آیا بهترینها انتخاب میشوند؟
مقایسه شیوه انتخاب و ارتقای مدیران بنگاههای اقتصادی و نحوه نظارت بر عملکرد آنها در جوامع مختلف، میتواند تصویری گویا از وضعیت اقتصادی امروز و نیز آیندهای که در انتظار آنها است، به دست بدهد.
جامعهای که هدف دستیابی به شکوفایی و رونق اقتصادی را دنبال میکند، باید تلاش کند تا با انتخاب بهترین و تواناترین مدیران، بهاصطلاح کار را به کاردان بسپارد. در مقابل، اگر در جامعهای با این پدیده برخورد کردیم که ظرافتهای کارشناسانه در انتخاب مدیران به کار نمیرود، میتوانیم پیشبینی کنیم که آینده درخشانی در انتظار آن نیست.
فکرش را بکنید. برای دعوت فوتبالیستهای برتر به اردوی تیم ملی، اگر کاری دقیق و حسابشده انجام بگیرد، بهترینها دعوت و انتخاب میشوند. درنهایت هم فوتبال کشورمان به جایگاهی که استحقاق آن را دارد، میرسد. اما اگر انتخابها براساس شایستگی نباشد، از اول معلوم است که نمیتوان انتظار به دست آوردن نتیجه درخشانی را داشت.
مدیران بنگاههای بزرگ اقتصادی، متناسب با ابعاد سازمانی که مسؤولیتش را به عهده میگیرند، در اقتصاد کشور قدرت تأثیرگذاری پیدا میکنند. به همین دلیل، هر قدر ابعاد یک بنگاه اقتصادی بزرگتر باشد، حساسیت و ظرافت انتخاب مدیران آن بیشتر و بیشتر میشود.
بیشترین رشد بنگاههای بزرگ تجاری جهان در دورههایی اتفاق افتادهاست که از نعمت وجود مدیری توانا و خلاق برخوردار بودهاند. به عبارت دیگر، دوران طلایی رشد این بنگاههای بزرگ منطبق بر دوران مسؤولیت مدیران توانمند و متبحر است. به همین دلیل، این بنگاهها تلاش میکنند تا بهترین انتخاب را در مرحله انتخاب مدیرانشان داشتهباشند.
بسیاری از این مدیران توانمند و خلاق، همان کسانی هستند که سالها در سطوح پایینتر مسؤولیت در آن بنگاه فعالیت کرده و با ارتقا به سمتهای بالاتر، عاقبت بر صندلی مدیریت بنگاه تکیه زدهاند.
حال سؤال این است که در جامعه ما چنین انتخابهایی چگونه صورت میگیرد؟ پاسخ به این سؤال بحث گستردهای را طلب میکند. من فقط از زاویهای خاص به موضوع خواهمپرداخت:
در کشور ما دولت جایگاه ویژهای در عرصه اقتصاد و تجارت دارد. بسیاری از بنگاههای بزرگ، مستقیم یا غیرمستقیم تحتکنترل دولت و نهادهای عمومی هستند. بهاینترتیب، ردپای شیوههای اجرایی دولتی همهجا قابلمشاهده است. برخلاف اقتصادهای توسعهیافته که مدیریتی باثبات در بنگاههای اقتصادی بزرگ و کوچک مستقر کردهاند، در اقتصاد ما با رفتن و آمدن فلان مقام، سونامی جابهجاییها در شرکتهای وابسته آن تشکیلات آغاز میشود.
نتیجه این که عمر مدیریتها معمولاً کوتاه است. تغییرات سریع در سطوح مدیریت را در اکثر بنگاههای مرتبط با دولت و نهادهای عمومی میتوان مشاهده کرد. شاید اگر بخش خصوصی قدرتمندی در کشور شکل میگرفت و مدیریت این بنگاههای بزرگ و عریض و طویل واقعاً خصوصی بود، شرایط بهتری برای انتصاب مدیران پدید میآمد. اما در وضعیت فعلی و با موقعیتی که دولت و نهادهای عمومی در عرصه اقتصاد دارند، تجسم شرایطی متفاوت بسیار دشوار است.
در نبود یک نظام نظارت و ارزشیابی کارآمد که ویژگی بارز سازمانهای سرآمد است، انتصاب مدیران بدونتوجه به اصل شایستهسالاری و براساس ارتباطات دوستانه شکل میگیرد. از یک طرف، مدیرانی که میدانند بنا نیست زمان طولانی در موقعیت فعلی بمانند، ترجیح میدهند با همان جمع محدودی که از گذشته آشنایی دارند، همکاری کنند. به عبارت دیگر، آنها نوعی ریسکگریزی را انتخاب میکنند. گروه دیگری از مدیران که ارتباطات دوستی را باثباتتر و ماندگارتر از سمتهای موقتی میدانند، تمایل خود را به اظهار ارادت به دوستان نشان میدهند.
گروه سوم از اختیار خود در تعیین مدیران زیردست بهصورتی استفاده میکنند، که منافع خود را به حداکثر برسانند. آنها فردی را برمیگزینند که بتواند قدمی به نفع آنها و نه سازمان متبوع بردارد. در این حالت منافع هردو طرف حفظ میشود. فرد الف در مجموعه خود فرصتی برای خدمتگزاری و جلب رضای خداوند برای فرد ب فراهم میکند. فرد ب هم بهگونهای این حسن اعتماد را جبران میکند و در مجموعه تحت فرمان خود فرصتی مناسب برای جبران خوبیهای فرد الف تأمین میکند.
بهاینترتیب منافع هردو طرف به حداکثر میرسد، و فقط سر سهامداران بیکلاه میماند. توجه به این نکته معلوم میسازد که چرا بنگاههای اقتصادی آن طرف آب در اوج سودآوری کار میکنند و بنگاههای اقتصادی ما بدوناستفاده از رانت و انحصار و دلار نفتی، هشتشان در گرو نهشان خواهدبود. بهعنوان یک نمونه از هزاران (و بلکه ده هزاران!) میتوانید به یادداشت گشتوگذار به خرج سهامداران مراجعه کنید.
شاید چنین رفتار رانتطلبانهای سهم بسیار کمی در کل تصمیمگیریهای مدیران بنگاهها داشتهباشد. اما کافی است به این واقعیت توجه کنیم که مجموعه سمتهای مدیریتی دراینگونه شرکتها در اختیار جمع محدودی است. این جمع محدود در نهایت ایثار چندین سمت عضویت در هیأتمدیره شرکتهای مختلف را متقبل میشوند، و گاه حتی در جریان فعالیت شرکت مزبور هم نیستند! شاید تعجب کنید اما عین واقعیت است!
حال سؤال این است: چگونه معلوم شدهاست که تنها این افراد صلاحیت احراز سمتهای مدیریتی را دارند و باید صادقانه و مخلصانه ایثار کنند و بهتنهایی چندین شرکت بزرگ و کوچک را اداره کنند؟ بهبیان دیگر آیا بهترینها انتخاب شدهاند؟
در فرصتهای بعدی بحث را ادامه خواهمداد.
دستهها: رانتخواری و فساد, مدیریت و شایستهسالاری