دکل ناموجود و ناکارآمدی مدیریت نخبه‌ستیز *

اخیراً پرونده دکل حفاری گم‌شده یک‌بار دیگر با پرسش یک خبرنگار و پاسخ وزیر نفت موردتوجه رسانه‌ها قرار گرفت. دکلی که در دوران دولت دهم به مبلغ ۷۸ میلیون دلار خریداری شده، پولش پرداخت شده، اما تحویل نشده‌است؛ و از قرار معلوم الان در خلیج مکزیک در حال فعالیت است. شاید این پرونده در مقایسه با سایر پرونده‌های تخلف و سوءمدیریت در سال‌های دور از تدبیر چندان اهمیتی نداشته‌باشد. زیرا در مقایسه با سایر پرونده‌های درحال بررسی، قیمت ۲۵۰ میلیارد تومانی یک دکل حفاری، پول خرد محسوب می‌شود. با‌این‌حال به نظر من، واکاوی این مورد خاص کمک قابل‌توجهی به درک شرایط روز اقتصاد کشورمان می‌کند. در زیر نکاتی را به اختصار درباب این پرونده بیان می‌کنم:
۱ – بلافاصله بعد از انتشار پاسخ وزیر نفت و تأیید وقوع این اتفاق، رسانه‌های همسو با برخی منتقدان دولت وارد میدان شدند، تا با آشفته کردن فضا، دوستان همفکر خود را از زیر تیغ نقد برهانند. یکی از رسانه‌ها وزیر نفت را مورد‌حمله قرار داد که “از بازپس‌گیری دکل یا برگرداندن پول آن ناتوان است”! گویی آن کس که از بی‌تدبیری سنگی در چاه انداخته نباید مورد‌انتقاد قرار گیرد، اما کسی که سعی می‌کند آب رفته را به جوی برگرداند و سنگ بی‌تدبیری را از چاه بیرون بکشد، مقصر اصلی است!
رسانه دیگری در توجیه ماجرا می‌گوید اصلاً دکلی درکار نبوده که گم شده‌باشد. طرف ایرانی یک قسط داده، و بقیه را نداده، و درنتیجه فروشنده هم معامله را لغو کرده و دکل خودش را به خریدار دیگری فروخته‌است. از دید این رسانه گویی اصل ماجرا که پول کشور رفته و امیدی به بازگشتش نیست، چندان مهم نیست! مهم این است که بتوان در صحبت طرف مقابل نکته‌ای پیدا کنیم و از آن برای تبرئه دوستانمان استفاده کنیم!(۱)
چندی پیش دبیر شورای عالی امنیت ملی از این رسانه‌ها با صفت “بودجه می‌گیرند تا تخریب کنند” یاد کرد.
۲ – میدان مشترک بین ایران و قطر سال‌هاست که مورد بهره‌برداری کشور همسایه قرار دارد و ما با وجود تلاش فراوان از برنامه عقب هستیم و تأخیر ما تا کنون سود زیادی به همسایه رسانده‌است. همان ثروتی که ما باید به عنوان سهم خودمان در این سال‌ها برداشت کرده، و خرج بهداشت و درمان و آموزش کودکان ایرانی می‌کردیم، به دلیل تعلل ما به سوی همسایه جنوبی سرازیر شده و قدرت خریدی برایش ایجاد کرده که حتی برای امتیاز میزبانی مسابقات جام جهانی فوتبال هم “خرج” کند. مسؤولان و متولیان امر در داخل به جای تلاش برای تسهیل جریان بهره‌برداری از این میدان مشترک، با انتقادات بی‌جا و یا کم‌اهمیت، فقط موجب شدند در جریان بهره‌برداری وقفه ایجاد شود. در شرایطی که باید همه مسؤولان با هر سلیقه و وابستگی حزبی درباب هرچه زودتر به بهره‌برداری رسیدن در این میدان، همکاری و همفکری می‌کردند، تمام تلاش بعضی جناح‌های سیاسی، فقط در این مسیر بود که کوچکترین موفقیتی به نام مسؤولان مرتبط با حزب رقیب ثبت نشود. به بیان دیگر، قبل از این که دشمنان ما را تحریم کنند، خودمان خودمان را تحریم کردیم.
آغاز به‌موقع و بدون تأخیر بهره‌برداری از این ثروت، شرایط را به‌گونه‌ای پیش می‌برد که کار به خرید دکل حفاری توسط کسانی که تجربه و دانش فنی لازم را نداشتند، نمی‌کشید. به‌این‌ترتیب، کلیه کسانی که به هر شکل در به تأخیر انداختن بهره‌برداری ایران از این میدان و ممانعت از همکاری با شرکت‌های بزرگ نفتی برای تسریع در این فرایند نقشی داشته‌اند، در اصل موجب شکل‌گیری پرونده دکل ناموجود شده‌اند.
۳ – تحریم‌های ظالمانه‌ای که حاصل کینه‌توزی طرف مقابل از یک سو، و سوء‌تدبیر طرف داخلی از سوی دیگر بود، موجب شد برنامه بهره‌برداری از میدان مشترک سال‌ها به تأخیر بیفتد. به‌این‌ترتیب از دست دادن بخشی از این ثروت مشترک و نیز تأخیر در رسیدن به درآمد را باید به عنوان هزینه‌ای که تصویب قطعنامه برعلیه ایران به ما تحمیل کرده؛ تلقی کنیم؛ قطعنامه‌هایی که مقامات وقت آن‌ها را کاغذپاره می‌دانستند. در شرایط تحریم شرکت‌های بزرگ از همکاری با ما سرباز زدند و درنتیجه شرکت‌های داخلی جایگزین شدند. و عاقبت نوبت به شرکتی رسید که برای اجرای قرارداد باید دکل می‌خرید و باقی قضایا.
از سوی دیگر، اعمال تحریم موجب شد خریدار در پرداخت پول دکل مشکل پیدا کند و بهانه به دست فروشنده بدهد. اینک هم پول دکل را داده‌ایم، و هم پول وکیل را برای حضور در دادگاه. اما معلوم نیست چقدر از این پول بلوکه شده، و چقدرش حیف‌ومیل شده‌است. همه این نقل‌وانتقالات مسأله‌دار و مسأله‌ساز پول به دلیل سوء‌تدبیر مسؤولان وقت بود که اعتنایی به شیوه درست تعامل با جهان نداشتند.
۴ – در غیاب شرکت‌های بزرگ و معتبری که می‌توانستند دستیابی ما به این ثروت مشترک و گریزپا را سرعت بخشند، با شرکتی قرارداد بسته‌شده، که قصد اجرای برنامه حفاری دارد، اما هنوز دکل حفاری ندارد! بی‌تردید استفاده از خدمات و توانایی‌های داخلی از همه لحاظ به نفع کشور است، و موجب افزایش توان فنی و تجربه شرکت‌های داخلی می‌شود. اما در باب موضوع خطیری مانند بهره‌برداری از میدان پارس جنوبی، زود به نتیجه رسیدن و هرچه زودتر آغاز کردن بهره‌برداری، برای کشور اهمیت راهبردی داشت. در چنین موردی نباید ریسک همراهی و همکاری از شرکت‌های تازه‌تأسیسی را که هنوز دکل حفاری هم نخریده‌اند، می‌پذیرفتیم.
۵ – مروری بر نحوه برقراری ارتباط بین خریدار و فروشنده، به خوبی نشان می‌دهد که دلالان همه‌فن‌حریف با استفاده از نقطه‌ضعف ما (تحریم و مشکلات انتقال پول) با زیرکی تمام سناریوی خود را پیاده کرده، و تا زورشان رسیده، از طرف ایرانی پول گرفته و وعده سر خرمن داده‌اند. این‌جا باید پرسید کسانی که کار خرید دکل را مدیریت می‌کردند، تا چه اندازه تجربه در این‌گونه موارد داشتند و آیا می‌دانستند که با این روش در چه چاه خطرناکی وارد شده‌اند؟ ظاهراً این‌جا هم مثل سایر پرونده‌های مشابه، دلالان تحریم با ادعای دور زدن تحریم وارد میدان شده و مردم را دور زده‌اند.
۶ – به هرحال، اتفاقی افتاده و براثر ندانم‌کاری خسارتی به کشور تحمیل شده‌است. باید پرسید این خسارت چه زمانی کشف شده و مسؤولان مربوط برای بازگرداندن پول پرداخت‌شده، چه کاری کرده‌اند؟ آن کسانی که این دسته‌گل را به آب داده‌اند، آیا کاری برای حل مشکل انجام داده‌اند؟ آیا گزارش دقیقی به مسؤولان بعد از خود داده‌اند؟ یا این که مسؤولان بعدی با بررسی مدارک و اسناد، این مورد را “کشف” کرده‌اند؟ به نظر می‌رسد برای برخی از فعالان سیاسی تازه به دوران رسیده، تحمیل خسارت هنگفت به کشور اهمیت زیادی ندارد. آنچه مهم است این است که ترفندهای مدیریت جهانی زیر سؤال نرود، و معایب بیشمار این روش و خطاهای فراوان اعضای این تیم کشف و افشا نشود. برای همین باید با چراغ خاموش این نوع پرونده‌ها را لاپوشانی کنند و با آتش توپخانه رسانه‌ای پرتعدادشان، با فرار به جلو، جای شاکی و متهم را عوض کنند.
ماجرای دکل حفاری ناموجود و پرونده موجودش شرحی مطول‌تر از این می‌طلبد. که باید به همین مقدار بسنده کنیم. آنچه روشن است، این که در آن سال‌ها، تحریم‌های ظالمانه از یک سو، و سوء‌تدبیر مسؤولان وقت از سوی دیگر مانند دو تیغه قیچی برای بریدن و دریدن منافع ملی‌مان وارد میدان شده‌بودند. البته هم اعمال تحریم‌ها ناشی از سوء‌تدبیر مسؤولان وقت بود که اعتنایی به دشواری‌هایی که پیش خواهد‌آمد نمی‌کردند و قطعنامه‌ها را کاغذپاره می‌دانستند، و هم نخبه‌ستیزی و روی کار آوردن مدیرانی کم‌تجربه و گاه رند و فرصت‌طلب و کنار‌گذاشتن کارشناسان و مدیران باتجربه، فقط به بهانه اختلاف مشرب سیاسی، ناشی از سوء‌تدبیر مسؤولان آن سال‌ها بود؛ سال‌های دور از تدبیر.
اما نکته پایانی: ماجرای دکل گم‌شده مرا یاد فیلمی از مجموعه فیلم‌های جری لوئیس کمدین مشهور امریکایی می‌اندازد. او در فیلم (Don’t Give Up the Ship) نقش افسر جوان و سربه‌هوای نیروی دریایی امریکا را در خلال جنگ جهانی دوم بازی می‌کند. مقامات در نهایت سوءتدبیر، یک ناوشکن مدرن و نوساز را به او می‌سپارند، و افسر جوان ناوشکن را در نهایت خونسردی لابلای جزایر اقیانوس آرام “گم”می‌کند.
———————————————–
۱ – اخیراً اکبر ترکان مشاور ارشد رئیس‌جمهور گلایه کرده‌است که:
دولت را تحت فشار می‌گذارند تا پیگیر فسادها نباشد
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره ۸ – ۴ – ۹۴ به چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.