رشک سلیمان و هیبت جمشید *
خبر کوتاه اما بسیار تکاندهنده بود. خنجری زهرآلود فرود آمد، پهلوی پهلوانی نامآور را درید، و هلهله شادی از اردوگاه حامیان تروریسم برخاست. اما این همه ماجرا نیست.
سردار سرافراز قاسم سلیمانی زندگی خود را وقف مبارزه با دشمنان سرزمینمان کردهبود، چه آن هنگام که در اوج جوانی لباس رزم پوشید تا مهاجمان بعثی را به لانهشان عقب براند، و چه آن زمان که برای فرونشاندن فتنه داعش در منطقه و خنثی کردن توطئه حامیان زورمندش وارد میدان شد.
بارها از او خواستهشد وارد میدان پرفسون سیاست شود، و سخنی برله یا علیه این و آن بگوید، در میدان انتخابات وارد شود، و … . اما حاج قاسم چنین نکرد. او خود را فقط سربازی در خدمت کشور میدانست، همانگونه که همت و باکری و خرازی و همرزمان شهیدشان بودند و عهد خود را با همین باور به پایان بردند. سردار قدرناشناخته ما آرمانش نه پیروزی فلان حزب یا شکستن حزب دیگر، بلکه تأمین امنیت برای ایران بود.
حاج قاسم میدانست که شکلگیری غده چرکین دیگری در منطقه ملتهب خاورمیانه که اینبار نام خلافت اسلامی را یدک میکشد، اما به همان میزان دولت غاصب صهیونیستی مورد علاقه و حمایت پیدا و پنهان استعمارگران است، دیر یا زود امنیت مرزهای ایران را هدف خواهدگرفت. این بود که او همچون آرش افسانهای از بلندای کوهستان رفیع وطنمان جان خود را در چله کمان مقاومت نهاد تا مرزهای امنیت این سرزمین مظلوم تا دوردستها گسترش یابد، و دست ناپاک دشمنان از آن دورتر و دورتر شود.
بیتردید اواخر آبانماه دوسال پیش، آنروز که حاج قاسم پایان خلافت داعش را اعلام کرد، روز شادی بیپایان او بود که پیروزمندانه خبر برچیدهشدن طومار حکومت وحشت و ترور و برداشتهشدن یک گام بلند به سوی صلح و آرامش در منطقه خاورمیانه را به ملت ایران داد. آنروز هم حاج قاسم و هم دوستداران او همه شاد و سرخوش بودند. اما امروز هرچند دوستداران حاج قاسم دلشکسته و عزادار شدند، اما روز شادی بیپایان دیگری برای سردار فرارسیدهاست: شادی وصل، شادی انتخابشدن، شادی پذیرفتهشدن و شادی سربلندی ماندگار.
مژده بده! مژده بده! یار پسندید مرا
سایهی او گشتم و او برد به خورشید مرا
جان بلادیده منم، گریهی خندیده منم
یار پسندیده منم، یار پسندید مرا
کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنم قبلهنما خم شد و بوسید مرا
پرتو دیدار خوشش، تافته در دیدهی من
آینه در آینه شد، دیدمش و دید مرا
نور چو فواره زند، بوسه بر این باره زند
رشک سلیمان نگر و هیبت جمشید مرا
چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا
آری شب شهادت حاج قاسم فقط یک شب بود، مثل خیلی از شبها، اما این شب تلخ هجران صدها صبح شادی به دنبال خواهدداشت.
روز شادیت مبارک باد سردار.
—————————–
* – این یادداشت با عنوان روز شادی سردار در روزنامه شرق شماره شنبه ۱۴ – ۱۰ – ۹۸ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: تاریخ معاصر, یادها و یادنوشتهها