استعدادهای برتر و ناکارآمدی نظام آموزشی *
باغ سرسبزی را تصور کنید که هر سال در موعد مقرر میوه میدهد. سه برخورد متفاوت با این محصول ممکن است اتفاق بیفتد: محصول برداشت شده و با قیمت جاری به فروش میرسد، یا با طی فرآیند فرآوری و بستهبندی با ارزش افزوده بالاتر به بازار عرضه میشود، و یا تدبیری برای برداشت بهموقع وجود ندارد و محصول پای درختان ریخته و از بین میرود. ناگفته پیداست که در روش دوم بیشترین درآمد نصیب میشود، و درصورت انتخاب روش سوم، نباید زمین و زمان یا تقدیر را مسبب فقر صاحبان باغ دانست.
مشابه این ماجرا هر سال در جامعه ما و در عرصه آموزش اتفاق میافتد. جوانان و نوجوانان مستعد با برخورداری از کمترین امکانات آموزشی وارد میدان رقابت و کسب علم میشوند. اما جامعه از این ظرفیت و توان کمترین بهره را میبرد. زیرا نظام آموزشی و اداری کشور با سرکوب این استعدادها صاحبانشان را به افرادی سرخورده و مأیوس مبدل میکند، و یا آنان را وادار میکند از سر ناچاری اقدام به جلای وطن کنند و کشورمان از توان فکری و نبوغشان بیبهره بماند.
تردیدی نیست که امکانات آموزشی کشورمان محدود است، و مهمتر از آن اینکه همین امکانات محدود بهصورتی بسیار نابرابر بین مناطق مختلف توزیع شدهاست. بهگونهای که در برخی مناطق دورافتاده دانشآموزان حتی از فضای آموزشی مناسبی هم برخوردار نیستند. بااینحال همواره شاهد درخشش ستارگانی هستیم که با همین امکانات ناچیز خود را بالا میکشند و در مسابقات علمی میدرخشند و اسباب تفاخر متولیان امر را فراهم میآورند.
چنین درخششهایی هرچند در کوتاهمدت ناظران دلسوز کشور را خوشحال و امیدوار میکند، اما برای درک بهتر مسأله باید وضعیت ستارگانی را بررسی کرد که مثلاً دو یا سه دهه پیش درخشیدهاند. باید ببینیم آیا جامعه ما توان آن را داشتهاست که صاحبان استعدادهای برتر طی چنددهه گذشته را به اوج برساند و از قابلیتهای آنان برای رسیدن به اهداف توسعه و شکوفایی علمی بهره بگیرد؟ یا اینکه آن نخبگان را با سرکوب نظامیافته استعدادهایشان به افرادی همسطح با عموم افراد جامعه مبدّل ساخته و یا موجبات مهاجرتشان به خارج از کشور را فراهم آوردهاست؟
بهراستی جامعه ما با این باغ حاصلخیز و پرمحصول خود چه میکند و تا چه میزان از این ثروت بزرگ و ارزشمند بهره میگیرد؟ آیا شیوههای سیاستگذاری و اجرایی ما توان برداشت اصولی و بهاصطلاح ایجاد ارزش افزوده بالاتر را به ما میدهد یا مصداقی از شیوه سوم برخورد با همان باغ مورداشاره در ابتدای یادداشت است؟
این عملکرد نامطلوب ازیکسو ناشی از ضعف بنیادین نظام آموزشی است که توان برکشیدن و پروبال دادن به تواناییها را ندارد، و بخش مهمی از آنچه را که تحویل گرفته، تخریب میکند. از سوی دیگر سیاستهای تبعیضآمیز در عرصه تخصیص فرصتهای شغلی و آموزشی نیز بهعنوان مکمل نقش تخریبی نظام آموزشی، باقیمانده این محصول ارزشمند را تخریب میکند. وقتی به گفته متولیان امر درصد قابلتوجهی از فرصتهای آموزشی بهصورت انواع سهمیهها به افراد خاص واگذار میشود، یا نورچشمیها فرصت بیشتری برای تصاحب پستهای “مرغوب” پیدا میکنند، از همان ابتدا صاحبان استعدادهای برتر این پیام را دریافت میکنند که برای رشد علمی و کسب موقعیت مناسب اجتماعی باید برای خود “فکر دیگر”ی بکنند. نتیجه اصرار ورزیدن به تداوم چنین روشهای نادرستی، سرکوب استعدادها، فرار مغزها، و رواج ناامیدی و افسردگی در بین نسل جوان بودهاست.
در نگاهی عمیقتر برخورد جامعه ما با همه فرصتها و ثروتهای خویش بدینگونه است. در عرصه کشاورزی با بهرهبرداری بیرویه از منابع آب و خاک و تاراج ذخیره آبهای زیرزمینی یا تخریب مراتع و جنگلها، به تولید محصولاتی اقدام میکنیم که بخشی نهچندان اندک از آن به ضایعات مبدل میشود، و البته بقیه هم با کمترین درجه فرآوری و گاه به صورت فله روانه بازارهای صادراتی میشود. در عرصه صنعت نفت نیز طی دهههای گذشته به دلیل پایین بودن سطح فنآوری پالایشگاههایمان بخش قابلتوجهی از نفت خام را به نفت کوره با ارزشی کمتر تبدیل کردهایم! یا در سایه رقابت سیاسی مخرب فرصت بهرهبرداری از ذخایر مشترک با همسایگان یا بهرهبرداری از تمام ظرفیت منابع خود را از دست دادهایم.
با تحلیل و بررسی عمقی هرکدام از این مظاهر ناکارآمدی میتوان به این برداشت رسید که گویا متولیان امر و صاحبمنصبان و دستاندرکاران کشور از الگوی مناسبی برای اولویتبندی معضلات جامعه استفاده نمیکنند، و گاه بهدلیل عنایت به مسائلی که در درجه چندم اهمیت قرار دارند، از بذل توجه به اصلیترین گرفتاریها غافل میمانند. بارزترین مصداق این اولویتبندی نادرست، توجه رئیس دولت نهم به مبحث مدیریت جهانی است. در شرایطی که امور داخلی کشور نیازمند تدابیر ویژه بود، ایشان مدعی ارائه الگویی کارآمد برای مدیریت جهانی شد.
بیتردید همه فرصتها و ثروتهای جامعه امروزمان ارزشمند و شایسته توجه هستند و باید برای بهرهبرداری درست و کارآمد از آنها اندیشه کرد، اما در این میان ظرفیت نخبگان خواه بالفعل و خواه بالقوه از اهمیت بهمراتب بیشتری برخوردار است. ایران امروز تا زمانی که برنامهای مدبرانه برای بهرهمندی از تمام ظرفیت نخبگان خود به کار نگیرد، جایگاه مطلوب و مناسبی در سلسلهمراتب اقتصاد و سیاست جهانی نخواهدداشت. و البته ناگفته پیداست تدوین چنین برنامهای در گرو بازنگری در نظام اولویتبندی مسائل و مشکلات و توجه به اولویت و ضرورت رشد اقتصاد ملی است.
———————-
* – این یادداشت با عنوان “تلخی اتلاف استعدادها شبیه اتلاف منابع” در روزنامه شرق شماره شنبه ۶ – ۷ – ۹۸ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: جامعه, سیاستگذاری اقتصادی