مرگ منطق و اندوه بی‌پایان ارسطو !

معروف است که ارسطو مبانی منطق صوری را به دلیل نیاز جدی جامعه آن روز یونان تدوین و عرضه کرد. به نظر من در جامعه امروز ما هم نیاز جدی به بازنگری در تعالیم منطق و نجات تفکر منطقی احساس می‌شود. اجازه بدهید توضیح دهم.
در عصری که ارسطو می‌ زیست، گروهی پرتعداد از به‌اصطلاح دانش آموختگان وارد میدان شده‌بودند که با کمک لفاظی‌های زیرکانه و استدلال‌های عجیب و غریب مردم را دچار اشتباه می‌‌کردند. آن‌ها با مغالطه‌های رندانه‌شان حق و باطل را به جای هم قالب می‌ کردند؛ در محاکم قاتل را مقتول و مقتول بینوا را قاتل و مستحق مجازات جلوه می‌دادند!
رونق بازار این رندان بدان دلیل بود که کشف بنیان غلط استدلال آن‌ها برای عامه مردم و حتی نخبگان دشوار بود. ارسطو با توجه به این شرایط، تلاش کرد ایرادات اساسی استدلال زیرکانه این گروه را برملا سازد و راه کشف استدلال درست و نادرست را به همگان یاد بدهد. نتیجه این تلاش، تولد منطق صوری بود.
استاد محمود شهابی در مقدمه نه چندان کوتاه کتاب رهبر خرد (دوره کامل منطق صوری که به سال ۱۳۱۳ منتشر شده‌است) بر این نکته تأکید می‌کنند که به دنبال اشغال ایران توسط سپاه اسکندر، متون و مکتوبات فراوانی که آثار دانشمندان ایرانی بود، به دست یونانی‌ها افتاده و در اختیار ارسطو که استاد و معلم اسکندر بود، قرار گرفت. این منابع الهام‌بخش ارسطو در تدوین منطق صوری بوده‌است.
تعالیم ارسطو در طول قرن‌ها پایه و اساس منطق را تشکیل می‌‌داد، و اینک با تلاش متفکران و اندیشمندان تحول شگرفی در این عرصه شکل گرفته‌است.
اما غرض از نگارش این یادداشت، صرفاً اشاره به تاریخچه منطق نبود.
وقتی به مجادلات قلمی و رقابت طرفداران دیدگاه‌های مختلف در عرصه سیاست و فرهنگ و اقتصاد به‌ویژه در دوران شدت گرفتن رقابت‌های انتخاباتی دقیق می‌‌شوم، این احساس به من دست می‌دهد که تا چه حد از تفکر و استدلال منطقی دور شده‌ایم. منطق نوین که طلبمان باشد، حتی دستاوردها و تعالیم ارسطو هم مغفول مانده‌است!
گویی سخن پردازان رند هم عصر ارسطو با گذشت قرن‌ها در جامعه امروز ما فرود آمده و قلم به دست گرفته‌اند!
مدیران و رئیسانی که پشت سر هم می‌‌آیند و می‌ روند، عدم‌کارایی خود را نتیجه مشکلاتی وانمود می‌کنند که از نفر قبلی به ارث رسیده‌است! و به جای این که با تحلیل کارشناسی میزان موفقیت خود را اثبات کنند، با استدلالات عجیب و بافتن آسمان و ریسمان به هم، خود را تبرئه می‌کنند.
از دید این تحلیل‌گران دلاور، دشواری‌های محیط بیرونی گاه عامل تعیین‌کننده است، و می‌توان برای توجیه عدم‌کارایی مدیر یا مدیران همفکر و دوستان به آن استناد کرد. اما مدیران عضو گروه مقابل مجاز نیستند اشاره‌ای به این دشواری‌ها بکنند و بخشی هرچند کوچک از عدم‌موفقیتشان را ناشی از این‌گونه دشواری‌ها بدانند.
فرض کنید در یک سازمان عریض و طویل خطایی صورت گرفته، و یکی از واحدهای آن سازمان دسته گل به آب داده‌است. حال اگر رئیس سازمان عضو گروه الف باشد، گفته می‌ شود مقصر این پرونده مسوؤلان همان واحد هستند و بس، و ربطی به مقامات بالاتر ندارد. اما اگر ریاست دست فردی از تیم مقابل باشد، نمی‌توان مسوؤلیت شخص رئیس و حتی رئیس بالاترش را نادیده گرفت، و او باید حتماً پاسخگوی تمام مسائلی از این دست باشد!
اگر یک تحلیل‌گر بیگانه از مدیری که عضو تیم الف است، تعریف بکند، می‌گویند خوبی‌های دوست ما به‌حدی بارز است که فلانی هم مجبور به اعتراف شد! اما اگر همین تحلیل‌گر از مدیری از گروه ب تعریف کند، می‌گویند ببینید این هم مدرک جاسوسی و وابستگی!
مثال‌های زیادی از این نوع استدلال‌ها را می‌توان مطرح کرد که سخنوران برای پیش بردن نظراتشان مطرح می‌کنند و با اصول اولیه منطق سازگاری ندارد.
این است که من فکر می‌کنم اگر روح مرحوم ارسطو می‌توانست وضعیت امروز ما را ببیند، حتماً افسوس می‌‌خورد که جامعه‌ای که دانشمندان چندهزار سال قبلش موادخام موردنیاز او برای تدوین اصول منطق صوری را در اختیارش گذاشتند، خود تا چه اندازه درحال دورشدن از بزرگراه تفکر منطقی است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.