پرزیدنت ترامپ و دوچرخهسواری در اجلاس سازمان ملل
همانگونه که انتظار میرفت، آقای ترامپ رئیسجمهور امریکا در سخنان خود در اجلاس سازمان ملل با بیاعتنایی تمام به شأن و منزلت سازمان ملل، در قامت یک قدارهبند بینزاکت ظاهر گشت؛ و بدینترتیب روز ۱۹ سپتامبر بهعنوان یک روز خاص در تاریخ معاصر امریکا ثبت شد، تا امریکائیان هیچگاه فراموش نکنند که یک انتخاب نسنجیده چه تبعاتی میتواند بهدنبال داشتهباشد؛ و البته باز همانگونه که انتظار میرفت رئیسجمهور کشورمان با سخنانی متین و نغز به قدارهبندی که با رقص شمشیر به مصاف خرد و تدبیر آمدهبود، پاسخی درخور داد، تا ما ایرانیان نیز نتیجه یک انتخاب درست و سنجیده را برأیالعین ببینیم.
درباره سخنان ترامپ و خط و نشان کشیدنهای کودکانهاش مطالب فراوانی گفتهشد و همچنان گفته خواهدشد، و به نظر میرسد به پاسخهای مستدل فراتر از آنچه رئیسجمهور محترم ارائه کرد، نیازی نباشد. ازاینرو فقط با زبان مطایبه نکتهای را متذکر میشوم تا من هم سهم خود را در این میانه ادا کردهباشم، و آیندگان نگویند قدارهبندی آمد و خط و نشان کشید و تو متلکی در دفتر یادبودش با خط نستعلیق ننگاشتی و زنگولهای آویزان بر دم خرش نگماشتی!
اول خاطرهای از ایام کودکی بگویم:
پدر بزرگوارم که یادش به خیر باد، زیرزمین بزرگ خانهمان را مبدل به نمایشگاه بزرگ محصولات دوران انقلاب صنعتی کردهبود، و از انواع تجهیزات و ابزار میشد در آن جا نمونهای یافت. در کنار آن ابزار متنوع، دوچرخهای قدیمی به یادگار مانده از ایام جوانی ایشان بود، که من علاقه وافری به آن داشتم. دوچرخه اصلاً تناسبی با قدوقوارهام نداشت، اما بههرتقدیر عشق دوران نوجوانی من بود. دل به آن سپرده بودم، و میخواستم هرطور شده، از لذت سواری و رکاب زدن بهرهمند شوم. آنسال تابستان هرروز دور از چشم پدرجان دوچرخه را برده، با زحمت سوارش میشدم و بعد از چندین و چندبار کوبیدن به در و دیوار با چند زخم و جراحت بر دست و پاهایم به خانه برمیگشتم، و این کار هرروزه من شدهبود.
یکروز که پدرجان مشغول کار بود و من در کنار ایشان به تماشا ایستادهبودم، دل به دریا زدم و برای این که مشکل شرعی (!) استفاده از دوچرخه دلربا را حل کنم، از ایشان خواستم دوچرخه را در اختیار من بگذارند، تا سواری کنم. پدر برگشت و نگاهی معنیدار به من انداخت و گفت: “منظورت این است که دوچرخه را بردارم و بالای کلهات بگذارم؟! من که میدانم تو هرروز چه بلایی سر دوچرخه و سر خودت میآوری؟ مگر دوچرخه همین الان در اختیار تو نیست و من باید آن را در اختیار تو بگذارم؟!”
داستان جناب ترامپ و سازمان ملل هم شده مشابه من و دوچرخه یادگار جوانی پدر بزرگوارم. او از اعضای سازمان ملل همراهی بیشتری میخواهد تا “مشکلات جهانی” را حل کند! گویی این همه سال دولت امریکا با استفاده از ابزار سازمان ملل سیاستهای خود را به جهانیان دیکته نکرده، و با به تصویب رساندن قطعنامههای ظالمانه سنگ پیش پای ملل آزادیخواه جهان نغلتانده است، و تازه انتظار دارد سازمان ملل را “در اختیارش” قرار بدهند تا مشکلات جهانی حل شود!
باید به این قدارهبند بیاعتنا به شأن اجلاس سازمان ملل و تیم مشاوران تندرو او گفت اگر از هزینههای سنگین نظامی خود نتیجه نمیگیرید، و اگر ابهت و هیمنه ارتش عظیمتان دیگر کسی را گرفتار رعب و وحشت نمیکند، و به اطاعت از شما وادارش نمیکند، شاید صحنه درگیری را اشتباه گرفتهاید؛ در خیابان و بیابان با سایهها میجنگید حال آنکه در محضر آزادیخواهان و افکار عمومی ملتهای رشید جهان خاکریزهایتان پیدرپی در حال سقوط است. و این بدانمعنی است که دوران قلدربازی و زورگویی دیگر گذشتهاست.
البته از حق نگذریم، ترامپ یک حرف بسیار درست هم زد و آن این بود که: “اگر انبوه صالحان با معدودی ستمکاران مقابله نکنند، شرارت و بدی پیروز خواهدشد.”
دستهها: یادها و یادنوشتهها, یککمی سیاسی