آن شصت ساعت *
“شصت ساعت” موردنظر، فاصله زمانی از ساعت ۵صبح روز بیستم تا ساعت ۵عصر روز بیست و دوم بهمن ۱۳۵۷ است. در این دو و نیم روز، درگیری بین مردم و نیروهای نظامی رژیم پهلوی ادامه داشت و بهاینترتیب، نظام شاهنشاهی که به قول سخنگویان رژیم سابق دو و نیم هزاره دوام داشت، ظرف دو و نیم روز در مقابل ملت بهزانو درآمد.
پیروزی مردم بر حکومتی که شهروندان و اراده آنان را به هیچ میانگاشت، چنان شیرین و مطلوب بوده، که گاه این شیرینی مانع توجه دقیقتر به حوادث آن دو و نیم روز آخر شدهاست. در آن زمان محدود، درِ پادگانهای ارتش شاهنشاهی به روی مردم گشودهشد و سلاحهای زیادی به دست مردم افتاد. بخشی از این سلاحها در روزهای بعد به جای خود برگشت، اما بخشی دیگر در دست سازمانها و احزاب آن ایام باقی ماند، و موجب دامن زدن به تنشها و تشنجات سالهای بعد شد.
به نظر من، بررسی دقیق و واقعبینانه این فاصله زمانی کوتاه، و بهویژه عملکرد سه گروه بازیگران اصلی صحنه (الف – سران و مقامات وابسته به رژیم پهلوی، ب – انقلابیون پ – احزاب و سازمانهای شبهنظامی آن ایام)، کمک زیادی به درک وقایع دهه اول عمر انقلاب اسلامی میکند. در این نوشتار اشاره مختصری به این وقایع دارم.
در روزهای قبل از این شصت ساعت، چند ملاقات و مذاکره مهم بین دو طرف (نمایندگان مستقیم و غیرمستقیم رهبر انقلاب از یک سو و سران حکومت از سوی دیگر) در جریان بود:
آیتالله موسویاردبیلی فرستاده امام خمینی(ره) در منزل دکتر کریم سنجابی با سران مجلس شورای ملی دیدار کردهبود. آنها ابراز تمایل کردهبودند که با روشی مسالمتآمیز، بختیار را استیضاح و برکنار کنند، و به فرد موردنظر امام خمینی(ره) یعنی مرحوم مهندس بازرگان رأی اعتماد بدهند. در این جلسه نظر موافق رهبر انقلاب به اطلاع آنان رسید. اما ظرف دو سه روز بعد، طرف مقابل به وعده خود عمل نکرد.(۱)
دکتر یدالله سحابی از طرف مهندس بازرگان مأمور مذاکره دوستانه با شاپور بختیار نخستوزیر شدهبود. در این دیدار بنا بود بختیار ترغیب به کنارهگیری بیدردسر شود، تا انتقال قدرت بدون خونریزی و هزینه فراوان انجام گیرد. اما بختیار که خود را مرغ طوفان میدانست، حاضر به قبول این پیشنهاد نشد.(۲)
از سوی دیگر، ژنرال هایزر فرستاده ویژه امریکا در آنروزها، از سران ارتش خواست تا با انقلابیون بهویژه مهندس بازرگان و شهید آیتالله بهشتی ملاقاتهایی داشتهباشند، که درباره این ملاقاتها اطلاعات دقیقی منتشر نشدهاست.
هدف تمام این ملاقاتها این بود که انتقال قدرت با کمترین هزینه و خسارت جانی و مالی انجام بگیرد. هرچند سران ارتش و دولت و مجلس رژیم سابق، حاضر به همراهی با ملت و جلوگیری از تحمیل هزینه به کشور نشدند.
سحرگاه روز جمعه بیستم بهمن نیروهای گارد شاهنشاهی به مقر دانشجویان نیروی هوایی که بهتازگی با رهبری انقلاب بیعت کردهبودند، حمله کردند. مقاومت دانشجویان نبرد را به کوچهها و خیابانهای اطراف کشاند و مردم برای کمک به همافران وارد صحنه شدند. ساعتی بعد گارد عقب نشست و به مقر خود بازگشت. اما مردم دیگر مسلح شدهبودند. درگیریها ادامه یافت. امام خمینی(ره) هرچند دستور درگیری مسلحانه نداد، اما از مردم خواست فرمان منع عبور و مرور آن روز را که باید از ساعت ۴٫۵عصر به اجرا درمیآمد، نادیده بگیرند و خیابانها را خالی نکنند. زیرا هر آن ممکن بود حکومت نظامی با شدت عمل وارد میدان شود، و بهاصطلاح کودتای نظامی شکل بگیرد.
حمله نیروهای مردمی به پادگانها ادامه یافت. با تصرف هر پادگان اسلحه بیشتر در دست مردم پخش میشد و نیروها با کامیون و انواع خودروها برای تصرف پادگان بعدی راه میافتادند. این حملات سران ارتش را واداشت تا در جلسهای بیطرفی ارتش را اعلام کنند.(۳) اما دیگر کار از کار گذشتهبود. ساعتی بعد از اعلام بیطرفی، اولین بیانیه انقلابیون از رادیو تهران خواندهشد.
بررسی این دو و نیم روز و تحولات سریع آن، کمک قابلتوجهی به درک شرایط آن ایام کشور میکند. با تشدید درگیریها بین مردم و نظامیان، سلاحهای زیادی دست مردم افتاد که در روزهای بعد از پیروزی انقلاب و بهویژه توسط نیروهای مردمی (کمیتهها) که در شرایط بلاتکلیفی شهربانی و ژاندارمری کشور، عهدهدار نظم و امنیت شدهبودند، جمعآوری شد.
به هرحال در روزهای بعد از آن دو و نیم روز و با جمعآوری سلاحها از دست مردم، مشخص شد دهها هزار قبضه اسلحه سبک و سنگین مفقود شدهاست!
این سلاحها اگر در اختیار افراد ناباب قرار میگرفت، خطری برای امنیت جامعه بود. و اگر در اختیار گروههای شبهنظامی قرار میگرفت، خطر جنگ داخلی و تنشهای بعد از پیروزی را افزایش میداد.
احتمالاً نمایندگان انقلابیون که با مقامات رژیم سابق ملاقات داشتند، بر این نکته واقف بودند که درگیری مردم با نظامیان میتواند به چنین نتیجهای منتهی شود. اما بیتردید، توجه کافی به اهمیت این معنی نداشتند. حداقل به این دلیل که در گزارشات و نقل خاطرات خود به این موضوع اشاره برجستهای نکردهاند.
اما طرف مقابل یعنی سران ارتش و دولت وقت با بهرهگیری از تجربه سالیانسال کشورداری و پشت سرگذاشتن بحرانهای متعدد، آگاهی کامل نسبت به این موضوع داشتند. آنها میدانستند که سرسختی و لجاجتشان در موضوع حفظ قدرت، چه خسارتی به کشور خواهدزد. اما احتمالاً با خود میگفتند: “چه بهتر! بعد از ما طوفان نوح!”
گفتنی است در آن ایام نیروهای مردمی به زندانها حمله کرده و حتی موجب رهایی زندانیان عادی هم به تصور این که سیاسی هستند، شدند! حتی ارتشبد نصیری رئیس سابق ساواک که در زندان بود، بیرون آمد و راهی خانهاش شد که یکی از حاضران او را شناخت و مانع رفتنش شد.(۴)
حال فکرش را بکنید، زندانیان عادی و مجرمان خطرناک از زندان بیرون آمدند، و از سوی دیگر دهها هزار قبضه اسلحه مثل نقل و نبات در سطح شهر پخش شدهاست! انقلابیون اگر متوجه اهمیت این نکته نبودند، عذرشان پذیرفتهاست. اما دولتیان آن زمان عمداً به این موضوع بیتوجهی کردند تا دردسری بزرگ برای انقلاب نوپا بیافرینند.
این از مسؤولیتپذیری و ایراندوستی و مردممداری مقامات دولتی و فرماندهان وقت ارتش. حال بپردازیم به نقش احزاب و سازمانهای شبه نظامی آن ایام.
از همان روز که اعضای سازمانهای نظامی از جمله مجاهدین خلق و چریکهای فدایی خلق و بقیه از زندانهای رژیم پهلوی آزاد شده، و شروع به بازسازی تشکیلات خود کردند، شعارهایی مانند “تنها ره رهایی جنگ مسلحانه است” و “تنها ره رهایی راه مجاهدین است” و … از طریق اعضا و مرتبطین این گروهها بر سر زبانها افتاد. این سازمانها هرچند فعالیت گسترده و بارزی نداشتند، اما با راهانداختن راهپیماییهایی به معرفی خود و سوابق و دیدگاههایشان میپرداختند.
آنها به ادعای خودشان در آن ایام به تحرکات سران انقلاب به دیده تردید مینگریستند و معتقد بودند به جای مذاکره و بهاصطلاح پیغام و پسغام با سران رژیم و فرماندهان ارتش، باید با مسلح ساختن تودههای انقلابی، جنگی بیامان برعلیه حکومت راه انداخت و رژیم طاغوت را سرنگون ساخت.
حال سؤال این است که با شروع درگیری نظامی در اولین ساعات روز جمعه بیستم بهمن ۵۷، این سازمانها چه کردند. طبعاً انتظار ما این است که این افراد پرشور که سالها آرزوی درگیری با رژیم پهلوی را داشتند، و راه سقوط رژیم را درگیری نظامی میدانستند، به سرعت خود را به خط مقدم برخوردها رسانده، و دلیرانه و بیمهابا به صف دشمن بزنند و از بذل جان دریغ نکنند.
در آن شصت ساعت به شدت کمبود نیروی انسانی آموزشدیده در جبهه مردم محسوس بود. هر جوان سربازیرفته با سرعت فرماندهی چندنفر را به عهده میگرفت و با نشان دادن روش مسلح کردن اسلحه و شلیک، نیروهای تحت فرماندهی را برای حمله به پادگان بعدی آماده میکرد. کمبود چنین افرادی باعث شد درگیریهای آن شصت ساعت تلفات بیشتری داشتهباشد.
در آن شصت ساعت به دنبال سقوط هر پادگان مردم وارد محوطه پادگان میشدند و سراغ اسلحهخانه میرفتند تا مسلح شوند. البته گروههای کوچک و متشکلی هم با کامیون یا وانت سروکلهشان پیدا میشد و اسلحهها را در مقیاس وسیع به بیرون از پادگان میبردند. در آن ساعات پرتنش کسی به فکرش نمیرسید که این بارها کجا میرود، و همه میپنداشتند “حتماً برای مسلح ساختن بقیه نیروها”. اما چنین نبود.(۵)
سازمانهای شبهنظامی آن ایام به هر قیمتی دنبال کسب قدرت و آماده شدن برای برخورد نهایی بودند. منطقی نبود در آن روزهای حساس خیلی آفتابی شوند و خود را به خطر بیندازند. چون رژیم طاغوت دیر یا زود سقوط میکرد.
سؤالی که مطرح میشود، این است که چندنفر از اعضای این سازمانها در آن شصت ساعت پرتنش مجروح شدند؟ آنها طبعاً به خاطر روحیه انقلابی و نفرتی که از حکومت شاه داشتند، و آرزوی چندینسالهشان برای درگیر شدن با عوامل رژیم، باید دوآتشهتر از همه با دشمن برخورد کردهباشند. باید خود را به آب و آتش بزنند و حتی گاه از فرط هیجان اصول ایمنی را فراموش کنند! اما هیچ اتفاقی نیفتادهاست! الان میتوانند ادعا کنند که در آن روزها صدها شهید تقدیم کردهاند. اما در روزنامههای آن روزها و نشریاتی که بعد از پیروزی انقلاب منتشر کردهاند، آیا چیزی در این باب گفتهاند و اگر گفتهاند، چند نفر؟ آنها چند پادگان و مرکز نظامی را مستنداً فتح کرده و تحویل مردم دادهاند؟
در توضیح ادعایم نکتهای را بگویم:
در آن روزها مردم برای تقویت روحیه خود و بقیه، وقتی جوانی مسلح را میدیدند، او را مجاهد خلق یا فدایی خلق مینامیدند، بدون آن که از مفهوم و معنی این عناوین اطلاع دقیق داشتهباشند، درباب تشکیلات نظامی انقلابیون افسانهسرایی میکردند و ….
خبرنگار یکی از روزنامههای پرتیراژ آن ایام مشاهدات خود از تلاش مردم برای حمله به پادگان باغشاه (میدان حر فعلی) را به شرح زیر نقل کرده: مردم دسته دسته به سمت پادگان پیشروی میکردند. مجاهدین خلق و فدائیان خلق پیشاپیش مردم در حرکت بودند.
از این خبرنگار باید پرسید که از کجا خبردار شده نیروهایی که پیشاپیش مردم بودند، وابسته به کدام سازمان هستند؟ لباس فرم؟ پرچم؟ اسلحه سازمانی؟ کارت شناسایی!؟ آخر در گیرودار جنگ و تیراندازی، ایشان از کجا متوجه این معنی شده؟! آن چه که این خبرنگار دیده، تعداد اندکی افراد مسلح و به دنبال آنها تعداد زیادی نیروی غیرمسلح در حال حرکت بوده، که به دلیل غارت پادگانها اسلحه گیرشان نیامدهبود. همین.
من نمیگویم این مدعیان در هیچ درگیری شرکت نداشتند. فقط ادعا میکنم، آنها به شدت مراقب سلامت افرادشان بودند چون تعداد نفراتشان کم بود و آنها را برای روزهای پرتنش بعد از انقلاب و صفآرایی در مقابل انقلابیون لازم داشتند. به همین دلیل آنها معقولترین حرکت را در آن میدان کردند: بگذار مردم عادی جاده را صاف کنند، پادگان را فتح کنند و تو به سرعت اسلحهخانه را جاروب کن! نگران مردم نباش! آنها حتی با دست خالی هم شده، کارشان را تمام خواهندکرد! اما یک نیروی انقلابی عضو سازمان نباید ریسک کند و خود را به خطر بیندازد! او سرمایه جنبش ضدامپریالیستی است و نباید به این سادگی از دست برود!
ممکن است این ادعای من مورد اعتراض بعضیها قرار گیرد، و مرا متهم به جانبداری و تعصب کنند. اما من سؤالم را تکرار میکنم: در آن شصت ساعت پرتنش، این دلاوران کجا بودند و چه میکردند؟ چند خراش و زخم بر پیکر مبارکشان وارد شد؟ چگونه توانستند این همه سلاح را فقط ظرف شصت ساعت آن هم در حالی که با تمام وجود مشغول تیراندازی و بذل جان و رشادت بودند، بهدست بیاورند و ذخیره کنند؟ اصلاً کسی که صادقانه در کنار مردمش میجنگد، فکر دوساعت بعد و فکر ذخیرهسازی سلاح میافتد؟!(۶)
گفتنی است که بسیاری از فعالان سیاسی–نظامی آن ایام، تصور میکردند میتوانند تجربه انقلاب اکتبر در روسیه را در ایران هم پیاده کنند. در روسیه سال ۱۹۱۷ دوبار انتقال قدرت صورت گرفت: بار اول با قیام مردمی قدرت از خانواده سلطنتی به مجلس نمایندگان منتقل شد، و بار دوم با کودتای احزاب چپ، قدرت از مجلس به بلشویکها که به دروغ مدعی داشتن اکثریت بودند، منتقل شد. این گروهها هم میپنداشتند با انتقال قدرت از رژیم پهلوی به رهبری انقلاب، مرحله اول انتقال قدرت صورت میگیرد و در مرحله بعد با راهاندازی جنگ داخلی، قدرت به دست اینها خواهدافتاد! برای همین این گروهها نباید در مرحله اول انتقال قدرت کشته میدادند؛ بلکه باید سلاح جمع میکردند و منتظر فرصت مناسب برای کودتا میشدند.
اجازه بدهید مسأله را در قالب یک مثال ملموس بشکافیم:
فرض کنید چند نفر یا چند گروه با هماهنگی هم میروند تا گنجی را از عمق خاک دربیاورند و تقسیم کنند (البته در مثل مناقشه نیست). همه با خود بیل و کلنگ آوردهاند و با دل و جان و با تمام توان مشغول کندن و جابهجا کردن خاک میشوند. اما یکی از شرکا، خیلی با جدیت بیل نمیزند، انگار نمیخواهد خیلی خودش را خسته کند. او میداند که بعد از بیرون آوردن گنج، دعوا بر سر نحوه تقسیم آن شروع خواهدشد. او زیرکانه و بیسروصدا علاوه بر بیل و کلنگ، یک هفتتیر هم آورده و زیر لباسش مخفی کردهاست. از سوی دیگر، در مرحله کندن خیلی خودش را خسته نمیکند تا در دعوای بعدی که همه رقبا خسته و خالی از انرژی هستند و البته جز بیل و کلنگ سلاح دیگری ندارند، بتواند برتری خود را تثبیت کند.
در چنین بازیی، طرفی که ناصادق است، با تمام توان وارد صحنه نمیشود و خود را برای بهغنیمت گرفتن گنجی که با مرارت از دل خاک بیرون کشیدهشدهاست، آماده میکند. طبعاً در مرحله هفتتیرکشی و دعوا، ممکن است کار گسترده شود و حتی بقیه شرکا هم که خصومتی نداشتهاند، نسبت به هم بدبین شوند و کار دعوا بالا بگیرد. در ادامه این دعوا اتفاقات زیادی ممکن است بیفتد. اما فعلاً بحث بر سر این است که کدام طرف بود که صداقت نداشت و به فکر تصاحب قدرت فقط برای خودش بود.
خلاصه کنم. در آن شصت ساعت پرتنش، از یک سو سران رژیم سابق با بیمسؤولیتی خود، راه را برای غارت پادگانها و افتادن اسلحه به دست مردم عادی آن هم در مقیاس وسیع هموار ساختند. از سوی دیگر، احزاب و سازمانهای رقیب با برنامهای سنجیده، به جای جنگیدن دوشادوش مردم، به غارت اسلحهخانهها پرداختند تا خود را برای جنگ اصلی (درگیری با انقلابیون) آماده کنند. آنها میدانستند که برای رسیدن به قدرت تنها راهشان جنگیدن با انقلابیون است. اما اول باید اسلحه آماده کنند. سپس با دامن زدن به جنگ روانی، ناتوانی و بیکفایتی انقلابیون را به رخ مردم کشیده و آنها را مأیوس کنند، و در پایان مردم را از کشتی انقلاب پیاده کنند تا شرایط برای “ضربه نهایی” آماده شود.
———————————-
۱ – این مطلب از کتاب خاطرات دکتر کریم سنجابی (امیدها و ناامیدیها) نقل شدهاست.
۲ – در مجموعهای از مصاحبههای شاپور بختیار که با عنوان سی و هفت روز پس از سی و هفت سال گردآوری شده، به این جلسه و دیدار اشاره شدهاست.
۳ – جلسه سران ارتش صبح روز بیست و دوم بهمن برگزار شد و بیانیه بیطرفی تهیه گردید.
۴ – ماجرای شناسایی و دستگیری نصیری در خاطرات عبدالمجید مجیدی رئیس سازمان برنامه و بودجه کابینه هویدا نقل شدهاست.
۵ – بیمناسبت نیست خاطرهای از آنروزها نقل کنم. روز بیستویکم بهمن ۱۳۵۷سوار بر موتورسیکلت در خیابان انقلاب حوالی دروازه دولت در حال عبور بودم. جوانی دلاور و مسلح که جلو ساختمانی مستقر بود، بهسرعت مرا متوقف کرد و قصد داشت موتوسیکلت مرا مصادره کند. اما ظاهراً موتوسیکلت من مقبول نیفتادهبود، در لحظات تردید و مذاکره آن جوان با فرماندهاش، از دستشان دررفتم. بعدا فهمیدم آنها موتور هوندا ۱۲۵ را ترجیح میدادند و موتور من هوندا ۱۱۰ بود! تعداد مدل ۱۱۰ نسبت به مدل ۱۲۵ خیلی کمتر بود و مدل ۱۲۵ به دلیل پرتعداد بودن برای عملیات قهرمانانه روزهای بعد (ترور مردم بیدفاع) و شناسایی نشدن، بیشتر مطلوب بود!
۶ – اینجا بیمناسبت نیست به صحنه و دیالوگ جالبی از فیلم ماندگار داستان توکیو اثر یاسوجیرو اوزو اشاره کنم:
پیرزن در بازگشت از توکیو بیمار شدهاست. دختر و عروسش از توکیو میآیند که مادر بیمار را ببینند. اما پیرزن فوت میکند. دختر خانواده فردی سودجو، بیعاطفه و پولپرست است و دوست دارد زود به توکیو و سر کارش برگردد. او درحالیکه لباس مشکیاش را از چمدان درمیآورد، از عروس خانواده میپرسد که آیا او هم لباس مشکی آوردهاست یا نه. عروس با حیرت پاسخ منفی میدهد. کارگردان به خوبی شخصیت این دو را در این صحنه به تصویر کشیدهاست. یک طرف با بیعاطفگی تمام فکر همه جا را کرده، پیشاپیش لباس مشکی هم آورده تا اگر بیمار خلاص شد، به زحمت نیفتد! و طرف دیگر که فردی صادق و باعاطفه است، اصلاً نمیتوانسته به مرگ پیرزن بیندیشد، و خود را از پیش آماده کند، و برای همین لباس مشکی همراه ندارد!
* – چندی پیش در یکی از شبکههای اجتماعی دوست جوانی به من پیشنهاد کرد که مناظره مکتوبی درباب برخی نکات خاص از تاریخ انقلاب اسلامی داشتهباشیم. به نظر من، این فرصت خوبی بود که هم نظمی به پنداشتهها و خاطرات قبلی خود بدهم، و هم جروبحثی با یک دوست غیرهمفکر در فضایی دوستانه داشتهباشیم، و مناظره بدون کتککاری را تجربه کنیم! البته فاصله جغرافیایی بین من و ایشان، موجب میشد که کار به گریبان دریدن و زنخدان گرفتن به قول شیخ سعدی نکشد! به هرتقدیر، این مناظره ادامه یافت و سهم من تا به امروز تنظیم بیست و نه یادداشت در باب موضوع بودهاست. این نوشته در اصل در قالب دو مطلب مجزا (بخش اول و دوم) در آن مناظره ارائه شد که با قدری ویرایش و اضافات مختصر به صورت حاضر درآمدهاست.
دستهها: تاریخ معاصر, یککمی سیاسی