از حلب تا یمن
دنیای غریبی است. کافی است از حلب در بالای مدار ۳۶درجه شمالی رو به جنوب بروید و خودتان را به مدار ۱۷درجه شمالی برسانید، تا تفاوت ارزشهای انسانی را به خوبی لمس کنید. فاصله هوایی از شهر حلب تا صنعا مرکز یمن در حدود ۲۴۰۰ کیلومتر است، اما با همین فاصله جغرافیایی که در مقیاس کره زمین، چندان فاصله قابلتوجهی محسوب نمیشود، همهچیز تغییر میکند، قواعد و قوانین طبیعت به هم میریزد، تعریفهای جاافتاده و شناختهشده از حقوق بشر، آزادی، دموکراسی، و حقوق ملتها همه و همه دیگرگون میشوند.
چندسال پیش سوریه گرفتار بحران و جنگ داخلی شد. ناآرامیها ابتدا در سطح تظاهرات و اعتراضات محدود مردمی بود، اما بیتدبیری دولت موقعیتی را فراهم کرد که شبهنظامیان چندملیتی با حمایت برخی دولتهای منطقه و قدرتهای بزرگ مدعی حقوق بشر وارد بخشهای مختلف این کشور شده، و با دولت مرکزی درگیر جنگ شوند. آدمخواران داعش در بخش مهمی از شرق سوریه مستقر شدند و در برخی مناطق نیز گروههای دیگر سنگر گرفتند. بدینترتیب یک درگیری بزرگ در این کشور شکل گرفت. در یک طرف این درگیری دولت مرکزی قرار دارد که از حمایت دولتهای متحد خود بهرهمند است، و در طرف دیگر گروههای شبهنظامی عمدتاً چندملیتی حضور دارند که موردحمایت برخی دولتهای منطقه هستند؛ دولتهایی که حضور دولت مرکزی سوریه در صحنه سیاست منطقه را به نفع خود نمیبینند.
معمولاً در شرایط بروز جنگ داخلی در هرگوشه از جهان، نهادهای ناظر بینالمللی بر ممانعت از رساندن سلاح و مهمات به دست طرفین تأکید میکنند، زیرا ورود سلاح و مهمات به منطقه نقش مواد آتشزا را بازی خواهدکرد. اما در پرونده سوریه توپخانه رسانهای وابسته به غرب حملات خود را تنها متمرکز بر حامیان دولت مرکزی کردهاست. گویی از دید آنان ارسال سلاح و مهمات برای مخالفان دولت مرکزی اشکال ندارد؛ اما هرگونه حمایت از دولت سوریه معادل جنایت جنگی است.
برای روشن شدن صورت مسأله بهتر است با سفر به مدار ۱۷ درجه شمالی نگاهی به ماجرای یمن داشتهباشیم:
با گسترش ناآرامیها در یمن علی عبداللهصالح رئیس دولت وقت ناگزیر از ترک کشور شد، و قدرت را تحویل عبدربه منصورهادی داد. اما ناآرامیها تمام نشد و با تشدید بحران، منصورهادی نیز مجبور به فرار از کشور شد. او هنگام خروج از کشور ظاهراً کلید کشو میز کارش در دفتر ریاست جمهوری را همراه خود داشت، و به همین دلیل و در شرایطی که سهمش از قدرت و حکومت در یمن احتمالاً در سطح همان کلید خلاصه میشد، بهعنوان رئیس دولت قانونی یمن از دولت همسایه یعنی عربستان کمک خواست. عربستان با بمباران مردم بیدفاع یمن تلاش کرد مخالفان منصورهادی را وادار به پذیرش شکست کرده، و شرایط را برای بازگشت او به قدرت فراهم سازد.
بهطوریکه ملاحظه میشود، در این مورد نیز با درگیری دولت و مخالفان و حمایت دولتهای دیگر از طرفین درگیری روبهرو هستیم. با این تفاوت که اینجا دیگر چیزی از دولت مرکزی غیر از همان کلید کشو معروف باقی نماندهبود.
حال فکرش را بکنید. دولت مرکزی سوریه که به هرحال دولت مستقر است و تا اطلاع ثانوی رسمیت دارد، اجازه کمک خواستن از کشورهای حامی خود را ندارد، و باید بیهیچ قید و شرطی تسلیم مخالفان آدمخوار خود شود. اما در یمن، فردی به صرف در اختیار داشتن کلید همان کشو مذکور، دولت قانونی شمردهشده، و حق دارد با کمک دولت همسایه به بمباران شهروندان بیگناه کشورش بپردازد. نکته جالب دیگر ادعای دولت امریکا در این باب است که بهزعم خود مراقب است تا ایران از طریق دریا سلاح در اختیار مردم یمن قرار ندهد، و آنان زودتر مجبور به تسلیم شوند!
اگر اصل را بر این بگذاریم که نباید با ارسال سلاح بر آتش جنگ دمیدهشود، پس چرا ارسال سلاح به مخالفان دولت سوریه اشکالی ندارد؟ با چه منطقی حمایت از دولت مرکزی مستقر در سوریه “جنایت جنگی” محسوب میشود، اما حمایت از “دولت مرکزی” خیالی در یمن عین آزادی و آزادگی و همسو با معیارهای حقوق بشر است؟!
ادعا مخالفان دولت مرکزی سوریه این است که این دولت و حامیانش به جای جنگ با داعش، بیشتر حملاتشان را متوجه گروههای دیگر ساختهاند که در حلب مستقر بودند. نظرات اینان را با قدری مسامحه میتوان به این شرح خلاصه کرد: سه قدرت در صحنه سوریه امروز حضور دارند، دولت مرکزی در جنوب غربی، مخالفان مورد حمایت غرب در شمال غربی و داعش در شرق. دولت مرکزی به جای درگیر شدن با داعش، فشار خود را بر مخالفان مستقر در حلب متمرکز ساختهاست. اگر چنین انتقادی قابلیت طرح داشتهباشد، بیشتر به مخالفان مستقر در شمال غربی و حامیان غربی آنان وارد است. امریکا و انگلستان به جای اعمال فشار بر آدمخواران داعش، فشار را بر رأس دیگر مثلث قدرت در سوریه یعنی دولت مرکزی وارد میآورند. بدینترتیب میتوانگفت آنان با وجود داعش و برنامه این گروه جنایتکار برای گسترش تهدید و ترور مشکلی ندارند، زیرا بهگفته آقای ترامپ رئیسجمهور منتخب امریکا، داعش را خودشان ایجاد کردهاند. اما با دولت مرکزی سوریه مشکل دارند. آنان دنبال مبارزه با تروریسم نیستند، و فقط دنبال حذف دولتی هستند که همسو با آنان نیست.
مخالفان دولت مرکزی سوریه با توپخانه رسانهایشان به دنبال القای این باور هستند که با حملات ارتش سوریه با هدف آزادسازی حلب، کودکان و غیرنظامیان به خطر افتادهاند. بیتردید وقتی در منطقهای شیپور جنگ نواختهشود، شهروندان بیگناه کشته و آواره خواهندشد، و کودکان مظلوم تاوان این جنگبازی بزرگترها را خواهندداد. اما چرا باید فقط یک طرف را متهم و مقصر بدانیم؟ در شرایطی که شبهنظامیان غیرسوری با حمایت رسمی و آشکار برخی دولتها وارد میدان شده، و جنگ با دولت مرکزی را آغاز کردهاند، در شرایطی که دولتهای حامی این بهاصطلاح پیکارجویان از اعلام رسمی این حمایت ابایی ندارند، با چه منطقی باید از دولت مرکزی مستقر بخواهیم دست از مقاومت بردارد و کشور را تسلیم آدمکشان چندملیتی بکند که با پول دولتهای بیگانه استخدام شدهاند؟
بیگمان وقتی یک گروه تروریست در شهر تحت اشغال خود موردحمله قرار میگیرد، در استفاده از سپر انسانی از انسانهای بیگناه تردیدی به خود راه نخواهدداد، و یا حداقل نیروی حملهکننده را به “کشتار انسانهای بیگناه” متهم خواهدساخت. در این صورت تکلیف نیروی مقابل چیست؟ آیا باید به آدمخواران گروگانگیر باج بدهد؟ و برای جلوگیری از مورداتهام واقعشدن، دست روی دست بگذارد و گروگانگیران را آزاد بگذارد؟
بهراستی در چنین شرایطی همان دولتهای مدعی دفاع از حقوق کودکان و غیرنظامیان چگونه برخورد میکنند؟ سالها پیش دولت امریکا برای اعمال فشار بر دولت صدامحسین (که دیگر مثل گذشته محبوب نبود)، تحریمهای سرسختانهای براین کشور تحمیل کرد که به مرگ و میر کودکان عراقی در مقیاس دسیع منتهی شد. خانم آلبرایت وزیرخارجه وقت امریکا معتقد بود برای رسیدن به هدف تسلیم کردن دولت عراق، این سیاست و تحمیل این همه قربانی خردسال اشکالی نداشت.
همین مدعیان نگران حقوق بشر که اینک در مرگ آزادی و آزادگی اشک میریزند، در مورد کشتهشدن کودکان بیگناه یمنی در بمباران هواپیماهای عربستان حرفی برای گفتن ندارند و نگران درهم ریختن ارزشهای انسانی نیستند. بهراستی که فاصله مدار ۳۶درجه تا ۱۷درجه شمالی همه ارزشها و معیارهای انسانی را دیگرگون میکند!
بیتردید روزی در آینده نهچندان دور، پرونده جنگ خونبار سوریه پیش روی افکار عمومی آزاده جهان گشودهخواهدشد، و نقش مثبت و منفی همه طرفهای درگیر و حامیان هرسه رأس مثلث قدرت در این کشور برای مردم روشن خواهدشد. آن روز جهانیان خواهنددانست که قدرتهای بزرگ جهانی مدعی دفاع از حقوق بشر چگونه در حمایت از تعدادی تروریست جنایتکار از هیچ کوششی فروگذار نکردند، و با شعار ناصادقانه حمایت از دموکراسی، سعی در تضعیف دولت مرکزی سویه نمودند، حتی اگر نتیجه این تضعیف، تقویت چشمگیر تروریسم شود، و بیگناهان بیشتری در سرتاسر دنیا قربانی شوند.
دستهها: یککمی سیاسی