افسانه نامهنگاری عصر ۲۷ مرداد
آقای حسن سالمی نوه مرحوم آیتالله کاشانی که در زمان وقوع کودتای ۲۸مرداد ۱۳۳۲ جوانی ۲۱ ساله بوده و بخشی از کارهای دفتری پدربزرگشان را انجام میداده، در سال ۱۳۵۸ با انتشار تصویر دو نامه ادعا میکند که عصر روز قبل از کودتا آیتالله کاشانی نامهای به مرحوم دکتر مصدق نوشته، و پیشنهاد تجدید مودّت و همکاری برای مقابله با خطر کودتا داده، اما دکتر مصدق طی نامهای کوتاه این پیشنهاد را رد کردهاست. این برخورد دکتر مصدق باعث کنار ماندن آیتالله کاشانی شده، و کودتاچیان را به پیروزی نزدیک میکند. آقای سالمی مدعی است خود حامل این دو نامه بودهاست.(۱)
ماجرای این مکاتبه از همان زمان مورد جروبحث قرار گرفتهاست. گروهی اصالت این نامهها را با دلایل متعدد انکار میکنند، و گروهی دیگر از آن دفاع میکنند. در این یادداشت تأملی درباب اصالت یا عدماصالت این نامهها دارم.
پژوهشگران و ناظرانی که در اصالت این ماجرا و ردوبدل شدن دو نامه مذکور تردید دارند، به نکات ظریف متعددی اشاره میکنند. از جمله این ادعاها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ – نامه منسوب به آقای کاشانی دستخط ایشان نیست و پسرشان آن را نوشتهاست.
۲ – نامه منسوب به دکتر مصدق به خط ایشان نیست و تایپ شدهاست.
۳ – در نامه آقای کاشانی تعابیری به کار بردهشده که نشان میدهد نامه مدتها بعد از آن روز نوشتهشدهاست.
۴ – عصر روز بیستوهفتم مرداد هیچکس در دفتر دکتر مصدق آورنده نامه (نوه دختری آیتالله کاشانی) را ندیدهاست.
… و مواردی دیگر از این قبیل.(۲)
البته همه این موارد قابلتأمل هستند و ارزش تحقیق و بررسی بیشتری را در فضایی غیراحساسی و بهدور از تعصب دارند؛ اما در این یادداشت با صرفنظر از این موارد، فقط به دو نکته خاص اشاره میکنم:
نکته اول – روایت آقای سالمی درباب این مکاتبه تاریخی به دلایل زیر محل تردید است:
۱ – آیتالله کاشانی ۸سال و ۷ماه و دکتر مصدق ۱۳سال و ۷ماه بعد از کودتا در قید حیات بوده، و طبعاً هردوی آنان با سؤالات متعدد از جانب دوستان همپیمان، منتقدان و مورخان بیطرف مواجه شدهاند، بهویژه مرحوم آیتالله کاشانی در سالهای بعد از کودتا از طرف دوستان و همرزمان سابق خود به شدت مورد حمله و انتقاد بوده، و طبعاً اشاره به این نامه تاریخی میتوانسته موجبات تبرئه ایشان را در نزد منتقدان فراهم سازد. بااینحال، هیچیک از این دو شخصیت در طول حیات خود کوچکترین اشارهای به ماجرای نامهنگاری عصر ۲۷مرداد نکردهاند!
گفتنی است در نامه منسوب به آیتالله کاشانی آمدهاست: ” … نامه من سندی در تاریخ ملت ایران خواهدبود که … فردا جای هیچگونه عذر موجّهی نباشد. …”. روشن است که اگر ادعای انتساب نامهها به این دو شخصیت درست باشد، هردو به ارزش و اهمیت تاریخی و سندیت این نامهها توجه تامّ و کامل داشتهاند. بااینحال هیچگاه به این سند مهم اشارهای نکردهاند! آیا این نکته عجیب نیست؟
۲ – اگر این مکاتبه واقعیت داشتهباشد، هم آقای سالمی و هم آقای کاشانی از وجود این تصاویر در اختیار آندیگری خبر داشتهاند. اگر نظر آقای کاشانی انتشار این اسناد بوده، حتماً دستور لازم را میداده، و ترتیب انتشار را معین میکردهاست. اگر هم نظر ایشان عدمانتشار مثلاً تا چندسال آینده بوده، لاجرم بازهم باید به آقای سالمی که نسخهای از این اسناد را در اختیار داشته، دستور اکید میداده که مبادا از سر جوانی و خامی به فکر ماجراجویی بیفتد! اما ایشان بهگونهای رفتار میکنند که گویی از اصل این مکاتبه و وجود رونوشت نامهها بیخبر هستند!
آقای سالمی حتی زمانی که درباب علت انتشار این اسناد با ۲۶سال تأخیر مورد سؤال قرار میگیرند، هرگز به این مطلب که نظر آیتالله کاشانی درباب انتشار یا عدم انتشار نامهها چه بودهاست، اشارهای نمیکنند.
این سکوت محض و نبود مذاکره و مشاوره و طرح سؤال بین پدربزرگ و نوه آن هم درباب چنین اسناد مهمی بسیار شکبرانگیز است. حتی هیچیک از نزدیکان آقای کاشانی هم طی این سالها اعلام نمیکنند که نوه آیتالله کاشانی سند مهمی در اختیار دارد و هنوز به هر دلیلی تصمیم به انتشار آن نگرفتهاست. ظاهراً هیچکس از وجود این اسناد خبردار نبودهاست!
نکته دوم – آقای سالمی تصور میکند این سند موجبات محکومیت مرحوم دکتر مصدق و تبرئه مرحوم آیتالله کاشانی را فراهم میسازد. درحالیکه چنین نیست!
اگر ماجرای این نامهنگاری صحت داشتهباشد، میتوان برخورد مرحوم دکتر مصدق را توجیه کرد. ممکن است علت پاسخ منفی او این باشد که وی از سر نومیدی کار دولت خود را خاتمهیافته میدید و باور نداشت که از آقای کاشانی و دیگران کاری برای مقابله با کودتا ساخته باشد. در چنین شرایطی، درگیر کردن مجدد آقای کاشانی با این مسأله، حاصلی جز بهانه به دست کودتاچیان دادن نداشت که با ایشان هم برخورد بکنند و علاوه بر دستگیری و محاکمه دکتر مصدق، متعرض ایشان هم بشوند.
همچنین ممکن است دکتر مصدق با این تصور که کودتاچیان احتمالی خطری جدی محسوب نمیشوند، و درعین حال باتوجه به این که پذیرش شرایط پیشنهادی آقای کاشانی برای همکاری مجدد دشوار بوده، برای رفع خطر یک کودتای احتمالی، زیربار خطر واقعی قبول شرایط رقیب سیاسی خود نرفته، و بهاصطلاح از ترس مرگ مرتکب خودکشی نشدهاست. بدینترتیب چندان حرجی بر او نیست.
اما ادعای آقای سالمی به جای این که دکتر مصدق را زیر سؤال ببرد، اتهام سنگینی را متوجه آیتالله کاشانی میسازد! زیرا با استناد به متن نامه ادعایی، میتوان گفت ایشان به تصور خودشان، میتوانسته با کودتا مقابله کرده، و خطر را رفع کند. همانگونه که ایشان برای ورود به ماجرای سیام تیر ۱۳۳۱ اقدام کرده، و منتظر نظر مثبت و توافق دکتر مصدق و مذاکره برای امضای سند همکاری نماند. اما اینبار چون دکتر مصدق به ایشان روی خوش نشان نداده، ایشان هم دخالتی نکرده، و برای حفظ دولت منتخب مردم کاری نمیکند، و به عبارتی زاهدی کودتاچی را بر مصدقی که با ایشان بیعت نمیکند، ترجیح میدهد! بهطوری که ملاحظه میشود، اسناد ادعایی آقای سالمی اگر اصالت هم داشته و جعلی نباشند، لزوماً باعث محکومیت دکتر مصدق نمیشوند.
خلاصه کنم. بهنظر من نامهنگاری عصر ۲۷مرداد افسانهای بیش نیست، و در تحلیل و ریشهیابی علل شکست نهضت ملی و موفقیت کودتاچیان، یا تحلیل روابط بین آیتالله کاشانی و دکتر مصدق، و نقش هرکدام از این دو شخصیت در موفقیت و شکست آن ایام، باید به اسناد و مدارک دیگری غیر این دو نامه مشکوک متوسل شد.
—————————–
۱ – متن دو نامه مورد اشاره و توضیحات آقای سالمی نوه آیتالله کاشانی در مصاحبه وی با خبرگزاری فارس آمدهاست:
گفتوگوی مشروح فارس با نوه آیتالله کاشانی
۲ – در مقاله زیر به این نکات اشاره شدهاست:
کذب و صدق نامۀ کاشانی به مصدق
همچنین مصاحبه زیر هم خواندنی و قابل تأمل است:
نصرالله حدادی: نامه کاشانی به مصدق جعلی بود
دستهها: تاریخ معاصر, یککمی سیاسی