زمستان ۵۷ و مولودی به نام “همبستگی ملی” *
همدلی و همبستگی ملی در یک کشور سرمایهای ارزشمند است که میتواند مقدمات تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی شگرف را فراهم سازد. اگر حاکمان جوامع بشری چنین سرمایهای را قدر بدانند، آن را چونان پشتوانهای گرانبها در مسیر اهداف توسعه همهجانبه سرزمینشان به کار میگیرند، و هرگز حتی بخشی از این دارایی را خرج مطامع سیاسی کوتاهمدت و دعواهای حزبی و گروهی نمیکنند.
شکلگیری نهضت عظیم اسلامی در کشورمان و پیروزی آن در بهمن ۱۳۵۷، نوعی همبستگی و همدلی اجتماعی را در مقیاس کل جامعه ایجاد کرد. این همبستگی ملی و وحدت چشمگیر اقشار مختلف مردم، سرمایهای بود که مثل بسیاری از ثروتهای عظیم ملی و فرصتهای تاریخی کمنظیر که برای کشور ما فراهم آمدهاند، قدر دانسته نشده و از تمام ظرفیت آن در مسیر اهداف توسعه کشور بهرهگیری نشد. در این یادداشت، مروری کوتاه بر این مسأله دارم:
در پاییز ۱۳۵۶ که تظاهرات دانشجویان برعلیه حکومت پهلوی کمکم از محوطه دانشگاهها خارج شده و به خیابانها گسترش مییافت، شاید بسیاری از شهروندان بهویژه در شهرهای بزرگ هرچند دل خوشی از وضع موجود نداشتند، اما به اینهمه شور و هیجان جوانان دانشجو با دیده تردید مینگریستند. آیا بهراستی راهحل مشکل و پسزدن موج بحران اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی که در نیمه اول همان سال به خوبی علامتهای خود را آشکار ساختهبود، همین شیوهای بود که این جوانها برگزیدهبودند؟
با گذشت زمان بهتدریج، همراهی و همدلی عامه مردم با دانشجویان معترض بیشتر و بیشتر شد. در خانهها به روی دانشجویانی که در برخورد با نیروهای دولتی در کوچهها پناه میگرفتند، باز شد، و مردم با خطر پناه دادن به دانشجویان “خرابکار” کنار آمدند.
اعلامیههای امام خمینی که با همت جوانهای معترض در سطح کشور پخش میشد، کمکم اثر خود را آشکار میساخت و مردم که خود را گرفتار یک سیستم ناکارآمد حکومتی میدیدند و راهحلی برای مشکل خود نمیشناختند، با یک راهحل جدید آشنا شدند. کمکم قیافههای مصمم و معصوم جوانهایی که با به خطر انداختن خودشان، پیام رهبر را به مردم میرساندند، یا در تجمعات اعتراضی خیابانها کتک میخوردند و بازداشت میشدند، دیگر فقط موجب همدردی مردم کوچه و بازار را فراهم نمی ساخت. آنها احساس میکردند که باید در کنار این دانشجویان جوان قرار گیرند.
شاید تظاهرات روزهای دهم و یازدهم دیماه ۱۳۵۶، روزهای اقامت کارتر رئیسجمهور وقت امریکا در ایران، آخرین تظاهراتی بود که دانشجویان معترض در اوج غربت برگزار کردند؛ زیرا بعد از آن، دیگر تنها نبودند و مردم کوچه و بازار بهتدریج وارد صحنه شدند.
تجمعها، شعار دادنها، کتک خوردنها و کمکم شهادتها موجب گسترش یک نوع همبستگی و همدلی بین ملت میشد، ملتی که تازه در خواسته خود مصمم میشد. این همدلی در زمستان ۱۳۵۷ به اوج خود رسید، آن زمان که با گسترش اعتصابات، نفت به شدت کمیاب شدهبود و با همت جوانان هر محل، ظرفهای نفت به در تکتک خانهها میرسید و مردم با ایثارگری درصدد رفع مشکل همدیگر بودند.
اعلامیههای امام خمینی(ره) که در طول ماههای قیام بهطور مرتب به دست مردم میرسید، همچون متون آموزشی کلیه شاگردان این آموزشگاه عظیم را بیدار میکرد. آنها خود را مخاطب این پیامها میدیدند: ملتی که باید بیدار شوند و نگذارند ثروتشان به تاراج برود، حاکم بر سرنوشتشان باشند و نگذارند فلانالدولهها و فلانالسلطنهها برایشان تصمیم بگیرند. عزت ملی و سربلندی شرقی خود را با هیچچیز معاوضه نکنند. آنها نویسنده این پیامها را مردی از جنس خودشان یافتهبودند؛ مردی صادق، بیریا و پاکدامن که هدفی جز اعتلای ایران اسلامی ندارد، مردی که در تمام سختیها و گرفتاریها در کنار آنهاست؛ آن جا که در اعلامیهاش میخواندند: ای کاش خمینی در میان شما بود و در کنار شما در جبهه دفاع برای خدای تعالی کشته میشد؛ یا آنگاه که میشنیدند در اقامتگاهش در نوفللوشاتو اتاقش را به اندازه کافی گرم نمیکند، زیرا میداند بسیاری از هموطنانش در زمستان سرد آن سال نفت به اندازه کافی ندارند.
مردم با اعتماد محض به مردی که به “رهبر انقلاب” شهرت یافتهبود، به میدان آمده، و با ارشادات او در مسیر همدلی و توجه به منافع بلندمدت جامعه وارد شدهبودند. آنها آماده گذشت از خود و منافع خود و فداکاری برای اهداف بزرگ اجتماعی بودند.
همبستگی و همدلی بین ملت در آن ایام بسیار مشهود بود. انگار همه احساس وظیفه میکردند تا برای کشور مفید باشند و قدمی در راه حل مشکلات هموطنان خود بردارند.(۱)
در اوایل بهمن ماه ۵۷ خبر جالبی در یکی از روزنامههای آن زمان به چاپ رسید: کارگران کارخانهای در کرمان، که هماهنگ با نهضت اعتصاب کردهبودند، تصمیم میگیرند حالا که بیکار هستند، در دشت روبهروی کارخانه (آن طرف جاده) گندم بکارند! این طوری هم مواظب کارخانه هستند و هم گندم تولید میکنند تا کشورشان را از وابستگی نجات دهند.
گویی مردم همه باور کردهبودند که نظم جدیدی در جامعه در حال شکل گرفتن است. همه باید دست در دست هم بدهند و کشورشان را بسازند. در تابستان سال ۵۸ دانشجویان و دانشآموزان با شور و هیجان زایدالوصفی راهی روستاها شدند تا در برداشت محصول به کشاورزان کمک کنند و هزینه برداشت محصول آنان کاهش یابد.
کلمه “خمینی” رمز وحدت و همدلی بسیاری از مردم شدهبود. زندهیاد استاد محمدتقی شریعتی (پدر دکتر شریعتی) در مصاحبهای که شاید آخرین مصاحبهاش بود، درباب شرایط آن ایام و رابطه مردم با رهبر انقلاب گفت: “اطاعتی که مردم از امام خمینی کردند، مسلمانان صدر اسلام از پیامبر اسلام هم نکردند”. همین جمله گویاترین تصویر از شرایط آن زمان است.
امام خمینی(ره) این همدلی و همبستگی مردمی را که حول نام او شکل گرفتهبود، متعلق به خود نمیدانست. از دید او، این یک ثروت عظیم ملی بود که باید در راه رشد و تعالی همهجانبه کشور صرف شود. با گسترش نهضت اسلامی در نیمه اول سال ۱۳۵۷، احزاب و سازمانهای سیاسی که در دوران ستمشاهی شکل گرفته، و مبارزه و فعالیت برعلیه رژیم پهلوی داشتند، فعالیت خود را تشدید کردند. طبعاً قدرتهای بزرگ بدشان نمیآمد که با کمک این تشکلها مسیر انقلاب را دستکاری کرده، و آن را در جهت دیگری هدایت کنند. امام خمینی(ره) نیز با بینش عمیق خویش به این نکته توجه داشت که دیر یا زود این تشکلها وارد فاز رقابت و مبارزه قدرت با هسته مرکزی انقلاب خواهندشد. بااینحال ایشان به شهادت تاریخ هیچگاه از موقعیت خود به عنوان رهبری بسیار متنفذ که سلاح کوبندهای چون همبستگی مردمی را در اختیار خود دارد، این دارایی باارزش را خرج مقابله با رقبای سیاسی احتمالی آینده نکرد. در این باب به سه مورد از مواضع ایشان میتوان اشاره کرد:
۱ – امام خمینی در مصاحبه با تلویزیون سویس در تاریخ ۲۴ آبان ۱۳۵۷ فرمول خود را درباب احزاب و سازمانها ارائه میکند: “هرکس اصول سهگانه استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی را قبول دارد، باماست، و هرکس قبول ندارد، اقدامات و مواضعش ربطی به ما ندارد”.
همین بیان مختصر و مفید بُعد مهمی از نگرش ایشان به ضرورت حفظ و تداوم همدلی را بهعنوان یک سرمایه ارزشمند مکشوف میسازد. ایشان فقط گروهی را که رابطه نزدیک با افکارشان دارند، موردتأیید و حمایت قرار نمیدهند، بلکه هر حزبی که در گروه اول قرار بگیرد، مادام که خلاف آن اصول عمل نکردهاست، مورد عتاب و خطاب واقع نمیشود. طبعاً بعضی از این گروهها رابطه نزدیکتر با ایشان داشتند، اما بنا نبود هیچکدامشان امتیازی بر بقیه داشتهباشند و بهاصطلاح “نورچشمی” باشند.
۲ – ایشان در دستوری که به مرحوم مهندس بازرگان درباب تشکیل دولت موقت دادهاند، اشاره میکنند که دولت در اعضای نهضت آزادی خلاصه نشود، و از اعضای بقیه احزاب هم اگر افراد قابلی هستند، استفاده کنید. به بیان دیگر، همه احزاب و سازمانهایی که سه اصل موردنظر امام را پذیرفتهاند، اگر اشخاص باتجربه و ایراندوست در بین نیروهای خودشان داشتهباشند، ممکن است در تشکیلات دولت موقت به کار گرفتهشوند، البته مشروط بر این که فرد موردنظر هدف پیشبرد کار کشور و انقلاب را دنبال کند، نه پیشبرد کار حزب متبوع خود.
این نکته هم ارزش بررسی و تعمق فراوان دارد که توسعه کشور با همراهی و همدلی همه مردم بهویژه نخبگان شکل میگیرد. این که نخبگان سلایق سیاسی متفاوت دارند، مهم نیست. مهم این است که همه ملت اعم از نخبگان و عامه مردم، باور کنند که رهبر انقلاب نه دبیرکل یک تشکیلات سیاسی بلکه معلم و پیشوای کل جامعه و مشوق همه احزاب و سازمانها و همه نیروهای مردمی کشور است.
۳ – ایشان در مواردی چون رفراندم جمهوری اسلامی، یا رأی مثبت به قانون اساسی، نظر صریح و شفاف دادند، اما درمورد هیچ شخصی به عنوان نامزد انتخاباتی نظر ندادند، و از هیچ حزب و سازمانی بهطور شفاف و مشهود حمایت نکردند. حتی در احساسیترین انتخابات آن ایام، یعنی انتخابات ریاست جمهوری در مهرماه سال ۱۳۶۰ (احساسی بودن این انتخابات به دلیل وضعیت خاص کشور بعد از ترورهای گسترده و پشت سرهم مقامات ارشد کشور بود)، ایشان این رویه را کنار نگذاشته، و در جایگاه خود به عنوان یک معلم و ناظر بر رفتار مقامات و مردم باقی ماندند.
شاید برخی از ناظران این بُعد از رفتار ایشان را نوعی احتیاط برای جلوگیری از آثار نامطلوب حمایت از یک جریان خاص سیاسی و هزینههای مرتبط با عملکرد ضعیف آن بدانند. اما تعمق در سایر موضعگیریهای ایشان، بهویژه خاطرهای که آیتالله هاشمی رفسنجانی از ایشان در دوران قبول قطعنامه ۵۹۸ نقل میکند، نشان میدهد که ایشان از این نوع دلمشغولیها نداشتهاست. در آن دوران امام خمینی(ره) نمیپذیرد هزینه تصمیمی که خود هم در آن دخیل است و مسؤولیت دارد، به فرد دیگری تحمیل شود.
ایشان حتی در دوران پرآشوب سالهای ۵۸ و ۵۹ که رقابتهای سیاسی بین احزاب و جناحهای مختلف اوج گرفتهبود، به نفع حلقه شاگردان و نزدیکانشان که در قامت یک حزب فعالیت سیاسی خود را آغاز کردهبودند، وارد میدان نشد. زیرا نمیخواست سرمایه عظیم ملی را که حول نام او شکل گرفتهبود، خرج موفقیتهای کوچک سیاسی کند. امام خمینی(ره) میتوانست با یک حمایت صریح از فلان شخص مشکل را حل کند. اما او علاقه و اعتماد مردم به خودش را یک دارایی شخصی کمبها نمیدانست که در منازعات سیاسی هزینه شود. این دارایی موردمصرف مهمتری دارد. مردم باید خود تصمیم میگرفتند و او در هرحال حامی و پشتیبان مردم بود.
خلاصه کنم. به نظر من، امام خمینی(ره) به خوبی به ارزش دارایی بزرگ ملت ایران در اسفند ۱۳۵۷ (همدلی، همبستگی و وحدت) و کارکردهای آن پی بردهبود، و هرگز این دارایی را خرج مطامع سیاسی و ماجراجوییهای حزبی نکرد. اما احزاب و سازمانهای مدعی در خرج و هدردادن این دارایی ملی با گشادهدستی فراوان رفتار کردند، و با دمیدن در شیپور جنگ داخلی، تجزیه طلبی و ترور، آن فضای همدلی و وحدت را برهم زدند، و مقدمات برباد دادن آن سرمایه باارزش را فراهم کردند.
—————————————————
۱ – بیمناسبت نیست یک مورد از دهها مشاهده شخصی خودم از آن ایام را تعریف کنم: یادم میآید در همان ایام یک شب با قصد هواخوری با موتورسیکلت بیرون زدم و کنار خیابانی در منطقه ونک توقف کرده و برای دقایقی روی جدول کنار خیابان لم دادم. ظرف مدت یک ربع ساعت در آن خیابان نه چندان شلوغ، سه مورد هموطنان پیش پای من توقف کردند (دو اتوموبیل و یک موتوسیکلت). هر سه با مهربانی و خوشرویی از من پرسیدند که آیا مشکلی دارم، آیا کمکی از دستشان برمی آید!
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره سهشنبه ۲۱ – ۱۱ – ۹۳ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: تاریخ معاصر, یککمی سیاسی