پوپولیسم ایرانی به خودش باخت *
در زمستان سال گذشته و در شرایطی که تا برگزاری انتخابات ریاستجمهوری چندماه بیشتر نماندهبود، فضای سیاسی کشور از هر لحاظ برای به نمایش درآمدن یک تردستی پوپولیستی آماده بود: دولت یازدهم باوجود کسب موفقیتهای بزرگ در میدان دیپلماسی و اقتصاد، فقط موفق به برداشتن بخشی از آوار عظیمی شدهاست که دولت دهم درسایه بیتدبیریهای نظامیافتهاش بر سر اقتصاد کشور فروریخت. سنگاندازی خارجی و داخلی موجب شده سرعت جذب سرمایهگذاری خارجی و افزایش همکاری بینالمللی هنوز به میزان مطلوب نرسد. درنتیجه هنوز گروه کثیری از اقشار کمدرآمد و حتی طبقه متوسط گرفتار دشواریهای معیشتی هستند. زیرا آثار سیاستهای مخرب گذشته به این سرعت از چهره غمزده جامعهمان زدودنی نیست.
از سوی دیگر تحمیل محدودیت به فعالان سیاسی شاخص گروههای حامی دولت یازدهم، موجب شده احزاب فراگیر و توانمند در فضای سیاسی کشور شکل نگیرند و جامعه در ایجاد بستر مناسب برای ارتباط رودرروی نخبگان و گروههای مرجع با عامه مردم توفیق قابلاعتنایی نداشتهباشد. علاوهبراین، منتقدان و مخالفان کمتعداد دولت که بیشترین رسانهها و بیشترین تریبونها را در انحصار خود گرفتهاند، از همان ابتدای فعالیت دولت جدید، اقدامات تخریبی خود را آغاز کرده و آتش تهمت و نقد غیرمنصفانه را بر سر دولتمردان ریختهبودند. به این ترتیب کوچکنمایی دستآوردهای عظیم دولت و ناکارآمد نشان دادن آن چندان دشوار به نظر نمیرسید. درچنین شرایطی جناح مخالف دولت یازدهم در مبارزه انتخاباتی خود در دام پوپولیسم افتاد. بیتردید موفقیت چندینساله سیاستهای پوپولیستی در کشورمان، در این تصمیم مؤثر بود.
این دلبستگی غیراخلاقی به پوپولیسم به بهترین نحو در مناظره نامزدهای ریاستجمهوری به تصویر کشیده شد. طبق برنامه ازپیش تعیینشده، بنا بود در این مناظرهها هریک از نامزدها برنامه خود را برای موضوع موردسؤال مجری ارائه کنند و سپس به نقدها و سؤالات سایر نامزدها پاسخ بگویند. اما نامزدهای مخالف دولت با درپیش گرفتن شیوه تهاجمی «افشاگری» و طرح مباحث جنجالی حاشیهای موفق شدند مسیر بحث را به دلخواه خود تغییر بدهند. درنتیجه بخش مهمی از زمان مناظره صرف مطرح شدن تهمتها و ادعاهای واهی فلان نامزد مخالف دولت شد که طرف مقابل ناگزیر از ارائه پاسخ و دفاع از حقیقت بود.
جناح مخالف دولت امیدوار بود با تبلیغات خود و با هجوم گسترده رسانهای، این فکر را به عامه مردم القا کند که دولت ناکارآمد است و نتوانسته و نخواهدتوانست دشواریهای معیشتی آنان را برطرف سازد. علاوهبراین، مخالفان به فکر استفاده از باورهای مذهبی شهروندان هم افتادند. میشد ضمن ساختن تصویری قدسی از یک طرف، طرف مقابل را متهم به بیقیدی و لاابالیگری کرد، بهویژه مطرح شدن سند ۲۰۳۰ بهترین فرصت را در اختیار آنان قرار دادهبود که گروهی از شهروندان را با این بهانه که دولت یازدهم اسلام را به خطر انداختهاست، با خود همراه سازند. به بیان دیگر آنان مصمم بودند هم شهروندان کمدرآمد و هم شهروندان علاقهمند به شعائر مذهبی را در مقابل دولت تشویق به صفآرایی کنند. فقط کافی بود ادعاهای مطرحشده هم در میدان اقتصاد و هم در میدان فرهنگ و مذهب بهگونهای با آب و تاب بیان شوند که پذیرش آن برای عامه مردم سهل و آسان باشد. وعدههایی مانند چندبرابر کردن یارانه، ایجاد اشتغال چندمیلیونی و… میتوانست موج عظیم حمایت مردمی را بهدنبال داشتهباشد، بهویژه آنکه ادعای بیاعتنایی دولت به شعائر مذهبی نیز به کمک آن آمدهبود.
درمقابل، حامیان دولت راه چاره را افزایش مشارکت مردم میدانستند. اگر همه بیایند، امکان پیروزی شیوههای پوپولیستی از بین میرود. آنان علاوه بر طرفداران سنتی خود، احتمالا موفق به جذب بخشی از آرای خاکستری میشوند. اما با افزایش درصد مشارکت، از آنان کاری ساخته نیست، زیرا رأیدهندگانی وارد میدان میشوند که لزوماً همسو با پوپولیستها نیستند. هرچند نتیجه انتخابات شکوهمند ۲۹ اردیبهشت تاحد زیادی مؤید این امر است، زیرا با افزایش مشارکت پرشور مردم، وعده سهبرابر کردن یارانه کاری از پیش نبرد؛ اما با قدری دقت در اطلاعات استانی میتوان به این نتیجه رسید که این تمام واقعیت نیست. گفتنی است، هیچیک از استانهایی که کاندیدای رقیب در آنها رأی بالایی کسب کرده، جزو استانهای با درصد مشارکت پایین نیستند، و حتی دو مورد یعنی سمنان و خراسان شمالی جزو استانهای با درصد مشارکت بالا محسوب میشوند. همچنین استانهایی که ایشان در آنها رأی پایینی داشته، غیر از گیلان هیچکدام جزو استانهای با درصد مشارکت بالا نیستند. یعنی این فقط گستردگی حضور مردم نبوده که ایشان را کنار زدهاست. درنتیجه باید در کنار عامل افزایش حضور مردم، دنبال عامل دیگری برای توجیه شکست پوپولیسم گشت.
فقدان پشتوانه علمی و کارشناسی معتبر را همواره میتوان چشم اسفندیار پوپولیسم دانست. پوپولیستها ادعاهایی را مطرح میکنند که در کنار جذابیت ظاهری برای برخی اقشار مردم، برای نخبگان و اهل فن پذیرفته نبوده، و از این نظر قابلمقایسه با گزارههای شبهعلمی است، مثلاً وعده چندبرابر کردن یارانه بدون معرفی منبع درآمدی آن، یا وعده افزایش درآمد مالیاتی بدون اشاره به محاسبات پایه و… اما در ادعاهای پوپولیستی بهار ۹۶ کشورمان، نقطه ضعف پررنگ دیگری هم وجود داشت. این ادعاها علاوه بر فقدان پایه کارشناسی، با سوابق اجرایی و گرایشات سیاسی و جناحی مدعیان هم هیچ سنخیتی نداشت. مردم حق داشتند از خود بپرسند اگر فلان گروه نگران مشکلات معیشتی شهروندان است، پس چگونه تمام توان خود را صرف مقابله با بدحجابی و برگزاری کنسرت میکند؟ گروهی که مدعی مبارزه با فساد و اختلاس است، چرا طی سالیان گذشته کاری در این میدان صورت ندادهاست؟ و مواردی از این قبیل. مردم نمیتوانستند دیدار فلان کاندیدا با یک فرد دستاندرکار موسیقی زیرزمینی را نشان علاقهمندی ایشان و جناح فکریشان به موسیقی و هنر تلقی کنند، زیرا آنان بیشترین توان خود را صرف جلوگیری از کنسرتهای هنرمندان شناختهشده و مجاز کردهبودند.
به بیان دقیقتر، در بهار ۹۶ سیاسیونی که به پوپولیسم روی آوردهبودند، باید در دو جبهه تلاش میکردند: آنان باید مخاطبهای خود را متقاعد میکردند که ادعاهای غیرکارشناسی و موردتردید اهل فن که از طرف آنان طرح میشود، درست و قابلاعتماد است؛ و مهمتر از آن، باید صداقت خود را در مورد شعارهایشان به اثبات میرساندند. مثلاً باید اثبات میکردند آنگاه که از بیانیهنویسی دولت در مورد حقوق شهروندی نقد کرده و خواستار عمل به نوشتهها میشوند، خود به حقوق شهروندی باور دارند و مردم را نه رعیت حکومت که صاحبان قدرت و حق میدانند. ادعایی که با توجه به سلایق جناحیشان اثباتش غیرممکن مینمود.
خلاصه کنم. هرچند حضور گسترده و چشمگیر مردم در حماسه ۲۹ اردیبهشتماه کار را تمام کرد و تصویری باشکوه از هوشیاری و عزم ملی ایرانیان را به نمایش گذاشت، و هرچند نامزدهای مخالف دولت توفیق چندانی در اثبات ادعاهای غیرکارشناسی خود و وعدههای فریبندهشان نیافتند، اما دراصل عاملی که به ایندو، وزن و اهمیت بیشتر و قدرت تعیینکنندگی داد، این بود که بسیاری از مخاطبان شعارهای پوپولیستی در مورد صداقت مدعیان تردید کردند.
شاید اگر ادعاهای پوپولیستی از طرف افرادی مطرح میشد که تا به این حد تعلقات جناحی نداشتند، ممکن بود تأثیر بیشتری در مردم بگذارد و صداقت مدعیان کمتر موردتردید قرار گیرد. ازاینرو میتوانم بگویم پوپولیسم ایرانی به خودش باخت. نکته آخر اینکه به نظر من، با پیروزی مردم در انتخابات اخیر، هرگز نمیتوان کار پوپولیسم را حتی در میانمدت تمامشده دانست. خطر پوپولیسم همواره در کمین جوامعی است که رابطه نخبگان و عامه مردم گرفتار محدودیت باشد و «شبهعلم» در آنها توان نفوذ پیدا کند. در این صورت همیشه سیاسیون فرصتطلبی پیدا خواهندشد که با نشان دادن تصویر مار، درصدد راهانداختن موج حمایت مردمی و صیدکردن ماهی منصب از آب گِلآلوده دریای سیاست باشند.
—————————–
* – این یادداشت در روزنامه دنیای اقتصاد شماره پنجشنبه ۴ – ۳ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: یککمی سیاسی
ناصر عزیز، خطر از آنچه فکر می کنیم به ما نزدیک تر است. هشدار بند آخر را باید جدی بگیریم. با دوستان باید فکری به حال رابطه قطع شده نخبگان و توده مردم و حتی دانش آموزان و قاطبه دانشجو کرد. برای مدتی فترتی پیش می آید(دولت به کار جاری می پردازد و رقبای بی انصاف به فکر آتش تهیه).انشاالله از نزدیک بیشتر صحبت کنیم که جای خالی صدا و سیما را چه پر کند.