آن‌که تندتر می‌دود *

ماجرای دو دوست که باهم به جنگل رفته و با خطر حمله خرسی خشمگین روبه‌رو می‌شوند، معمولاً در مباحث مدیریتی موردتوجه قرار می‌گیرد. آن‌دو تصمیم به دویدن و جان به سلامت بردن می‌گیرند. اولی سرعت بالای دویدن خرس نسبت به انسان را به دومی گوشزد می‌کند و این‌که شانسی برای نجات ندارند. دومی رندانه می‌گوید کافی است سرعت دویدن من از تو بیشتر باشد نه از خرس!

مشابه این وضعیت سالیان طولانی است که در اقتصاد ما پیش آمده‌است. افزایش نرخ تورم در اواسط دهه پنجاه و سال‌های پیش از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با گسترش حاشیه‌نشینی در اطراف کلانشهرها که منعکس‌کننده دشواری پیش‌آمده در عرصه تولید و عرضه مسکن بود، ازیک‌سو، و گسترش مناسبات رانتی در فضای کسب و کار از سوی دیگر موجب تشدید اختلاف طبقاتی در جامعه آن‌روز ایران شده‌بود. ازاین‌رو حکومت برآمده از انقلاب کاهش اختلاف طبقاتی و رسیدگی به وضعیت اقشار محروم جامعه را در صدر برنامه‌های خود قرار داد.

ترمیم حقوق کارکنان دولت و کاهش حقوق دریافتی مقامات و مدیران ارشد با هدف کاهش فاصله بین بالاترین و پایین‌ترین دریافتی‌ها در بدنه دولتی از جمله این اقدامات بود. در همان سال‌ها رئیس وقت سازمان امور اداری و استخدامی کشور اعلام کرد اختلاف سطح بالاترین و پایین‌ترین دریافتی در بدنه دولتی از ۲۰برابر به ۳برابر کاهش یافته‌است. همچنین در زمستان سال ۵۹ دولت وقت تمهیداتی به کار گرفت که مجموع حقوق دریافتی اسفندماه آن سال و عیدی کلیه کارکنان دولت مساوی حقوق دریافتی اعضای هیأت دولت باشد.

این‌گونه اقدامات هرچند به بهبود نسبی وضع معیشت اقشار محروم کمک کرد، اما قدرت جذب نیروی متخصص و توانمند را در بدنه دولت به‌شدت کاهش داد. این کاستی به‌ویژه در سال‌های بعد از جنگ تحمیلی آثار منفی خود را نشان داد. ازاین‌رو مسؤولان به فکر بازنگری در شیوه‌های پرداخت حقوق و مزایا افتادند، تا این کاستی به‌گونه‌ای رفع شود.

هرچند این بازنگری یک ضرورت بود، اما در عمل به‌گونه‌ای شکل گرفت که به‌تدریج موقعیت مطلوب و بسیار ویژه‌ای را برای گروهی معدود از مدیران و صاحب‌منصبان ایجاد کرد، و البته اصل مشکل را که ناتوانی بدنه دولتی در میدان جذب نیروی توانمند و ایجاد انگیزه برای نخبگان بود، حل‌ناشده باقی گذاشت. بدین‌ترتیب با گذشت زمان شکل جدیدی از اختلاف طبقاتی در جامعه هویدا شد، و دو طبقه از هم متمایز شدند: طبقه “مدیران متنفذ و خواص” و طبقه “سایر کارکنان”.

حال نگاهی دیگر به آنچه اتفاق افتاده بیفکنیم: گروه مدیران متنفذ با هدایت نظام مدیریتی کشور در مسیری که امتیازات ویژه به صاحبان برخی سمت‌ها بدهد، موقعیت ممتازی برای خود کسب کرده، و به رفاه قابل‌توجهی دست یافته‌است. به بیان دیگر این گروه توانسته با سرعت بیشتری نسبت به همسفر خود دویده، و خود را از چنگال خرس تورم و بحران اقتصادی نجات بدهد. اما همسفر خود را که نیازمند کمک و همراهی او بود، در مصاف با خرس قربانی کرده، و دراصل او را طعمه خرس ساخته تا بتواند خود را از معرکه برهاند. با این تفاوت که در این میدان برخلاف وضعیت پیش‌آمده در داستان، با دو قربانی روبه‌رو هستیم: ازیک‌سو دولت و نظام مدیریتی کشور قربانی شده، زیرا با وجود افزایش پرداختی‌هایش به طبقه جدید مدیران، همچنان با مشکلات نهفته و معضلات حل‌ناشده روبه‌رو است. از سوی دیگر اقشار کم‌درآمد جامعه و حقوق‌بگیران عادی که دسترسی به مناسبات رانتی ندارند، گرفتار چنگال بی‌رحم خرس تورم دورقمی شده‌اند.

آن‌چه که در سالیان نخست باید اتفاق می‌افتاد، این بود که جمع متنفذان و تصمیم‌سازان به‌جای تلاش برای حل مشکل خود و هم‌رده‌هایشان، با نگاهی کارشناسانه تمامی ابعاد مشکل را در نظر گرفته، و راه‌حلی جامع تهیه می‌کردند که هم مشکل بدنه دولتی در عرصه جبران خدمات نخبگان حل شود، هم جریان تورم تازنده مهار شود، هم رشد اقتصاد ملی محقق گردد، و درنهایت هیچ‌یک از همسفران گرفتار چنگال خرس تورم نشوند. لیکن این جمع محدود خواسته یا ناخواسته فقط مشکل خود را حل کردند، و با افزودن بر میزان امتیازات خود، شرایطی را فراهم کردند که اختلاف طبقاتی معنی‌داری بین طبقه مدیران و مسؤولان با کارکنان عادی بخش دولتی شکل بگیرد.

این‌که اکنون با پدیده مدیران مرفه و شرکت‌های ورشکسته تحت مدیریت همان مدیران نجومی‌بگیر روبه‌رو هستیم، این‌که پرونده‌هایی نظیر حقوق‌های نجومی افشا و گشوده‌می‌شود، این‌که اقشار کم‌درآمد جامعه روزبه‌روز بیشتر گرفتار فشار تنگدستی می‌شوند، این‌که گفته‌می‌شود بیش از چهل‌درصد خانوارها سفر را بالکل از سبد هزینه‌های خود حذف کرده‌اند، و در مقابل خانواده‌های مقامات متنفذ از تفریحاتی چون سفر خارج به اندازه کافی بهره‌مند هستند، همه و همه نتایج این کم‌لطفی درحق همسفران است که طبقه مدیران متنفذ و قدرتمند جامعه مرتکب شده‌است.

تصمیم‌گیرندگان و تصمیم‌سازان چند دهه گذشته بابت این خطای راهبردی خود و تنها و بی‌پناه رها کردن همسفرشان در چنگال خرس تورم، یک بدهی اخلاقی نجومی برای خود دست و پا کرده‌اند. تلاش برای بازپرداخت این بدهی کمترین کاری است که باید توسط این طبقه مرفه و برخوردار انجام شود. 

——————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره شنبه ۱۵ – ۸ – ۱۴۰۰ به چاپ رسیده‌است.

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.