافات را کنار بگذارند، به افق‌های بلندتر استقلال و آزادی کشور بیندیشند، با تدبیر خود به مردم امید بدهند، و آنان را برای خلق حماسه‌ای دیگر به صحنه فرابخوانند. اما افسوس، آن روز نخبگان رسالت تاریخی خود را فراموش کردند، و مردم … فقط نیامدند. همین.
نکته پایانی این که شاید جدیت و قاطعیت فرمان امام خمینی(ره) در عصر روز بیستم بهمن ماه ۱۳۵۷، مبنی بر بی‌اعتنایی به فرمان حکومت نظامی و منع عبور و مرور از ساعت چهار و سی دقیقه عصر آن روز، متأثر از چنین تجارب دردناکی بود. امام خمینی نیک می‌دانست هرجا که مردم به خلوت خانه‌هایشان بروند، میدان برای جولان دادن رجالگان قدرت‌طلب مهیا می‌شود. این بود که با فرمانی کوتاه و قاطع از مردم خواست در صحنه بمانند و اجازه ندهند جمعی کوچک برایشان تصمیم بگیرند. شاید اگر این فرمان کوتاه صادر نمی‌شد، روز شوم دیگری در تاریخ معاصر کشورمان ثبت می‌شد و حاکم شدن مردم بر سرنوشتشان چند نسل دیگر به تعویق می‌افتاد.
——————————————-
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره چهارشنبه ۲۸ – ۵ – ۹۴ به چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.