تأملی در هزینه تولید دروغ *
امروزه در کلیه جوامع بشری شهروندان در معرض تهاجم سیلآسای دروغ از زمین و آسمان هستند؛ از تبلیغات دروغین تولیدکنندگان سودجو گرفته تا وعدههای انتخاباتی سیاستمداران فرصتطلب، و انواع شیطنتهای رسانهای. به نظر من، مفهوم “هزینه تولید دروغ” را میتوان به عنوان شاخصی مهم و پرمعنی در بررسی و تحلیلهای اجتماعی– سیاسی امروزی بهکار گرفت. بهبیاندیگر، چنین شاخصی حتی اگر با روش تقریبی و ذهنی ساخته و محاسبه شدهباشد، بازهم حرف زیادی برای گفتن دارد. شاید این مطلب یک نکته بدیهی و پیش پاافتاده به نظر برسد، اما قدری تأمل در این معنی، روشن خواهدساخت که درک درست همین نکته پیش پاافتاده تا چه میزان میتواند از اشتباهات فردی و جمعی جلوگیری کند، و شناخت بهتری از توانایی ذهنی فرد به او بدهد.
برای دروغ هم مانند هر کالا و محصول دیگری میتوان فرایند تولیدی تصور کرد که هزینههایی را به سازنده و انتشار دهندهاش تحمیل میکند. زمان و توان ذهنی که سازنده دروغ صرف تولید (تنظیم داستانی برای آن) و یا هزینهای که صرف تهیه مدارک و اسنادی برای اثبات ادعا یا تطمیع شاهدان و تشویق آنان به شهادت دروغ میکند، همه و همه جزو هزینههای تولید دروغ هستند. بدینترتیب، میتوان از دروغ ارزانقیمت و دروغ گرانقیمت و بهاصطلاح خوشساخت سخن به میان آورد.
فردی را در نظر بگیرید که برای پیشبردن کار خود و رسیدن به هدفش، به شما مراجعه کرده، و داستان دروغی را سرهم میکند. او ممکن است یک ارباب رجوع، بازاریاب، سیاستمداری ورشکسته و یا حتی یک گدا باشد. داستانی که او تحویلتان میدهد، ممکن است آن چنان سناریوی ضعیفی داشتهباشد که نتواند شما را قانع کند. او برای این داستانش وقت کمی صرف کرده، و هزینه جعل اسناد و مدارک محکم برای گولزدن شما را نپرداختهاست. درنتیجه، مشتش بهراحتی پیش شما باز میشود، و متوجه دروغ بودن ادعایش میشوید. بدینترتیب، دروغ ارزانقیمت که هزینه تولید ناچیزی را به سازندهاش تحمیل کردهاست، شما را دچار اشتباه نمیکند.
اما اگر همین فرد، با تنظیم سناریویی متین و استوار و با در دست داشتن مدارک و اسناد کافی به شما مراجعه کند، و با اتکا به آموزشهایی که دیده، ادعایش را با روشی حسابشده تکرار کند، ممکن است داستانش را باور کنید و فریبش را بخورید. دروغ گرانقیمت و با هزینه تولید بالا میتواند کارساز باشد، و مدعی را به نتیجه برساند.
درواقع اگر فردی از ظرفیت ذهنی، تجربه اجتماعی و درجه هوشمندی بالاتری برخوردار باشد، به راحتی گول نمیخورد، و طرف مقابل باید دروغی با هزینه تولید بالا ساخته و به کار بگیرد تا بتواند او را صید کند. دقیقاً به همین دلیل پیشینیان ما در ادبیات محاورهای، دروغهای ارزانقیمت و با هزینهتولید پایین را به “بچه گول زدن” تعبیر میکردند.
بهاینترتیب، حداقل هزینه لازم برای ساختن دروغی که بشود فرد خاصی را با کمک آن فریفت، میتواند به عنوان شاخصی برای سنجیدن ظرفیت ذهنی و درجه هشیاری او بهکار گرفتهشود؛ روشن است که محاسبه کمّی و دقیق این شاخص مدنظر نیست، و ضرورتی ندارد؛ اینجا فقط با مفهوم آن کار داریم. اگر فردی با تلاش و تمرین بتواند این حداقل را افزایش بدهد، به معنی رشد توانایی ذهنی و تجربه اجتماعی اوست؛ زیرا دروغسازان حرفهای باید برای بهاصطلاح سر کار گذاشتن او پول بیشتری خرج بکنند.
فکرش را بکنید. یک رسانه فریبکار برای تخریب وجهه رقبای سیاسی خود شروع به ساختن و انتشار انواع شایعات درباره او میکند: از اتهام جاسوسی و همراهی با دشمنان کشور گرفته، تا گرفتن پول از بیگانگان و فرستادن چندین میلیون دلار به خارج از کشور، یا تصاحب اموال عمومی و رسیدن به ثروت نجومی و …. اما وقتی از او مدرکی برای اثبات ادعاهایش میخواهید، با هوچیگری و فرار به جلو از دادن جواب طفره میرود و هر سؤالی را با سؤالی دیگر جواب میدهد! برخی اقشار جامعه چنین دروغهایی را که هزینه تولید بسیار ناچیزی دارند، بهراحتی باور میکنند، و از چندوچون ماجرا سؤالی نمیکنند. اما گروهی دیگر، با تقاضای مدرک و سند، هشیاری خود را نشان میدهند. درواقع امید چنین فریبکارانی به زودباوری مخاطبان و اعتماد بیجا و مفرط آنان است، و گاه در عین ناامیدی از جذب مخاطبان بیشتر، فقط روی حفظ مخاطبان سنتی خود که گرفتار زودباوری هستند، حساب میکنند.
مثالهای زیادی از عالم واقع را میتوان در این باب مطرح کرده و موردبررسی قرار داد. در اینجا فقط به یک نمونه خاص میپردازم: چندی پیش با انتشار عکسی از یکی از مقامات رژیم سابق در فضای مجازی درحالیکه پشت فرمان یک خودرو پیکان نشسته، مطلبی دست به دست میگشت: “این شخص به حدی تعصب به کشورش داشت که خودرو ساخت وطن سوار میشد” ! بسیاری از مخاطبان این مطلب هم افرادی نسبتاً تحصیلکرده و مطلع بودند. بااینحال کسی به خود جرأت نداد بپرسد که چنین خبری چرا با چهل سال تأخیر منتشر میشود؟ چرا در همان ایام در روزنامهها خبری در این باب چاپ نشدهاست؟ چرا خود او در سخنان مختصرش هیچگاه به این مطلب استناد نکرده و بهاصطلاح مظلومنمایی نکردهاست؟ چرا منتقدان او در همان سالها حتی بر سبیل طنز و مطایبه این رفتار او را مایه شوخی و تمسخر و مصداق جانماز آب کشیدن ندانستهاند؟ برخی از مخاطبان با دیدن این تصویر، احساساتی شده، و دعای خیر نثار راه او میکردند! بدون این که کوچکترین درنگی در این باب بکنند و از خود بپرسند، این عکس تا حالا کجا بوده، و چرا کسی از آن سخنی نگفته و نخواندهبود؟ به بیان دیگر مخاطبان عکسی را که در مناسبت خاصی و در رونمایی یک محصول گرفتهشدهبود، به عنوان تصویری از زندگی روزمره آن صاحبمنصب پذیرفته و تردیدی در اصالت ماجرا نمیکردند!
بهطوریکه ملاحظه میشود، سادهانگاری برخی افراد موجب میشود دروغپرداز طرّار با کمترین هزینه، یعنی انتشار یک عکس و چندسطر مطلب در فضای مجازی، آنان را بفریبد.
به باور من، شهروندان جامعه امروزی باید با تلاشی گسترده بر هشیاری و درک اجتماعی خود بیفزایند تا هدفی سهل برای دروغپردازان حرفهای نشوند، و به قول خواجه حافظ غول بیابان با دادن آدرس غلط آنان را نفریبد و “سراب” را به جای “سر آب” تحویلشان ندهد. آنان باید تلاش کنند تا هزینه گزافی را به دروغسازان تحمیل کنند و فریب دروغهای ارزانقیمت تولیدی طرّاران را نخورند.
—————————————-
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره دوشنبه ۱۱ – ۸ – ۹۴ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: جامعه, یککمی سیاسی