کوروش و جهانگشایی صلح‌طلبانه

این‌روزها بار دیگر جنجال و مباحثه درباب شخصیت کوروش پادشاه هخامنشی و تاریخ زندگی او بالا گرفته‌است. گروهی کوروش را پادشاهی عادل و خردمند و درعین حال مقتدر و جهانگشایی خیرخواه و آزاده می‌دانند، و گروهی دیگر که عمدتاً دشمنان تاریخ ایران هستند، او را جنگجویی بیرحم و زورگو چون سایر سلاطین قدرقدرت تاریخ معرفی می‌کنند، و تمام آن‌چه را که تاریخنگاران نکته‌سنج از زندگی او کشف کرده و نوشته‌اند، نادیده می‌گیرند.
به‌راستی کوروش چگونه پادشاهی بود؟ اگر آن‌گونه که مورخان صاحب‌نام می‌گویند، او مردی خیرخواه و منادی حقوق بشر بود، چرا با این همه لشکرکشی به تصرف سرزمین‌های دوردست اقدام کرده، و بر وسعت قلمرو هخامنشی افزود؟ چرا به حکومت بر سرزمین پهناور ایران قانع نبود؟
برای درک بهتر این موضوع ابتدا باید تصویری واقع‌بینانه از شرایط اجتماعی و سیاسی آن روزگاران ارائه شود.
دورانی را تصور کنید که حکومت‌های بزرگ و کوچک و قبایل در منطقه‌ای بزرگ و در همسایگی هم حضور دارند. گاه و بیگاه جنگ و درگیری بین برخی همسایگان اتفاق می‌افتد، و بعد از مدتی طرفین خسته از جنگ به صلح روی می‌آورند. اما به‌ناگاه حکومتی قدرتمند در گوشه‌ای از جهان شکل می‌گیرد. این حکومت شیوه‌ای خاص در برخورد با همسایگان دارد: قبایل و ملت‌های کوچک اطراف را به زور مطیع خود ساخته و به بردگی می‌گیرد، و مردان ملت شکست‌خورده باید به ارتش امپراتوری بپیوندند و پیشمرگ سپاهیان کشور غالب شوند.
امپراتوری به‌تدریج بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود و با کمک بردگان بر کشورهای همجوار تسلط می‌یابد. با پیوستگان بردگان جدید از سرزمین‌های تازه اشغال‌شده، بردگان دوره قبل ارتقای رتبه پیدا کرده، و قدمی به‌سوی پذیرفته‌شدن به‌عنوان شهروندان امپراتوری برمی‌دارند. این امر موجبات تشویق بردگان جدید را فراهم می‌آورد که به امید آینده بهتر، برای اربابان زورگویشان جانفشانی کنند.
بدین‌ترتیب امپراتوری طی چند دوره و به شکل دوایر متحدالمرکز رشد کرده، و موجبات نگرانی ملت‌های دیگر را فراهم می‌آورد؛ زیرا می‌پندارند که دیر یا زود نوبت آنان نیز فراخواهدرسید. ملت‌های کوچک همسایه امپراتوری یا باید منتظر بازی سرنوشت بمانند، یا با اتحاد با یکدیگر، قدرتی بزرگ فراهم آورند تا به‌وسیله امپراتوری تازه‌تأسیس بلعیده‌نشوند.
در سرزمین‌های دوردست حکومت مقتدری مستقر است که به‌حق نگران آینده ملت خود است. زیرا امپراتوری زورگو مثل یک گلوله برف مدام در حال غلتیدن و بزرگ‌شدن است و به‌زودی همچون بهمنی سهمگین بر سر ملت‌های مستقل منطقه آوار خواهدشد. این حکومت یقین دارد که در آینده‌ای نه‌چندان دور ناگزیر از رویارویی با ارتش چندملیتی امپراتوری و بردگانی است که برای ارتقای جایگاه خود در سلسله مراتب قدرت اشتیاق زیادی به جنگیدن دارند. او همچنین می‌داند که ملت‌های کوچک حایل بین او و امپراتوری شکارهای آسان و بردگان آینده امپرتوری هستند. آنان در آینده‌ای نه‌چندان دور به شوق تسخیر سرزمین او سرازیر خواهندشد.
به‌راستی این حکومت مقتدر چه باید بکند؟ یک راه این است که او نیز مانند رقیب قدرتمند خود، ملل همسایه را به بردگی بگیرد و برای دفاع از خود، ارتش چندملیتی از بردگان تشکیل بدهد. راه دیگر این است که به فکر راه‌اندازی تشکیلاتی از نوع سازمان ملل و شورای امنیت برآید که در سپهر سیاسی آن ایام به یک مزاح شبیه است.
کوروش در چنین شرایطی، راه سوم را برگزید: اتحاد با ملل همسایه حول محور حکومتی مقتدر. ملت‌های همسایه یا باید آنچنان مقتدر می‌بودند که لقمه چرب و نرمی برای امپراتوری یونان نشوند، و به صف لشکر بردگان مهاجم به ایران نپیوندند، یا باید با حکومت ایران کنار می‌امدند و در قالب یک بازی برد-برد هم منافع ایران را تأمین می‌کردند و هم خود را از خطر بردگی برای یونانیان مصون می‌داشتند.
الگویی که کوروش برای کشورهای همسایه پیشنهاد می‌کرد، مستعمره شدن، بردگی یا ذوب شدن در دل یک ملت بزرگتر نبود. بلکه تصویری باستانی از یک اتحادیه جهانی و بهتر بگویم سازمان ملل باستانی بود. امپراتوری یونان ملل مغلوب را به بردگی می‌گرفت، و وارثش امپراتوری روم بردگان را به کشتن یکدیگر در میدان مسابقات سرگرم‌کننده وادار می‌کرد. ملل مغلوب به‌عنوان شهروندان درجه سه به رسمیت شناخته‌می‌شدند و در نهایت با پیشرفت و اثبات وفاداری، ممکن بود شهروند درجه دو و رعایای سناتورهای رم باشند.
اما در اتحادیه‌ای که کوروش نوید آن را به همسایگان می‌داد، هیچ ملتی مبدّل به برده نمی‌شد، حتی به فرهنگ آنان نیز کوچکترین توهینی روا داشته‌نمی‌شد. کوروش با فتح بابل نه‌تنها بر تعداد بردگان خود نیفزود، بلکه یهودیان اسیر را نیز آزاد کرد که به سرزمین خود بازگردند. او با وجود یکتاپرستی و باور عمیق مذهبی خود، به خدایان اقوام همسایه بی‌احترامی نکرد، چرا که به تعبیر مولانا، او برای وصل کردن و نه فصل کردن آمده بود.
این رفتار را مقایسه کنید با رفتار امپراتوری‌های یونان و روم که ملل مغلوب را وادار می‌کردند تا خدایان آنان را بپرستند. سال‌ها بعد از کوروش، آن هنگام که ملت ارمنستان تحت اشغال روم به مسیحیت گروید، امپراتور قدرقدرت روم، پولی یوکت سردار نام‌آور خود را با یک فروند بت به آنجا فرستاد تا دمار از روزگار ارمنیان درآوَرَد و آنان را وادار کند تا صلیب‌ها را شکسته و بر آن بت رومی سجده کنند. اما از بد روزگار، همان سردار هم مغلوب معنویت یکتاپرستی شده، و بت رومی را درهم شکست!
در دوران کوروش و حتی در ایام زمامداری فرزندان و بازماندگانش، هرچند حکومت هخامنشی از مشی کوروش تا حدودی منحرف شده‌بود، اما بازهم برده‌داری به سبک امپراتوری رقیب رواج نیافت. در ساخت عمارت عظیم تخت جمشید و سایر بناهای بزرگ آن ایام از کارگران روزمزد به جای بردگان استفاده شد. البته باید اقرار کرد که آن ایام هنوز بیمه اجباری کارگران باب نشده‌بود!
ملت‌هایی که عضو اتحادیه کوروش شدند، بیشتر از آن‌که مستعمرات امپراتوری باشند، اعضای یک پیمان منطقه‌ای بودند. به همین دلیل در آن ایام وقایعی از نوع شورش بردگان و ظهور قهرمان‌هایی مانند اسپارتاکوس (همان کیرک داگلاس معروف!) اتفاق نیفتاد. ملت‌های همسایه برعلیه کوروش شورشی به راه نینداختند و معمولاً اگر برخی حاکمان تشویق به خروج از اتحادیه می‌شدند، علت نه ظلم و تحقیر حکومت مرکزی، بلکه طمع برخی فرماندهان بود که با بی‌اعتنایی به سرنوشت ملت خود، می‌پنداشتند اگر با یونانی‌ها کنار بیایند، رشوه خوبی گیرشان خواهدآمد، و بردگی ملتشان هم مشکل خود ملت است!
برای شناخت بهتر کوروش و درک ابعاد شخصیت خیرخواه و صلح‌طلب او، اول باید شرایط سیاسی و اجتماعی آن ایام را درک کرد. به استناد آن‌چه از تاریخ باستان برجای مانده‌است، کوروش جهانگشایی دادگر و انسان‌دوست است که برخلاف قدرتمندان معاصر خود به دنبال برده ساختن اقوام همسایه و غارت ثروت آنان نیست. بلکه طالب افزودن بر قلمرو “اتحادیه” خود و کاستن از خطر تهاجم زورگویان به ملل کوچکتر است.
این است که من به کوروش به‌عنوان بخشی از تاریخ این سرزمین افتخار می‌کنم. البته این تفاخر را نباید از نوع دلخوش بودن به گذشته، و افسانه‌سرایی درباب آن تلقی کرد، همان‌گونه که در دوران پهلوی دوم باب شده‌بود. شناخت بهتر تاریخ این سرزمین و آشنایی با شخصیت بزرگی چون کوروش، این احساس را در همچو منی زنده می‌کند که برای ادای دین به او و خیل عظیم ایرانیان یکتاپرست، انساندوست، خردمند و بافرهنگ در طول تاریخ، باید برای سربلندی این مرز و بوم و برای نیکبختی هموطنان کوروش سرسختانه بجنگیم، و برای اعتلای نام ایران اسلامی به‌عنوان منادی صلح و دوستی و گفتگوی تمدن‌ها تا پای جان بکوشیم.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.