عاشورا و روایت یک حماسه مظلوم

درباره مظلومیت سالار شهیدان و یاران باوفایش در عاشورای سال ۶۱ هجری، طی هزار و چند صدسال گذشته سخن‌ها گفته، شعرها سروده و کتاب‌ها به رشته تحریر درآورده‌اند. اما بی‌گمان هیچ‌کس نمی‌تواند ادعا کند که با این همه تلاش محققان و ادیبان و مورخان، حق مطلب ادا شده، و مظلومیت آن بزرگ به درستی برای آیندگان تصویر شده‌است. اما نکته قابل‌تأمل در این میان این است که علاوه بر مظلومیت قهرمان این حماسه ماندگار، خود واقعه عاشورا نیز به‌گونه‌ای مظلوم واقع شده‌است.
به‌راستی چگونه می‌توان از “مظلومیت” یک حادثه تاریخی از هر نوعی که باشد، سخن گفت؟
در این یادداشت به دو جنبه از مظلومیت واقعه عاشورا خواهم‌پرداخت:
الف – غبار افسانه بر چهره واقعیت نشسته‌است
هر واقعه تاریخی مهم در زندگی بشر همواره این قابلیت را دارد که گرفتار داستان‌پردازی و افسانه‌سرایی شود. سخنوران و ادیبان می‌توانند از زاویه‌های متفاوت به آن ماجرا پرداخته، و با استعداد غریب و تخیل قوی خود شرایط روحی قهرمانان آن ماجرا را به تصویر بکشند و با استفاده از صناعات ادبی، روایتی داستان‌گونه از آن مطرح کنند. اما بی‌تردید نباید اصل آن واقعه تاریخی و حقایق مربوط به آن در غبار داستان‌سرایی احساسی و ادیبانه پنهان بماند. اگر چنین اتفاقی بیفتد، می‌توان گفت آن واقعه تاریخی “مظلوم” واقع شده، و واقعیت آن پشت غبار افسانه‌پردازی و داستان‌سرایی ناگفته مانده‌است. در یک کلام، حق “درست روایت شدن و مصون از قصه‌پردازی ماندن” برای این واقعه مهم تاریخی نادیده‌ گرفته‌ شده‌است.
هرچند طی چندین قرن کتاب‌ها و آثار فراوانی درباب واقعه غمبار عاشورا به رشته تحریر درآمده‌اند، بااین‌حال، به نظر می‌رسد متون تحقیقی و معتبر درباب این ماجرا سهم اندکی در این بین دارند. شاید یکی از علل این کاستی، شدت تعلق خاطر مصنفان و اهل‌قلم به قهرمان آن حادثه باشد، که هرکدام قلم در دست گرفته، نتوانسته بر احساسات خود غلبه کند و به جای تلاش برای تحلیل و ثبت حقایق مسلم، به ارائه نوعی روایت شاعرانه و شرح و تفسیر و تصویر حالات و احساسات قهرمانان پرداخته‌است. علت هرچه باشد، اینک با حجم عظیمی از متون روبه‌رو هستیم که بخش قابل‌توجه آن‌ها را نمی‌توانیم روایت مستند و معتبر واقعه تاریخی بنامیم.
شهید مطهری در سخنرانی‌ها و نوشتارهای خود درباب واقعه عاشورا که در کتاب حماسه حسینی گردآوری شده‌است، مواردی از این افسانه‌سرایی‌های تاریخی را مطرح می‌سازد. این افسانه‌ها به حدی تکرار شده و جاافتاده‌اند که گویی اصالت دارند و به این ترتیب جای حقایق را گرفته‌اند.
اگر محققان و مصنفان پیشین به اهمیت ثبت دقیق وقایع واقف بودند، با سخت‌کوشی و جدیت کتاب‌ها و متونی معتبر با استفاده از قابل‌اعتمادترین اسناد و مدارک تألیف می‌کردند که موردقبول اکثر قریب به اتفاق محققان و مورخان باشد. طبعاً بخشی از اسناد و مدارک برجای مانده از آن ایام هم ممکن بود موردپذیرش همه محققان نباشد. بدین‌ترتیب آن بخش از اسناد که مقبولیت عام دارد، از بقیه روایات تاریخی بازشناخته می‌شد.
اما اینک در نبود چنین کتب متقن و معتبری، متون شاعرانه و روایت ادیبانه ماجرا عمومیت یافته و تکرار هرساله آن‌ها در سطح جامعه، موجب شده حقیقت آن ماجرای تاریخی پشت غبار افسانه‌پردازی‌های مرسوم مخفی شود. پژوهشگران و اساتید صاحب صلاحیت هم با کمال تعجب کنار نشسته، و میدان را به گروهی‌ سخنور کم‌اطلاع واگذار کرده‌اند تا با اطلاعات اندک خود، تصویری ناقص و نارسا از تاریخ آن قیام شکوهمند به خورد مستمعان بی‌گناه خود بدهند.
بدین‌ترتیب سال به سال این ماجرا ادامه می‌یابد، و تکرار همین متون غیرمستند توسط سخنوران و مداحان کم‌اطلاع، کل اطلاعات تاریخی و دانش عمومی جامعه را نسبت به آن قیام شکوهمند شکل می‌دهد. چنین رویکردی نسل جوان را از اندیشه دینی فراری می‌دهد، زیرا با هوش سرشار و فراست خود متوجه تناقضات بیشمار این روایت رسمی و تکراری شده، و آن را به حساب کل تعالیم و اندیشه دینی و نه کم‌اطلاعی سخنوران و بی‌تفاوتی اساتید واجد صلاحیت می‌گذارند.
فرض کنید درباره یک واقعه بسیار مهم و تأثیرگذار تاریخی و نقش شخصیت‌های تاریخی در آن ماجرا چندین فیلم سینمایی ساخته شود، و هر فیلمساز خوش‌ذوقی روایت گیشه‌پسند خود از آن ماجرا را با کمک جادوی سینما و با آب‌وتاب فراوان ساخته و به نمایش بگذارد، و اساتید تاریخ هم اجازه بدهند همین روایت سینمایی ذهن شهروندان را پر کند و منبع مطالعه و شناخت آنان از تاریخ خودشان باشد. آیا چنین رویه‌ای را ظلم در حق تاریخ یک سرزمین تلقی نخواهیم‌کرد؟
به‌راستی این خود گویاترین شاهد مظلومیت نیست که این واقعه دوران‌ساز حتی در بین جماعت مشتاقان و شیفتگان اهل بیت نیز ناشناخته و گرفتار غبار افسانه‌سرایی بماند؟ درست مثل این که کتابی ارزشمند را همه شهروندان خریداری کرده، در کتابخانه‌شان جای بدهند، با آن پز بدهند، کنارش عکس به‌اصطلاح سلفی بگیرند، به همدیگر هدیه بدهند، اما کسی حاضر به تحمل زحمت خواندن و فهمیدنش نشود!
ب – بودجه مراسم بزرگداشت سالانه بازدهی مطلوب ندارد
همه‌ساله عاشقان اهل بیت به یاد حماسه عاشورا و با هدف بزرگداشت نام و یاد قهرمان آن حادثه بیمانند، مراسمی باشکوه برگزار می‌کنند، و با شور و حال خاصی به عزاداری پرداخته و با امام خویش تجدید عهد می‌کنند. در این مراسم همه‌ساله هرکس متناسب با وسع خویش کمک می‌کند و حضور دارد. به بیان دقیق‌تر محبان اهل بیت مبالغی هنگفت برای این کار تخصیص می‌دهند، وقت و انرژی فراوانی صرف می‌کنند و با این کار ارادت خالصانه خود را به آن امام مظلوم به نمایش می‌گذارند. مردم در میدان عاشقی کم‌فروشی نمی‌کنند. آنان از بذل مال، وقت، انرژی و حتی جان خود دریغ نمی‌کنند؛ و بی‌تردید پاداش این عاشقی خود را دریافت می‌کنند.
به بیان دیگر جامعه بودجه‌ای را بابت این بزرگداشت مردمی تخصیص داده، و به اشکال مختلف به مصرف می‌رساند. آیا شیوه تقسیم این بودجه هنگفت بین مصارف مختلف به‌گونه‌ای است که به‌دور از افراط و تفریط بازدهی چشمگیری عاید جامعه بسازد؟ طبعاً هدف از صرف این بودجه، تکریم آن شهید، تبلیغ فرهنگ عاشورا، زنده نگهداشتن یاد آن و ترویج شعائر دینی است. اما آیا به‌راستی دستاورد این صرف بودجه، متناسب با میزان آن است؟ آیا راهی وجود دارد که با مدیریت صحیح به دستاورد بالاتری رسید؟ آیا تشکیلاتی در جامعه خود را مسؤول این کار سترگ می‌بیند که با تدوین برنامه و مدیریت این مراسم سالیانه، سال به سال بازدهی این “بودجه” را افزایش بدهد؟ چرا باید بپذیریم که شیوه سنتی تکریم عاشورا که در جامعه ما رایج است، بهترین شیوه است، و راه بهتری برای رسیدن به بالاترین بازدهی وجود ندارد؟
به‌عنوان نمونه، اینک بخش مهمی از این بودجه صرف تهیه غذای نذری و توزیع آن در مراسم می‌شود. معمولاً این کار با ریخت‌وپاش قابل‌توجهی همراه است. اگر پای صحبت بانیان و مدافعان این شیوه پذیرایی بنشینید، خواهندگفت کافی است از هر دیگ پلو نذری فقط دو پرس آن نصیب نیازمندان بشود. همین خیر و برکت برای خیرین و دست‌اندرکاران مراسم کافی است. به‌راستی چرا سهم نیازمندان به جای دو پرس، بیست پرس نباشد؟!
نمونه دیگر صرف نسنجیده و کم‌بازده بودجه، برگزاری مراسم بزرگداشت در منازل شخصی است. میزبان منسوبین خود و افراد خاصی را دعوت می‌کند، و البته شاید گروهی از اهل محل هم سعادت حضور در مراسم را بیابند. چنین مراسمی آن‌هم در شرایط فعلی شهر و شبکه معابر (نبود جای پارک و سنگینی ترافیک شهری) معمولاً مزاحمت جدی برای همسایگان بینوا فراهم می‌آورد: از پارک خودرو جلو در پارکینگ گرفته تا … . علاوه‌براین بخشی از این‌گونه مراسم آلوده به شائبه چشم و همچشمی می‌گردد.
به‌راستی آیا بهتر نیست سخنرانان و معلمان اخلاق جامعه عاشقان اهل بیت را تشویق کنند که حداقل بخشی از این بودجه را به شکل بهتری صرف کنند؟
شرایطی را تصور کنید که جامعه بخشی از این بودجه (و نه بخش عمده آن) را به شکل دیگری صرف “مهربانی مردم با همدیگر” به یاد سالار شهیدان و یاران باوفایش بکند. مثلاً فلان کاسب محله بر سردر مغازه خود نوشته‌ای را نصب کند که به احترام سالار شهیدان بابت خدمات خود در طول ماه محرم مزدی از مردم مطالبه نمی‌کند، یا کالاهایش را بدون دریافت سود به مردم ارائه می‌کند. یا یک راننده تاکسی به جای کمک به هیأت برای برگزاری مراسم، مسافرانش را به عنوان میهمانان آن بزرگ با محبت و احترام به مقصد می رساند و به جای دریافت کرایه فقط از آنان می‌خواهد با محبان اهل بیت مهربان باشند. یا یک پزشک که طی ماه محرم به احترام آن بزرگ از مراجعه‌کنندگان وجهی دریافت نمی‌کند. حتی آن فرد که امکانات مالی قابل‌توجهی در اختیار ندارد، حداقل می‌تواند در طول ماه محرم همشهریان خود را میهمان لبخند و برخورد محترمانه خود بکند. همین مثال ساده نشان می‌دهد که چگونه می‌توان با تجدید نظر در شیوه سنتی برگزاری مراسم، بازدهی فرهنگی بودجه را به میزان چشمگیری افزایش داد.
آیا همین شیوه نمی‌تواند بیشتر و بهتر از شیوه سنتی رایج موجبات تعظیم و تکریم آن حماسه بزرگ را فراهم بیاورد؟
خلاصه کنم. بازنگری در شیوه سنتی صرف بودجه به معنی کم‌رنگ شدن آیین عزاداری یا حتی کنار گذاشتن توزیع غذای نذری با سبک رایج نیست. فقط کافی است از افراط و تفریط بپرهیزیم و بخشی از بودجه را با مطالعه کافی و تأمل کارشناسانه به شکل نوی هزینه کنیم تا شاهد بازدهی بالاتر و بیشتر آن باشیم.
به‌راستی آیا بی‌توجهی به ضرورت افزایش بازدهی “بودجه” ظلم به واقعه عاشورا نیست؟

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.