تشویق فرزندآوری همراه با بیاعتنایی به عدالت *
چندسالی است که وضعیت خاص هرم سنی و افزایش درصد جمعیت سالمند در کشورمان زنگ خطر را به صدا درآورده و با جلب توجه مسؤولان و متولیان امر و مجلسیان، تحرک چشمگیری بین آنان پدید آوردهاست؛ از تهیه طرحها و تصویب قوانین گرفته، تا تلاش برای بازنگری در سیاستها و تدابیر گذشته. هرچند توجه به این مشکل و یافتن راهحلی معقول برای رسیدن به نتیجه مطلوب امری ضروری است، اما به نظر میرسد رویکرد حاکم و نوع نگرش مسؤولان و سخنوران، چندان سنجیده و قابلدفاع نیست.
اگر هدف افزایش جمعیت و پیشگیری از خطر کهنسالی جمعیت مدنظر باشد، طبعاً باید برنامهای بلندمدت برای فراهم آوردن مقدمات اسکان جمعیت و زیرساختهای لازم فراهم شود؛ و بهموازات آن مطالعات جدی درباب جهات و جوانب مختلف موضوع انجام گیرد. اما در تلاش و تحرک مسؤولان و سخنوران نشانههایی از این دوراندیشی دیدهنمیشود. توجه این مسؤولان فقط در قالب حرکتی کوتاهمدت و بهاصطلاح زودبازده خلاصه شدهاست: تشویق فرزندآوری.
بااینحال، اگر این ایراد اساسی، یعنی نداشتن نگرش بلندمدت و غرق شدن در روزمرگی و شعارزدگی را نادیده بگیریم، و بپذیریم که تنها راه پایانبخشیدن به دغدغه کهنسالی جمعیت کشور، تشویق خانوادهها به فرزندآوری از طریق تبلیغات مستقیم است، باز هم دیدگاه این مسؤولان دچار ایرادات و اشکالات اساسی دیگری است. اجازه بدهید توضیح دهم:
با توجه به سه ویژگی میزان تحصیلات، سطح درآمد و تعداد فرزندان، میتوان خانوارها را در گروههای مختلف طبقهبندی کرد. حتی با صرفنظر از دو مشخصه اول و فقط با تمرکز بر روی یک عامل بعد خانوار، میتوان کل خانوارهای کشور را در دو گروه پراولاد و کماولاد طبقهبندی کرد.
براساس نتایج آخرین سرشماری عمومی جمعیت(سال ۱۳۹۰)، ۵۲٫۶درصد خانوارها سهنفره و کمتر، یعنی یا تکفرزند و یا بدون فرزند بودهاند؛ و نیز ۲۱درصد خانوارها پنجنفره یا بیشتر یعنی دارای سه فرزند یا بیشتر بودهاند. طبعاً در طول سه سال گذشته، مثل دورههای قبل از آن، درصد خانوارهای گروه اول بیشتر و درصد خانوارهای گروه دوم کمتر از این میزان شدهاند.
حال سؤال این است: بهراستی کدام یک از دو گروه فوق باید تشویق به فرزندآوری شوند؟ به بیان دیگر، آیا سیاستهای تشویق فرزندآوری باید بهگونهای طراحی شوند که مخاطبشان خانوارهای کماولاد یعنی بیش از نیمی از خانوارها باشد، و آنها را تشویق به داشتن فرزند بکند؛ یا این که خانوارهای پراولاد را موردتوجه قرار بدهد که فقط یکپنجم کل خانوارهای کشور را تشکیل میدهند؟
با نگاهی سطحی به این اطلاعات مقدماتی، منطقی به نظر میرسد که مخاطبان سیاستهای تشویق فرزندآوری باید خانوارهای کمجمعیت و نسبتاًمرفه و ترجیحاً با متوسط تحصیلات بالا باشند که توان تأمین هزینه فرزند دیگری را دارند. به بیان دقیقتر، باید در درجه اول افراد مجرد را تشویق به ازدواج کرد. سپس خانوارهای بدون فرزند را به فرزندآوری تشویق کرد و خانوارهای تکفرزند را به داشتن فرزند دوم و ….
به نظر میرسد، سخنوران و تصمیمگیرندگان توجهی به این نکته ندارند و از دید آنها مهم نیست چه گروهی از خانوارها به این پیامهای تشویقی پاسخ مطلوب میدهند! مهم این است که تعدادی از خانوارها تشویق به فرزندآوری بشوند و هدف افزایش جمعیت محقق شود. این که مخاطبان از نظر میزان تحصیلات، میزان درآمد و تعداد فرزندان در شرایط فعلی در چه سطحی هستند، مهم نیست! بهترین شاهد بر این مدعا این است که در صحبتها و اظهارنظرهای سخنوران، مسؤولان و مجلسیان چندان توجهی به این نکات نشده، و صرفاً بر امر ضرورت فرزندآوری و بالابردن نرخ رشد جمعیت با هدف جلوگیری از کهنسالی جمعیت تأکید شده و میشود.
البته با نگاهی بدبینانه، حتی میتوانگفت چون این سیاستگذاران فکر میکنند متقاعد کردن خانوارهای پراولاد به افزایش تعداد فرزندان راحتتر از متقاعد کردن خانوارهای کماولاد است، بهتر است از اول قید خانوارهای کماولاد را بزنیم و روی خانوارهای پراولاد که امتحانشان را پس دادهاند، کار کنیم! به بیان دیگر، خانوارهای پرجمعیتتر خیلی سریعتر و بهتر به سیاستهای تشویق فرزندآوری پاسخ مثبت میدهند؛ و به همین دلیل متولیان امر راهحل آسانتر را برگزیدهاند! تشویق خانوارهای پرجمعیتتر به فرزندآوری!
بهترین و گویاترین شاهد بر این مدعا نیز باز مصوبه مجلس درباب حذف سرانه بیمه فرزند چهارم و به بعد است. فکرش را بکنید. نمایندگان محترم مجلس با تأکید بر ضرورت افزایش جمعیت، اولین مصوبهای که دارند، مخاطبش خانوارهای دارای سه فرزند و بیشتر یعنی حدود یک پنجم کل خانوارهای کشور است. این مصوبه به آنها میگوید نگران وضعیت بیمه فرزند جدید نباشید؛ چرا که او نهتنها مثل گذشته از خدمات بیمه محروم نخواهدبود، بلکه از پرداخت سرانهبیمه هم معاف است. بهطوریکه ملاحظه میکنید، همین اولین مصوبه مخاطب خود را خانوارهای پراولاد قرار میدهد.
اما این تمام ماجرا نیست. نکته جالبتوجه این است که صندوق بیمه طبعاً با تکیه به دریافت حقبیمه از بیمهشدگان، هزینه فعالیتهای خود را تأمین میکند و تازه باید منابعی هم برای انجام تعهداتش در آینده کنار بگذارد. با حذف سرانه فرزند چهارم، در اصل باری بر دوش صندوق بیمه گذاشتهشده و توان ارائه خدمات آن، هم در زمان حال و هم در آینده کاهش یافتهاست که ضرر آن به کلیه بیمهشدهها برمیگردد. بهاینترتیب، برای تشویق خانوارهای پراولاد به فرزندآوری بیشتر، منابعی را تخصیص دادهایم که بخش مهمی از آن متعلق به خانوادههای کماولاد است.
حداقل ایرادی که به این سیاست و این نوع مصوبهها میتوان گرفت، این است که گویی دغدغه عدالت ندارند. اگر بناست خانوارهای پراولاد تشویق به فرزندآوری بیشتر شوند، چرا باید هزینهاش را به خانوارهای کماولاد تحمیل کنیم؟ این سیاستگذاران باید فکر تأمین منابعی برای این منظور باشند و بدون تحمیل بار مالی مستقیم این تصمیم به سایر خانوارها، به نتیجه مطلوب خود دست بیابند.
نکته پایانی این که چنین برخوردی با منابع صندوقهای بیمهای مسبوق به سابقه است. در گذشته بارها با تصویب قوانین و مصوبات جدید و با هدف حل مشکلات اقشار کمدرآمد و آسیبپذیر، هزینههایی به صندوقهای بیمه و در اصل به سایر بیمهشدگان تحمیل شدهاست. امید است که متولیان امر از این رویه جاافتاده ولی نادرست دست بردارند، و اگر خیری به این صندوقها نمیرسانند، شَرّی هم برسرشان نکوبند.
—————————————-
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد چهارشنبه ۲۹ – ۱۱ – ۹۳ چاپ شدهاست.
دستهها: برنامهریزی و بودجه, سیاستگذاری اقتصادی