اقتصادیات تاریخ‌کشی *

با مسلط شدن داعش در بخش‌هایی از دو کشور عراق و سوریه افکار عمومی جهان علاوه‌بر خشونت حیرت‌انگیز و راه‌افتادن نوعی نسل‌کشی، از شکل‌گیری واقعه عجیب دیگری نیز خبردار شدند: تخریب گسترده آثار تاریخی برجای‌مانده از هزاره‌های پیشین، آثاری که علاوه‌بر ارائه فرصت بی‌بدیل مطالعه تاریخ زندگی انسان در دوران باستان، می‌توانست در صورت ایجاد زیرساخت‌های مناسب در قامت یک جاذبه ارزشمند گردشگری درآمد سرشاری را نصیب منطقه بکند.

توجیه نظریه‌پردازان داعش برای انجام این جنایت فرهنگی که باید آن را «تاریخ‌کشی» نام نهاد، این بود که این آثار برجای مانده از عصر باستان مظاهر اندیشه کفرآلود پیشینیان هستند. البته داعشیان آغازگر این جریان تاریخ‌ستیزی نبوده‌اند. حدود دو دهه پیش نیروهای طالبان مجسمه‌های سنگی بامیان را تخریب کردند زیرا آن‌ها را یادگار دوران بت‌پرستی و رواج آئین‌های غیرتوحیدی می‌دانستند. شواهد دیگری نیز از رفتار قدرتمندان و حاکمان گذشته می‌توان‌یافت که همه‌جا تلاش کرده‌اند با تخریب آثار برجای مانده از پیشینیان، علاوه‌بر نشان دادن کینه خود نسبت به دوران خاصی از تاریخ، ارتباط تاریخی اقوام را با گذشته‌شان بریده و مانع درک بهتر تحولات تاریخی و نقش برخی اقوام در گسترش تمدن و فرهنگ بشری بشوند.

تارومار کردن ساکنان متصرفات چینی امپراتوری مغول با وصیت چنگیزخان که خواسته‌بود اثری از آن قوم بر روی زمین باقی نماند، و نیز تخریب گسترده شهرها و بناها در خراسان در دوران هجمه مغول را نیز می‌توان مواردی چشمگیر از تاریخ‌کشی در قرون گذشته دانست، هرچند تخریب گسترده در خراسان نتوانست رابطه فرهنگی و تاریخی ایرانیان را با گذشته خود قطع کند، اما بی‌تردید صفحاتی از کتاب تاریخ ایران را برای همیشه از دسترس نسل‌های بعدی خارج ساخت.

تاریخ‌کشی همواره لزوماً همراه با خشونت نیست. درواقع هرگونه کوتاهی در نگهداری آثار برجای مانده از گذشته یا تشدید جریان گسستگی فرهنگی و تاریخی نسل حاضر با گذشته خود می‌تواند نوعی تاریخ‌کشی بدون چاشنی خشونت تلقی شود.

کوتاهی‌هایی که در سالیان گذشته در شناسایی و نگهداری میراث فرهنگی و تاریخی کشورمان شده، و به‌گونه‌ای منجر به از دست رفتن فرصت‌هایی برای کشف اسرار تاریخی شده‌است، همه را می‌توان نوع خفیفی از عملیات تاریخ‌کشی دانست. فکرش را بکنید. سال‌ها پیش به‌دنبال جاری شدن سیل در منطقه جیرفت، میدان عظیمی از آثار باستانی متعلق به هزاران سال پیش کشف شد. اما تا زمانی که مسؤولان مربوط بتوانند تدبیری برای حفاظت از این منطقه بیندیشند و بودجه ناقابلی برای آن تخصیص بدهند، بخش مهمی از این اشیا توسط قاچاقچیان و با کمک فرغون و کلنگ از زمین بیرون آورده و تخریب شد. در آن دوران فقط کافی بود مسؤولان با سرعت تصمیم بگیرند و کاری بکنند. اما گویا آنان دغدغه‌های مهم‌تری داشتند.

همچنین در سالیان اخیر بارها و بارها اخبار مربوط به تخریب برخی محوطه‌های باستانی یا غیب شدن تپه‌های تاریخی در جریان انجام پروژه‌های عمرانی منتشر شده و ایران‌دوستان را نگران و نگران‌تر کرده‌است.

سال‌ها پیش در جریان اجرای پروژه فاضلاب شهری در خیابان مولوی در جنوب تهران، چند ظرف سفالی و تعدادی استخوان کشف شد که لابد از دید مسؤولان پروژه ارزشی نداشت. اما سماجت یک جوان دانشجوی کارشناسی ارشد باستان‌شناسی که به‌طور اتفاقی متوجه قضیه شده‌بود، موجب شد بررسی بیشتری در منطقه انجام شود که منجر به کشف یک اسکلت انسانی شد. در ادامه بررسی مشخص شد قدمت این اسکلت به بیش از ۷۰۰۰ سال می‌رسد. با همین یک مورد کشف اتفاقی فصل جدیدی از تاریخ زندگی ایرانیان در عهد باستان پیش رویمان گشوده‌شد. به‌راستی تاکنون چند مورد از این‌گونه کشفیات صورت گرفته و با تدبیر داهیانه (!) مدیران پروژه و با هدف جلوگیری از توقف احتمالی پروژه از بین رفته‌است؟

در طول سالیان گذشته یکی از بزرگترین دغدغه‌های ایراندوستان علاقمند به تاریخ و فرهنگ ایران، نجات بناهای تاریخی از خطر ساخت‌وسازهای بی‌ضابطه در جریم این ساختمان‌ها بوده‌است. از جمله می‌توان به تلاش برای تخریب منطقه باستانی تپه قیطریه اشاره کرد که نگرانی‌های جدی عاشقان تاریخ و فرهنگ ایران را برانگیخته‌است. همچنین چندی پیش یکی از پژوهشگران دلباخته فرهنگ و ادب ایران از بی‌اعتنایی مسؤولان به ارزش میراث تاریخی کشور نالید که حتی حاضر به تأمین دومتر طلق هم نیستند تا سنگ‌نوشته گنجنامه همدان را از خطر تخریب مصون سازند.

برای تاریخ‌کشی لازم نیست داعش مسلط بشود یا چنگیزخان بیاید، وقتی مسؤولان امر برای موارد غیرمهم از جمله کمک به برخی مؤسسات غیردولتی فاقد بازدهی و کارآمدی بودجه‌های نحومی تخصیص می‌دهند، ولی حاضر به افزودن بودجه حفظ و مرمت آثار تاریخی نیستند، هم درواقع تاریخ‌کشی اتفاق می‌افتد آن‌هم با دست خودمان.

میراث فرهنگی و تاریخی کشورمان علاوه‌براین که منبعی ارزشمند برای پژوهش و شناخت گذشته‌مان و سرمایه‌ای برای تقویت همبستگی ملی است، می‌تواند با مدیریت صحیح و کارآمد درآمد عظیمی را از محل ترویج گردشگری فرهنگی نصیب کشورمان بکند. این ثروت بزرگ را می‌توان با معدنی ارزشمند مقایسه کرد که باید برای حفاظتش مختصری هزینه کنیم تا بتوانیم سالیان سال از درآمد هنگفت آن بهره‌مند شویم. به‌راستی کدام پروژه می‌تواند در مقابل این هزینه اندک درآمدی بسیار هنگفت و رونقی ماندگار به اقتصاد کشورمان هدیه بدهد؟ با این حساب آیا بی‌اعتنایی به میراث تاریخی مصداق بارز تاریخ‌کشی آن‌هم به دست خودمان نیست؟

———————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره دوشنبه ۱۷ – ۲ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

ماجرای اتباع و پرسش‌های بی‌پاسخ *

سرپرست اداره‌کل امور اتباع و مهاجرین خارجی استانداری تهران چندی پیش گفته‌است که تعداد اتباع غیرمجاز جمع‌آوری‌شده از تفرجگاه‌های استان در نوروز امسال نسبت به سال قبل سه‌برابر شده‌است. وی همچنین ضمن اعلام این خبر که سال گذشته بیش از ۷۰هزار تبعه غیرمجاز گردآوری شده‌اند، گفته‌است گردآوری اتباع غیرمجاز تا آخرین نفر ادامه خواهدداشت. (۱) به دنبال این اظهارات، مسؤولان دیگری نیز به موضوع اتباع غیرمجاز پرداخته‌اند، از جمله فرماندار ری جدیت نهادهای مسؤول را در برخورد با این معضل خواستار شده‌است. (۲)

با توجه به این‌گونه اظهارنظرها می‌توان برداشت کرد که انعکاس نگرانی‌های مردمی از افزایش تعداد مهاجران افغانستانی در رسانه‌ها و فضای مجازی مسؤولان را وادار کرده با جدیت بیشتری به این پرونده توجه کنند. هرچند این امر مایه امیدواری است، اما به‌راستی آیا این مشکل در مسیر حل شدن است؟ قدری تأمل در جملات نقل‌شده از سرپرست محترم در ابتدای یادداشت، نگرانی‌ها را بیشتر می‌کند. او از سه‌برابر شدن آمار گردآوری اتباع سخن می‌گوید، اما اشاره‌ای به افزایش تعداد تیم‌های گشت نمی‌کند. معلوم نیست این افزایش ناشی از تلاش بیشتر مأموران است یا ناشی از افزایش بیرویه تعداد اتباع غیرمجاز.

اگر تلاش مأموران بیشتر شده، این سؤال مطرح می‌شود که چرا این تلاش بیشتر خیلی دیر آغاز شده و چرا همان سال گذشته این جدیت به کار گرفته‌نشده‌است. و اگر تعداد اتباع غیرمجاز افزایش یافته، که این افزایش تعداد گردآوری دیگر مایه فخرفروشی و خوشحالی نیست. ظاهراً این مسؤول محترم درک درستی از مفهوم شاخص‌های مثبت و منفی و این‌که به چه تغییراتی می‌توان دل خوش کرد، ندارد. نکته‌ای که از سخنان این مقام مسؤول و دیگران برداشت می‌شود، این است که هیچ آمار قابل‌اتکایی در مورد ورود اتباع غیرمجاز و توزیع آن در کشور نداریم. گفتنی است فرماندار ری از راه‌اندازی مرکز تخصصی غربالگری اتباع و مهاجران خارجی در روزهای آتی خبر می‌دهد که مشکل نبود اطلاعات مستند و امکان نظارت را رفع خواهدکرد.

در مورد مهاجران افغانستانی مسؤولان ذیربط ابتدا باید به چند پرسش بسیار مهم پاسخ بدهند:

۱ – چرا در طول این همه سال به فکر راه‌اندازی سامانه‌ای برای گردآوری آمار و اطلاعات نبوده‌اند و تازه به اهمیت این امر پی برده‌اند؟

۲ – در  طول چند سال گذشته دقیقاً چه اقداماتی برای کنترل ورودهای غیرمجاز از مرز شرقی انجام داده‌اند، و نتیجه این اقدامات چه بوده‌است؟

۳ – چه برنامه‌هایی برای جلوگیری از ورود غیرمجاز برای امسال و سال‌های آینده طراحی شده‌است؟ و به بیان دیگر چه چگونه می‌توان یقین پیدا کرد که سرعت افزایش اتباع غیرمجاز بیشتر از گذشته نخواهدشد؟

۴ – چرا بدون تدوین هیچگونه برنامه‌ای به پذیرش اتباع اقدام کرده‌ایم؟ به بیان دیگر چرا مطالعه‌ای برای تعیین سقف مجاز پذیرش اتباع انجام نگرفته و آثار مثبت و منفی آن در اقتصاد کلان کشور و به‌ویژه در بازار کار ارزیابی نشده‌است؟

نگارنده هرگز انتظار ندارد که متولیان امر پاسخ قانع‌کننده‌ای به این‌گونه پرسش‌های منطقی داشته‌باشند. اما به نظر می‌رسد مشکل بسیار فراتر از این است. گفتنی است چندی پیش مسؤولان اجرای برنامه دادن مجوز اقامت در مقابل تعهد سپرده‌گذاری صدمیلیون‌تومانی (با عنوان سرمایه‌گذاری) را آغاز کردند. در شرایطی که هیج مطالعه‌ای در مورد آثار اقتصادی و اجتماعی اتباع مجاز و تعیین سقف قابل‌تحمل آن نشده‌است، اجرای چنین برنامه‌هایی را فقط می‌توان یک شوخی تلخ تلقی کرد. فکرش را بکنید در چنین فضایی اگر یک تشکیلات هدف اعزام اعضای خود را به داخل مرزهای ما (با هدف‌هایی چون تشدید بحران اجتماعی، افزایش نارضایتی مردم، برهم زدن نظام بازار کار، گسترش تلقی ناامنی و …) داشته‌باشد، با تقبل هزینه ناچیز ۱۷ میلیون دلاری مجوز آوردن یک لشکر ده‌هزارنفری را دریافت می‌کند.

نکته قابل‌تأمل دیگر فراهم آوردن فرصت استفاده از خدمات بیمه و تأمین اجتماعی است. گویا متولیان امر می‌پندارند که با چنین تدبیر داهیانه‌ای کفه درآمدهای صندوق‌های بیمه اجتماعی بر کفه هزینه‌ها خواهدچربید و امکان خارج شدن این صندوق‌ها از بحران فراهم خواهدشد. البته بررسی این تصور نادرست فرصتی دیگر می‌طلبد.

به باور نگارنده پرسش اساسی که باید پاسخ آن از متولیان امر خواسته‌شود، این است که آیا در شرایط کنونی جهان کشور دیگری را سراغ دارید که با پرونده مهاجرت سیل‌آسا از کشور همسایه این‌گونه با تساهل و تسامح افراطی برخورد بکند؟! کدام کشور با به‌اصطلاح سرمایه‌گذاری ۱۷۰۰دلاری مجوز اقامت می‌دهد؟! کدام کشور بازار کار خود را در مقابل طوفان مهاجرت همسایگان تنها و بی‌پناه رها می‌کند؟ کدام کشور در مقابل پدیده تغییر ترکیب جمعیتی در استان‌های مرکزی خود گرفتار بی‌عملی شگفتی‌آور می‌شود؟ و برای این بی‌عملی تأسف‌بار حتی هزینه سرسام‌آوری چون گسترش نارضایتی عمومی را با سخاوتمندی تمام پرداخت می‌کند؟

اما نکته پایانی: در سال ۹۶ و بعد از وقوع زلزله در استان کرمانشاه مسؤولان از ورود تیم پزشکان بدون مرز که برای کمک به زلزله‌زدگان آمده‌بودند، جلوگیری کرده و آنان را برگرداندند. اما اینک خبر رسیده که مذاکرات با سازمان پزشکان بدون مرز برای دریافت کمک و جلوگیری از گسترش بیماری‌های واگیردار از طریق ورود اتباع کشور همسایه شروع شده و استان کرمان در این زمینه پیشقدم شده‌است. (۳)

البته این تجدید نظر را باید فال نیک گرفت و آن را نشانه‌ای از درک بهتر مناسبات جهانی دانست، اما در شرایط فعلی همین تجدید نظر مطلوب نشان از جدیت مسؤولان در اجرای برنامه پذیرش مهاجرین و ضروری تلقی نکردن مهار جریان مهاجرت دارد.

به‌راستی وقتی مهاجرت تا بدین‌حد انبوه و چشم‌گیر باشد که در برخی مناطق کشور ترکیب جمعیتی را تغییر بدهد، آیا اخلاقاً و شرعاً اشکالی ندارد که بدون پرسش صریح از مردمی که صاحبان اصلی این سرزمین هستند و بدون جلب رضایت آنان چنین تصمیم مهمی را بگیریم؟ این کار درست مثل این است که جمعی بر سر سفره پدری نشسته‌اند و ما بدون کسب اجازه از صاحبان سفره، تعداد انبوهی از رهگذران را بر سر سفره دعوت می‌کنیم! و از صاحبان سفره می‌خواهیم جمع‌تر بنشینند و جایشان را به میهمانان ناخوانده بدهند!

——————————–

* –  این یادداشت در روزنامه اعتماد شماره دوشنبه ۱۰ – ۲ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

افزایش ۳ برابری جمع آوری و بازگشت اتباع غیر مجاز استان تهران

۲ – مراجعه کنید به:

راه‌اندازی مرکز جامع غربالگری برای ساماندهی اتباع در شهرستان ری

۳ – مراجعه کنید به:

فعالیت سازمان پزشکان بدون مرز در کرمان آغاز می‌شود

از پرواز با بال استعدادها تا پرواز با جت شخصی *

پرونده مجاز بودن خرید و تملک جت شخصی به‌دنبال مصاحبه اخیر رئیس سازمان هواپیمایی کشوری موردتوجه رسانه‌ها‌ قرار گرفت، (۱) و حتی توضیح بعدی سازمان که این قانون مربوط به دو دهه پیش است، نتوانست موضوع را برای مخاطبان قابل‌هضم یا قابل‌تحمل کند. (۲)

درواقع تملک جت شخصی به‌خودی خود امر چندان مهمی نیست. درست مثل هر حوزه دیگر در اقتصاد، فرد با درنظر گرفتن شرایط خود تصمیم به خرید کالایی خاص می‌گیرد. به‌عنوان مثال فردی برای تعطیلات آخر هفته خود دو میلیون تومان کنار می‌گذارد، و آن‌دیگری متناسب با درآمدش صدبرابر این مبلغ را هزینه می‌کند. اما اهمیت این پرونده ارتباط نزدیک با شرایط خاص اقتصادی و اجتماعی امروزمان دارد که در زیر به چند نکته مرتبط با آن اشاره می‌کنم:

۱ – تورم دورقمی شرایط دشواری را برای گروه عظیمی از شهروندان کشور ایجاد کرده، و آنان مجبور هستند برای ایجاد تعادل بین دحل و خرج خود بسیاری از سرفصل‌های ضروری هزینه را حذف کنند و حتی از خیر درمان بیماری‌هایشان نیز بگذرند. سفر هوایی سال‌هاست از سبد مصرفی این گروه عظیم خط خورده‌است. گفتنی است با عنایت به سطح دستمزد مصوب قانون کار برای سال جاری، حقوق ماهانه یک کارگر معادل قیمت بلیط رفت و برگشت هوایی در مسیر تهران به مشهد برای یک خانوار دونفره است. ازاین‌رو روشن است که سفر هوایی جایی در زندگی جاری گروه کثیری از شهروندان ندارد.

۲ – سیاستگذاری نامعقول اقتصادی در طول دهه‌های گذشته منتهی به شکل‌گیری فاصله طبقاتی بسیار عظیم شده، و در کنار فقر آزاردهنده گروه کثیری از شهروندان، رفاهی حیرت‌انگیز و باورنکردنی برای گروهی اندک به ارمغان آورده‌است. سطح زندگی به‌اصطلاح لاکچری آنان به‌گونه‌ای است که نداشتن جت شخصی

را می‌توان یک محرومیت جدّی برایشان تلقی کرد، که طبعاً باید برایش چاره‌ای اندیشیده‌شود.

۳ – بسیاری از ثروتمندان بزرگ کشور تاجران جوان و تازه‌کاری هستند که نه به اتکای نبوغ کارآفرینی، بلکه با کمک روابط خانوادگی و استفاده از نفوذ خانوادگی به ثروت‌های کلان دست یافته‌اند. مثلاً فلان جوان تازه‌کار با استفاده از فرصتی که تحریم نفت ایران ایجاد کرده، و با کمک حامیان بانفوذش و با ادعای تکراری «دور زدن تحریم» یک‌شبه ره صدساله طی کرده و به ثروتی افسانه‌ای دست می‌یابد. بدین‌ترتیب می‌توان ادعا کرد بیشتر متقاضیان خرید و استفاده جت شخصی، این گروه ثروتمندان تازه به دوران رسیده و برخوردار از رانت خانوادگی خواهندبود.

۴ – در شرایط کمبود منابع مالی دولت، سازمان‌های دولتی ناگزیر هستند شیوه‌های جدیدی را برای کسب درآمد و تراز کردن دریافتی‌ها با پرداختی‌هایشان بیآزمایند. ارائه خدمات به دارندگان جت شخصی راهی بسیار مناسب برای کسب درآمد است، آن‌هم در شرایطی که افزایش قیمت بلیط و فرسودگی ناوگان هوایی منتهی به شکل‌گیری ظرفیت بیکار در اکثر فرودگاه‌های کشور شده‌است.

۵ – سال‌هاست که در حوزه مدیریت‌ شهری از ضرورت افزایش سهم شبکه حمل و نقل عمومی در حمل و نقل شهری سخن گفته‌می‌شود، که صرفه‌های بسیاری برای اقتصاد کلان کشور ایجاد می‌کند، و درواقع اولویت دادن به منافع اجتماعی در مقایسه با منافع فردی را مطرح می‌سازد. اما اینک برخی الزامات اقتصادی متولیان امر را در مسیری سوق داده، که به فکر ارائه خدمات به «ازمابهتران» با هدف کسب درآمد بیشتر باشند.

اما نکته قابل‌تأمل این است که قانون اساسی ما به‌عنوان دستآورد زیباترین و باشکوه‌ترین انقلاب تاریخ بشر، شرایطی آرمانی را تصویر می‌کند که در آن محدودیت‌های مادی نمی‌تواند مانع پرواز با بال استعدادها شود. جامعه موظف است هرگونه امکان پیشرفت را در اختیار تک‌تک شهروندان در دوردست‌ترین روستاها قرار بدهد تا هرکسی بتواند تا هر ارتفاعی که آرزویش را دارد، پرواز کند، تولید ثروت کند، کسب علم و معرفت کند و یا در اندیشه رشد معنوی خود باشد، و به‌عبارتی فقر خانوادگی یا توسعه‌نیافتگی منطقه نباید مانع پرواز او شود.

اینک با گذشت سال‌ها دولتمردان در دفاع از عملکرد خود می‌توانند به فهرست بلندبالایی از مشکلات اشاره کنند که مانع تحقق این رویای ارزشمند و باشکوه شده‌اند. همان مشکلاتی که آنان را واداشت تا از انجام تعهد آموزش رایگان یا تأمین مسکن برای همگان شانه خالی کنند. اما گویا از دید دولتمردان محترم این ناکامی دردناک دلیل آن نمی‌شود که فرصت نوعی دیگر از پرواز را از مردم بگیریم: اگر پرواز با بال استعدادها مقدور نشد، به جایش امکان پرواز با جت شخصی را فراهم می‌کنیم!

آرمان نیک‌اندیشانی که متن قانون اساسی را نوشتند این بود که حتی فرزندان فقیرترین و محروم‌ترین خانواده‌های کشور از پرواز با بال استعداد بازنمانند. اما اینک پرواز با جت شخصی فقط مختص کسانی است که فرزند فلان فرد متنفذ باشند و با استفاده از رانت نام خانوادگی اجازه «دور زدن تحریم» را بیابند؛ کسانی که لابد در گام بعدی متقاضی داشتن «فرودگاه شخصی» هم خواهندبود.

———————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۹ – ۲ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

رییس سازمان هواپیمایی: خرید جت‌های خصوصی برای عموم آزاد است

۲ – مراجعه کنید به:

اطلاعیه سازمان هواپیمایی کشوری برای خرید جت شخصی

اقتصادیات همبستگی ملی *

در جهان پرآشوب امروز همبستگی ملی یکی از ارزشمندترین دارایی‌های کشورها است. در سایه این همبستگی ازیک‌سو امنیت کشور تضمین می‌شود و از سوی دیگر شانس دستیابی به توسعه همه‌جانبه بیشتر می‌شود. همبستگی ملی نیز مانند هر دارایی دیگری نیازمند صرف هزینه است. هر حکومتی باید برای حفظ همبستگی ملی هزینه‌ کند تا بتواند از نتایج و دستآوردهای مثبت آن بهره‌مند شود. ازاین‌رو می‌توان به صراحت از اقتصادیات همبستگی ملی سخن گفت، و در قالب چنین مطالعاتی هزینه‌ها و عواید «پروژه» تقویت همبستگی ملی را مقایسه و ارزیابی کرد.

تفاوت‌های قومی، زبانی، مذهبی، منطقه‌ای، اقتصادی و حتی سیاسی درصورتی‌که دولت برای مهار آن‌ها برنامه‌ نداشته‌باشد، می‌توانند مبدل به گسل‌هایی بزرگ شده و همبستگی ملی را به‌شدت تضعیف کنند. به همین دلیل می‌توان انتظار داشت دشمنان یا حتی رقبای منطقه‌ای یک کشور با هدف متوقف ساختن جریان رشد آن، به گسترش این گسل‌ها کمک کنند. تلاش دشمنان انقلاب اسلامی در سالیان نخست پیروزی انقلاب برای پررنگ ساختن اختلافات قومی و مذهبی و حمایت از جریان‌های تجزیه‌طلبی با همین هدف اتفاق افتاد.

جامعه ایران امروز درعین‌حال که برخوردار از سرمایه ارزشمند فرهنگی و تاریخ درخشانی است که محور وحدت و همبستگی ملی تلقی می‌شود، به طور همزمان مستعد رشد و گسترش گسل‌های مذکور در بالا به‌عنوان آفات همبستگی ملی است.

در میدان اقتصاد نابرابری رشد اقتصادی مناطق مختلف کشور، عمیق‌تر شدن شکاف طبقاتی و گسترش فقر و نیز افزایش میزان فساد و ویژه‌خواری را می‌توان در صدر فهرست عوامل تضعیف‌کننده همبستگی ملی قرار داد. زیرا حضور مشهود آن‌ها این پیام را به اقشاری از جامعه می‌دهد که گویی متولیان امر آنان را به‌اصطلاح ناتنی تلقی می‌کنند. در میدان سیاست نیز مقدمات فعال شدن گسل سیاسی وقتی فراهم می‌شود که درصد قابل‌توجهی از افراد جامعه هیچیک از سلیقه‌های سیاسی مجاز را همسو با خواسته‌های خود نبینند.

اولین سؤالی که در قالب مطالعه اقتصادیات همبستگی ملی مطرح می‌شود این است که مدیریت جامعه چه نگاهی به ارزش واقعی این دارایی دارد، و در طول یک دوره زمانی معین مثلاً ده یا بیست‌ساله چه اقداماتی برای تقویت آن انجام داده‌است؟ از کدام اتفاقات با هدف جلوگیری از تضعیف همبستگی ملی جلوگیری کرده‌، و درنهایت چه میزان بر ارزش واقعی این دارایی افزوده‌است؟

بااین‌که دشمنان و بدخواهان ایران بر روی فعال شدن گسل‌های قومی و مذهبی حساب ویژه‌ای باز کرده‌اند، اشتراکات فرهنگی و تاریخی جامعه ایرانی به‌حدی فراوان و غنی است که چنین گسل‌هایی به‌این راحتی امکان فعال شدن ندارند. به بیان دیگر باوجود برخی بی‌‌تدبیری‌ها، تفاوت‌های قومی و مذهبی در جامعه امروز ایران بیشتر از این‌که مایه تفرّق باشد، سرمایه‌ ارزشمند فرهنگی تلقی می‌شود. اما بی‌تدبیری‌ها در حوزه اقتصاد و سیاست می‌تواند علاوه‌بر تعمیق گسل‌های اقتصادی و سیاسی، به فعال شدن گسل‌های قومی، منطقه‌ای و حتی مذهبی هم کمک کند. زیرا نتیجه روشن این بی‌تدبیری‌ها به حاشیه رانده‌شدن بخشی از جامعه است.

به باور نگارنده از مجموعه تصمیمات و اقدامات متولیان امر فهرست بلندبالایی را می‌توان به‌عنوان مواردی که به زیان همبستگی ملی بوده، تنظیم کرد. گویی آنان درک درستی از مفهوم همبستگی ملی و ارزش والا و بی‌بدیل آن ندارند.

در حوزه اقتصاد دو مورد از مهم‌ترین و شاخص‌ترین اقدامات، ایجاد شرایط تبعیض‌آمیز در توزیع امکانات و فرصت‌ها، و بی‌اعتنایی به افکار عمومی در مورد رسیدگی به پرونده تخلفات و ویژه‌خواری خواص است. وجود انبوه پرونده‌هایی که هیچگونه پاسخی از طرف مسؤولان در مورد آن‌ها داده‌نشده، بهترین شاهد این مدعا است. مثلاً آنان پاسخ روشنی در مورد پرونده واگذاری املاک و دارایی‌های ارزشمند و بازپس‌گیری احتمالی این اموال نمی‌دهند. علاوه‌براین در فضای مجازی کلیپی منتشر می‌شود که یکی از دریافت‌کنندگان این املاک در  آپارتمانی دلگشا قدم زده و سرخوشانه آواز می‌خواند که با یادت سرمستم!

به همین سیاق در حوزه سیاست نیز می‌توان به بی‌اعتنایی به لوازم افزایش مشارکت سیاسی مردم و کم‌توجهی به خواست مردم در جریان سیاست‌گذاری و تدوین قوانین اشاره کرد. گفتنی است رفتار برخی مسؤولان در روزهای بعد از انتخابات مجلس دوازدهم به‌گونه‌ای بود که گویا کاهش معنی‌دار حضور مردم از دید آنان چندان اهمیتی ندارد. همچنین سخنان اخیر شهردار تهران در مورد پرونده ساخت مسجد در پارک قیطریه نیز نشان از بی‌اعتنایی به خواست مردم دارد. وی در پاسخ به خبرنگار گفت: «می‌سازیم، خوب هم می‌سازیم!»

اما در پایان نگارنده دردمندانه پرسش نهایی را مطرح می‌کند: آیا کسی می‌تواند چند مورد از اقدامات مسؤولان در سالیان گذشته را مثال بزند که به تعمیق همبستگی ملی کمک کرده‌اند؟

بی‌تدبیری‌ها و زیاده‌خواهی‌های برخی مسؤولان در سالیان گذشته خسارت بزرگی به همبستگی ملی آن‌هم در شرایطی که بیش از گذشته نیازمند آن هستیم، زده‌است. یکی از نخستین علامت‌های بازگشت به عقلانیت که همه ایران‌دوستان آرزوی آن را دارند، توجه بیش از پیش متولیان امر به ضرورت تقویت و ترویج همبستگی ملی از هر طریق ممکن است.

—————————–

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲ – ۲ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

دولتمردان نیازمندان مسکن را فراموش کرده‌اند*

متن زیر حاصل مصاحبه‌ام با سایت جماران در مورد ابعاد بحران مسکن و ارزیابی سیاست‌های کوتاه‌مدت دولتمردان در این حوزه است:

گروه اقتصاد و درآمد: در اولین ماه از نخستین سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نامه حضرت امام خمینی (س) درباره مسکن محرومان و مستضعفان کشور منتشر شد که آن نامه معروف به افتتاح حساب شماره ۱۰۰ و تاسیس بنیاد مسکن منتهی شد. در همین رابطه خبرنگار جماران گفتگویی را با ناصر ذاکری کارشناس اقتصاد مسکن انجام داد:

ذاکری در ابتدای گفتگوی خود با جماران ضمن اشاره به وضعیت کنونی بازار مسکن عنوان کرد که رکود فعلی در بخش مسکن، نشان‌دهنده وضعیت واقعی اقتصاد ایران است؛ و خطاب به آن‌ها که این وضعیت را برای ارزیابی وضعیت مسکن در کشور مناسب تصور می‌کنند، گفت: «آرامش قبرستانی» درمان مشکلات اقتصاد کشورمان نیست و افتخاری ندارد. این جریان تلاش می‌کند گروهی از جمعیت را حذف کند، آن‌ها از سطح شهرها حذف می‌شوند و ناچار به شهرهای کوچک‌تر یا به حاشیه شهرها می‌روند و سپس به‌تدریج نادیده گرفته می‌شوند. این وضعیت تا جایی می‌تواند ادامه داشته‌باشد، اما بعد به سطحی می‌رسد که شرایط بحرانی در کشور ایجاد می‌کند. سیاستگذاران باید از لجبازی با متغیرهای اقتصادی دست بردارند و نامه معروف امام درباره مسکن که می‌خواست بگوید «مردم مهم هستند» را مدنظر داشته‌باشند.

وی با یادآوری این‌که در حوزه مسکن ازیک‌سو تقاضای واقعی وجود دارد و جمعیتی نیازمند مسکن هستند و باید نوسازی‌هایی هم صورت گیرد و از سوی دیگر، مسأله مسکن و ساختمان تبدیل به کالای تجاری و فرصتی برای سرمایه‌گذاری شده‌است، خاطرنشان کرد: این شرایط، باعث می‌شود تحولاتی در بازار ایجاد شود و هر مقداری نقدینگی بالا برود و فرصت سرمایه‌گذاری در حوزه‌های دیگر تغییر کند، در حوزه مسکن نیز شاهد تغییراتی خواهیم‌بود.

ذاکری با بیان اینکه اقتصاد ما دچار رکود است و انتظار نداریم این شرایط رکودی به سرعت تغییر کند، ادامه داد: اما نقدینگی بسیار بالایی در بازار وجود دارد که با ایجاد تحولات مختلف سیاسی یا منطقه‌ای، بیشتر از حد معمول بازار را متلاطم می‌کند. در این شرایط باید بررسی کرد که آیا نقدینگی موجود، امکان ورود به بازار مسکن را دارد یا خیر و در صورت ورود، تا چه میزان می‌تواند تأثیرگذار باشد. در این رابطه براساس شواهد موجود، به نظر می‌رسد احتمالاً در حالت عادی تحول جدی به‌صورت ورود سرمایه‌های بزرگ به بازار مسکن نخواهیم‌داشت.

این کارشناس اقتصاد مسکن تأکید کرد: به نظر می‌رسد آن‌چه که می‌توان در بازار مسکن و مسکن استیجاری انتظار داشت، در حد افزایش دستمزدها و پیش‌بینی تورمی است که در سال‌های مختلف مطرح می‌شود. جهش در بازار مسکن موردانتظار نیست، مگر این‌که تحولی رخ دهد یا عامل جدیدی وارد بازار مسکن شود. درواقع، اکنون ما روند تحولی را در حوزه خرید و فروش مسکن طی می‌کنیم که تلاش دارد خود را با نرخ تورم سازگار کند.

ذاکری با اشاره به تعیین نرخ اجاره‌بها در سال‌های گذشته در نشست سران قوا و همچنین تعیین آن در سال‌های بعد در شورای عالی مسکن، اضافه کرد: بسته به این‌که دولت تا چه میزان به‌دنبال این باشد که ضمانت اجرا برای این مصوبات ایجاد کند، این نرخ تعیین می‌شود و البته به نظر نمی‌رسد شاهد تحول چشم‌گیری در بازار مسکن باشیم.

وی به رکود ایجادشده در بازار مسکن کشور در سال‌های گذشته اشاره کرد و توضیح داد: در بازار مسکن و ساختمان، فعالان و قدرت‌هایی هستند که عملاً وضع موجود را ایجاد کرده‌اند. سرمایه‌گذار احساس می‌کند فرصت‌های سرمایه‌گذاری بهتری نسبت به مسکن وجود دارد. حتی سالهای گذشته هم سازندگان در این تلاش نبودند که محصولاتشان را به سرعت وارد بازار کنند؛ برای نمونه برای پروژه‌ای که ظرف سه سال تمام شده بود، پنج سال زمان می‌خریدند تا وارد بازار شود. گاه ساخت‌وساز انجام می‌گرفت و در مراحل آخر متوقف می‌شد تا تاریخ عرضه را تاریخ روز ثبت کنند و محصول قدیمی نشود، صبر می‌کردند تا زمانی‌که از بازار علائم مثبتی دریافت کنند و سپس به‌دنبال تکمیل ساخت و دریافت پایان کار بروند تا محصولشان به تاریخ روز وارد بازار شود.

این کارشناس اقتصاد مسکن با بیان اینکه تقاضا برای مسکن، نیاز به رونق بازار و ایجاد درآمد برای مردم دارد تا بازار مسکن از این طریق حرکت و سعی کند تقاضای شکل‌گرفته را پاسخ دهد، به جماران گفت: وقتی درآمد ماندگاری برای مردم ایجاد نشده که بتواند پشتوانه تقاضای جدیدی شود، بسیار طبیعی است که با وضعیت رکودی مواجه می‌شویم. اگر تحولی هم در بازار ایجاد می‌شود، بیشتر به دلیل امکانات و اعتباراتی است که دولت در اختیار می‌گذارد که آن هم برای گروهی خاص شرایط ایجاد می‌کند تا بتوانند وارد بازار شوند.

ذاکری با تأکید بر این‌که این رکود نشان‌دهنده وضعیت واقعی اقتصاد است، ادامه داد: وقتی درآمدی وجود داشته‌باشد، رفاهی برای مردم ایجاد می‌شود و آن‌ها خودبه‌خود متقاضی مسکن، خودرو و کالاهای مصرفی بادوام می‌شوند و سطح زندگی‌شان بالا می‌رود. ما اکنون این اثر را در اقتصادمان نمی‌بینیم. حتی اگر در جایی هم افزایش دستمزدی انجام می‌شود، در حدی است که بتوانند نان و پنیری که می‌خواستند بخرند را با قیمت جدید بخرند. بنابراین تحولی ایجاد نمی‌شود که با درمان رکود، شرایط جدیدی در بازار مسکن و بازارهایی مانند آن ایجاد کند.

 وی در عین حال با بیان این‌که هنوز نمی‌توان‌گفت بازار مسکن جذابیت خود را از دست داده‌است، توضیح داد: رونق بالا و جذابیتی که پیش از این مسکن داشت، کمتر شده و همچنان این روند ادامه دارد. سرمایه‌گذارها احساس می‌کنند دیگر کسی نمانده که متقاضی مسکن شود و من برای فروش به او مسکنی را بخرم و احتکار کنم. ما سال‌های گذشته با عاملی با عنوان «احتکار مسکن» مواجه بودیم، هرچند بسیاری این پدیده را به رسمیت نمی‌شناختند اما اکنون وقتی افراد به این نتیجه می‌رسند که به هر میزان که این مسکن را نگه دارند، قیمت آن افزایش نمی‌یابد و مشتری جدیدی برای آن پیدا نمی‌شود، به طور طبیعی انگیزه احتکارکنندگان کاهش پیدا می‌کند.

ذاکری افزود: این مسأله در همه بازارها وجود دارد و وقتی کسی قدرت خرید ندارد، احتکارکنندگان آن بازار متضرر می‌شوند. اما با این حال، هنوز برای این‌که این شرایط به طور کامل ایجاد شده‌باشد، زود است و تنها می‌توان‌گفت تب و تابی که در چندسال گذشته در بازار مسکن وجود داشت، دیگر وجود ندارد؛ چرا که هیچ کسی این ارزیابی را ندارد که قدرت خرید بالایی در بازار وجود داشته و با سرمایه‌گذاری در این بازار می‌توان سود بیشتری به دست آورد.

 این کارشناس اقتصاد مسکن به سناریوهای محتمل درباره وضعیت مسکن در شرایطی که دیگر بازارها بازدهی بیشتری داشته‌باشند، اشاره کرد و به جماران گفت: اقتصاد ما متاسفأنه به‌گونه‌ای پیش رفته که به شدت متأثر از تصمیمات و تحولات سیاسی است. سال‌های گذشته، تصمیماتی که در برخی بازارها گرفته‌می‌شد، اما مثلاً یک‌باره یک مکاتبه میان ایران و آمریکا، آن بازار و تصمیمات گرفته‌شده را متأثر می‌کرد. پنج سال پیش این مسأله درباره بازار مسکن بسیار تعیین‌کننده بود و مسکن در رده دوم تآثیرپذیری بود، اما اکنون سهم بازار ارز و طلا در بازار سرمایه بیشتر شده و در مقابل بازار مسکن و سرمایه‌گذاری در آن، جذابیت سال‌های قبل را ندارد و انتظاراتی که از خرید و فروش مسکن وجود داشت، کاهش پیدا کرده‌است.

وی با بیان اینکه شرایط تورمی و افزایش هزینه‌های تولید مسکن و ساخت، به طور طبیعی قیمت را بالا می‌برد و بر انتظارات تورمی دامن می‌زند، یادآورشد: سهم واقعی بازار مسکن از تحولات اقتصاد ایران نسبت به سال‌های قبل کاهش یافته و اتفاق جدیدی متفاوت از جریان تورمی نخواهیم‌داشت؛ مگر اینکه اتفاقات عجیبی در بازار رخ دهد.

ذاکری در رابطه با اظهارات یکی از معاونان رئیس جمهور مبنی بر اینکه رشد قیمت مسکن در تهران تحت کنترل و منفی است، مدعی شد: «آرامش قبرستانی» افتخاری ندارد. این شرایط، نمی‌تواند از دید یک ناظر اقتصادی، شرایط مناسبی ارزیابی شود. آرامش قبرستانی مردم را خوشحال نمی‌کند و درمان مشکلات اقتصاد کشورمان نیست.

این کارشناس اقتصاد مسکن اضافه کرد: شرایط مرتباً برای اقشار کم‌درآمد در حال سخت‌تر شدن است. به نظر می‌رسد این جریان به‌گونه‌ای تلاش می‌کند گروهی از جمعیت را حذف کند، آن‌ها از سطح شهرها حذف می‌شوند و ناچار به شهرهای کوچک‌تر یا به حاشیه شهرها می‌روند و سپس به‌تدریج نادیده گرفته‌می‌شوند. این وضعیت تا جایی می‌تواند ادامه داشته‌باشد، اما بعد به سطحی می‌رسد که شرایط بحرانی در کشور ایجاد می‌کند! در آینده نه‌چندان دور سیاستگذاران و مسؤولان ما ناچار خواهندشد این وضعیت را جدی بگیرند.

وی به جماران گفت: تاکنون آن‌چه‌که شاهد بودیم این بوده که تلاش شده این بحران‌ها را نادیده گرفته‌شود و عنوان کنند چنین اتفاقاتی نیفتاده؛ درحالی‌که ما اکنون در وضعیتی هستیم که تورم، بی‌عدالتی و توزیع نامطلوب درآمد در بالاترین سطح نسبت به زندگی مردم قرار گرفته‌است. در این اوضاع یک گروهی از جمعیت به حدی گرفتار دشواری شده‌اند، که «زیست» آن‌ها را نمی‌توان «زندگی کردن» نامید.

 ذاکری تأکید کرد: وقتی سیاستگذاران ما نمی‌خواهند بحران‌ها را ببینند، چشم‌اندازی جز این نمی‌ماند که با گسترش بحران، ذهنیت خود را تعدیل کنند. سیاستگذاران ما باید از لجبازی با متغیرهای اقتصادی دست بردارند. متأسفانه آن‌ها به‌تدریج یاد گرفته‌اند بخشی از مردم را نادیده بگیرند، اما باید به آن‌ها یادآوری کرد که روز ۲۱ فروردین ۱۳۵۸، که حدود ۴۵ سال از آن می‌گذرد ، نامه معروف حضرت امام منتشر شد که به افتتاح حساب ۱۰۰ و تأسیس بنیاد مسکن منتهی شد. این اقدام در جامعه ما و حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ ما اتفاق بزرگی بود، می‌خواست بگوید «مردم مهم هستند». اقشار کم‌درآمد و ناتوان کشور مهم هستند. همه مردم و همه شهروندان حق دارند مسکن و سطح زندگی مطلوبی داشته‌باشند.

این کارشناس اقتصاد مسکن با بیان اینکه این مسأله در قانون اساسی هم با عنوان حق داشتن مسکن ذکر شد، افزود: در قانون اساسی قبل از انقلاب و قانون اساسی مشروطه ، این عدالت اجتماعی و اقتصادی مطرح نبود و آن زمان بیشتر بر حوزه سیاست متمرکز شده‌بودند تا فضای سیاسی نامطلوب آن زمان تغییر کند و شرایط جدیدی ایجاد شود. با این‌که پیام حضرت امام در ۲۱ فروردین ۱۳۵۸ در قانون اساسی تأثیرگذار بود، اما بعدها فراموش شد!

ذاکری اظهارداشت: آن زمان مردم ولی‌نعمت و صاحب حق و کرامت بودند، هر کسی که خدمت‌گزار مردم بود، به جهت اینکه خدمت‌گزار مردم بود ارزش و اعتبار پیدا می‌کرد؛ اکنون این مردم نباید در سایه بی‌توجهی مسؤولان به رعیت تبدیل شوند و فکر کنیم اگر مشکلاتی هم دارند، خودشان باید حل کنند!

وی تصریح کرد: اکنون به این مرحله رسیده ایم که دولت هیچ نقش و مسؤولیتی در رابطه با مسکن این مردم نمی‌پذیرد و نشانه‌های عملی می‌گوید که مرتباً از انجام وظایف خود طفره می‌رود. گویا اگر مردم مسکن ندارند، مشکل خودشان است، بروند حل کنند! درحالی‌که نگاهی که در نامه معروف حضرت امام وجود داشت این بود که مردم حق دارند و حکومت باید همه مشکلات از این نوع را حل کند. متأسفانه این نگاه نادیده گرفته‌شده و مشکلاتی که اکنون در کشور ما وجود دارد، ناشی از نوع نگاه به مردم است. مردم را نادیده گرفته‌اند و برای آن‌ها حقی قائل نیستند تا درنتیجه آن به مشکلاتشان فکر کنند.

این کارشناس اقتصاد مسکن به جماران گفت: به‌تدریج این مشکل گسترده‌تر خواهدشد و وقتی جمعیت درگیر مشکلات بیشتر شود، مسؤولان ما متوجه خواهندشد که باید برگردند. مسؤولان تا زمانی‌که جامعه به حد انفجار نرسیده‌است، مسیر را اصلاح کنند. برآوردها وضعیت بدمسکنی و بی‌مسکنی را به نحوی نشان می‌دهد که باید عنوان «بحران» را برای آن اطلاق کرد. این عنوان در آخرین گزارش‌ها، مورد پذیرش مراکز پژوهشی متعلق به حاکمیت از جمله مرکز پژوهش‌های مجلس هم بوده‌است و در این شرایط، چگونه درباره کنترل وضعیت مسکن سخن می‌گویند! ۷۰درصد مردم در حوزه مسکن انواع گرفتاری‌ها را دارند. جمعیت اجاره‌نشین در تهران بالای ۵۰درصد است! این‌ها نشان از وضعیت نامطلوب حوزه مسکن و سکونت در کشور دارد.

ذاکری افزود: زمانی خواهدرسید که برخی مسؤولان ما نسبت به گرفتاری‌های مردم از جمله مسکن، متقاعد شوند و بپذیرند که باید برای رفع آن، فکری کنند؛ چرا که جبر زمان مسؤولان ما را بیدار خواهدکرد و امیدارم هرچه زودتر بیداری اتفاق بیافتد و به همان مسیری برگردیم که حضرت امام خمینی در سال ۵۸ با نامه معروفشان ترسیم کردند که متأسفانه در چند سال اول به دلیل مشکلات جنگ و مسائل اقتصادی دهه اول انقلاب تقریباً قادر به اجرای آن نبودیم و سال‌های بعد هم آن را فراموش کردیم.

وی به برخی سیاست‌هایی که تحت عنوان ساخت مسکن توسط چین در ایران و همچنین طرح‌هایی مانند نهضت ملی مسکن اجرا می‌شود، اشاره کرد و ادامه داد: همه این‌ها می‌توانند تاثیرگذار باشند، اما تاثیراتی که دارند ناچیز و اندک است. در عین حال آثار منفی بلندمدتش بیشتر از آثار مثبت کوتاه‌مدتش است. این‌ها راه درمان نیست و متأسفانه بیشتر ناشی از نگاه عوام‌گرایانه سیاستگذاران است که تنها تلاش می‌کنند به نحوی کارنامه‌ای از خود ثبت کنند و به مردم و رأی‌دهندگان نشان دهند و عنوان کنند که ما به شما فکر می‌کردیم، اما بانیان وضع موجود و مسؤولان دولت قبلی اجازه ندادند ما کاری از پیش ببریم! این‌ها نگاه عوام‌فریبانه و عوام‌گرایانه است که فضای سیاستگذاری کشور را در حوزه‌های اقتصاد و سیاست درگیر کرده‌است.

این کارشناس اقتصاد مسکن در پایان تأکید کرد: ابتدا باید شناخت درستی درباره علل ایجاد این وضعیت، فراهم شود و گزینه‌های روی میز بررسی شوند تا مقدمه‌ای شود که ما در این زمینه در دهه‌های آینده مشکلات کمتری داشته‌باشیم. لازمه این وضعیت، ایجاد اتاق فکری است که با نگاه دقیق نقشه‌راهی تدوین کند. سیاست‌های کوتاه‌مدت، بیشتر مصرف داخلی و رسانه‌ای دارد تا به مردم امید واهی داده‌شود، و بگویند کسانی هستند که به شما فکر کنند! هر مدیری تصور می‌کند با چند ابتکار و یک‌ سری اصطلاحات و کلمات جدید، می‌تواند کارنامه دوران مدیریت خود را اصلاح کند. این‌ها راه‌حل نیست.

———————————

* – این مصاحبه در سایت جماران در آدرس زیر قابل‌دسترسی است:

ذاکری: پیام امام در حوزه مسکن فراموش شد!

معنای مشارکت مردم در اقتصاد *

وزیر اقتصاد چندی پیش در نشست تبیین شعار سال مطالبی را در مورد مشارکت مردم در میدان اقتصاد و مدیریت کشور بیان کرده، که می‌توان آن را ترکیبی از نکات درست و قابل‌تأمل و نکات و نتیجه‌گیری‌های نادرست دانست. وی می‌گوید اداره امور به نحوی باید صورت بگیرد که آحاد مردم مشارکت در رهبری کشور داشته‌باشند. (۱) این نکته درست ظاهراً از بند سوم اصل ۴۳ قانون اساسی برداشت شده‌است. در ادامه می‌گوید در گذشته دولتمردان اعتقادی به فراهم کردن امکان مشارکت عامه نداشته و مشارکت مردم را مخل پیشبرد اهداف و منافع خود می‌دانستند.

بیت‌الغزل سخنان وزیر این است که دولت‌های گذشته (بخوانید بانیان وضع موجود!) در مسیر مشارکت مردم در عرصه اقتصاد و مدیریت کشور سنگ‌اندازی کرده، و اجازه دخالت مردم را در این عرصه نمی‌دادند. درنتیجه امروزه گروه پرشماری از مردم انگیزه خود را برای مداخله در امر اداره کشور از دست داده‌اند، و بدین‌ترتیب حزب غائبین زمانه شکل گرفته‌است. اما دولت فعلی تلاش کرده‌است موانع حضور مردم در میدان را رفع کند، زیرا طالب برهم زدن چنین شیوه‌ای در اداره امور کشور است.

حق با وزیر محترم است که از دشواری‌های مشارکت مردم در عرصه اقتصاد و مدیریت سخن می‌گوید و این که مردم در سایه برخی بی‎‌تدبیری‌ها و کج‌اندیشی‌ها از صحنه رانده‌شده‌اند. اما نکته مهمی که جناب وزیر ناگفته باقی می‌گذارد، این است که اتفاقاً جریان سیاسی مطلوب و متبوع او نقش عمده در اخراج مردم از کلیه صحنه‌ها داشته‌است، و ایشان این خطای بزرگ را نباید به حساب رقبای سیاسی دولت فعلی بنویسند.

دقیقاً در همان روزهایی که وزیر محترم این موضع روشنفکرانه را رو کرده‌اند، بخش دیگری از همین دولت دو پا در یک کفش کرده که پارلمان بخش خصوصی به‌عنوان یک نهاد مردمی و غیردولتی باید مطیع دولت باشد. فعالان بخش خصوصی حق ندارند فردی را که خود می‌پسندند به ریاست اتاق بازرگانی انتخاب کنند، و اگر چنین کردند با بی‌مهری شدید دولتیان روبه‌رو خواهندشد. اما حتی اگر در این مورد کوتاه آمدند، بازهم کافی نیست و باید این اطاعت، محض و بی‌چون و چرا باشد! اینک دولتمردان با تقلید ناشیانه از حکیم توس خطاب به نمایندگان بخش خصوصی می‌فرمایند:

اگر جز به کام من آید جواب

من و قفل و تعطیلی این اتاق!

اما راندن مردم از صحنه مشارکت اقتصادی به تلاش برای تصرف اتاق بازرگانی و مطیع ساختن پارلمان بخش خصوصی خلاصه نمی‌شود. افزایش سرسام‌آور قیمت املاک و مستغلات شرایطی را فراهم آورده که بسیاری از کسب‌وکارهای خرد دیگر توان ادامه فعالیت نداشته‌باشند و از صحنه اقتصاد حذف بشوند. همان‌گونه که افزایش بیرویه اجاره‌بها بسیاری از خانوارهای مستأجر را از شهرها اخراج کرده و به حاشیه شهرها رانده‌است. این اتفاق شوم که معنای صریحش خالی کردن میدان اقتصاد از حضور و مشارکت مردم است، اتفاقاً نتیجه روشن سیاست‌هایی بوده که همفکران جناب وزیر و حامیان دولت سیزدهم در طول چند دهه گذشته به کشور تحمیل کرده‌اند.

نکته جالب دیگر در رابطه با مواضع اخیر جناب وزیر جدیت همفکران ایشان در نامحرم دانستن مردم همزمان با دعوت به مشارکت در میدان اقتصاد است. جریان سیاسی متبوع جناب وزیر هرگز نمی‌پذیرد که اطلاعاتی از برخی پرونده‌ها که در سال‌های گذشته گوشه‌ای از آن‌ها رسانه‌ای شد، در اختیار مردم قرار بگیرد. از دید آنان نتایج بررسی پرونده واگذاری بورس تحصیلی به خودی‌ها آن‌هم در مقیاس گسترده در دوران دولت دهم ربطی به مردم ندارد. همچنین مردم حق ندارند بدانند نتیجه بررسی پرونده املاک نجومی به کجا انجامید و آیا امتیازانی که گفته‌می‌شد به برخی خواص تعلق گرفته، پس گرفته‌شد یا نه. پرونده چای دبش هم صد البته جزو پرونده‌هایی است که اطلاع‌رسانی در مورد آن ضرورتی ندارد. علاوه‌بر همه این‌ها مردم اجازه ندارند در مورد ابربدهکاران بانکی و میزان بدهی‌شان و کسانی که در این پرونده مرتکب تقصیر شده و احتمالاً مجازات شده‌اند، چیزی بپرسند. همان‌گونه که آقای رئیسی هم در جلسه مناظره انتخاباتی حاضر نشدند لیستی را که رئیس سابق بانک مرکزی در اختیارشان گذاشت، افشا کنند.

آقای وزیر از تلاش همفکران خودشان برای گسترش مشارکت مردمی سخن می‌گویند و این‌که قبلی‌ها مخالف این جریان بودند. اما اتفاقاً براساس شواهد عالم واقع بیشترین ممنوعیت‌ها و محدودیت‌ها و مداخله‌های مشارکت‌برانداز در زمان تصدی و اقتدار همفکران ایشان محقق شده‌است.

اما نکته بسیار مهم‌تری که جناب وزیر حاضر به اقرار بدان نیستند، رابطه تنگاتنگ مشارکت سیاسی و مشارکت اقتصادی است. وقتی در سایه محدودیت‌هایی که اتفاقاً جریان سیاسی متبوع ایشان به فضای انتخاباتی کشور تحمیل کرده، نرخ مشارکت سیاسی به پایین‌ترین سطح خود می‌رسد و اعتبار جهانی نظامی که یادگار خون هزاران شهید بوده و محصول پرشکوه‌ترین انقلاب تاریخ بشر است، ملکوک می‌شود، طبعاً مشارکت اقتصادی هم تحت تأثیر مشارکت اندک سیاسی روبه‌ کاهش خواهدگذاشت.

جلب همراهی مردم برای بالا بردن میزان مشارکت اقتصادی و محقق ساختن شعار سال، در گرو بازبینی و بازنگری کلیه سیاست‌ها و شیوه‌های اجرایی و کشورداری است. در نتیحه این بازنگری می‌توان راهی را جست که شاهد شکل‌گیری حزب غائبین (به تعبیر جناب وزیر) نباشیم، و این باور بار دیگر در ذهن مردمان جا پیدا کند که ایران مال همه ایرانیان است نه گروهی اندک از خواص هم‌فکر و هم‌سلیقه جناب وزیر.

————————–

* – این یادداشت در روزنامه اعتماد شماره شنبه ۱ – ۲ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – مراجعه کنید به:

وزیر اقتصاد: با نسلی مواجه‌ هستیم که انگیزه و تمایلی در امر اداره کشور ندارند

در اندیشه فردای ایران باشیم *

واژه «ایران» در ذهن شنونده مفهومی بسیار فراتر از یک موجودیت در قالب جغرافیای سیاسی و حتی جغرافیای طبیعی را موردتوجه قرار می‌دهد: موجودی باشکوه و پرابهت با ویژگی‌های منحصربه‌فرد تاریخی، اجتماعی و فرهنگی و دینی، و در عین حال بسیار ظریف و زیبا. این موجود زیبا و باشکوه چه به لحاظ نقشی که در شکل‌گیری تمدن کنونی بشری و تعمیم زندگی انسانی بر روی کره خاکی داشته، و چه به لحاظ جایگاهش در گسترش علم و خرد و ترویج اندیشه دینی همواره موضوعی بس مهم برای پژوهش و بازشناسی توسط اهل اندیشه و اصحاب خرد و دانایی بوده‌است.

ایران امروز در سایه بدخواهی کینه‌توزانه بیگانگان و بدتر از آن بی‌تدبیری داخلی گرفتار بحران‌های متعددی شده که همچون بیماری‌های مهلک سلامت و زندگی همراه با سربلندی او را تهدید می‌کنند. این بحران‌ها در حوزه‌های متعددی ازجمله اقتصاد، محیط زیست، فرهنگ عمومی و حتی حوزه باورهای شهروندان شکل گرفته و روزبه‌روز در حال گسترش و ریشه دوانیدن هستند و شوربختانه علامتی از تلاش برای چاره‌اندیشی و درمان از سوی مسؤولان امر مشاهده نمی‌شود.

در حوزه اقتصاد سال‌هاست کشورمان نرخ پایین رشد اقتصادی را همراه با تورم دورقمی تجربه می‌کند. نتیجه این روند سقوط بخش بزرگی از جمعیت کشور به زیر خط فقر بوده است. همزمان با کاهش چشمگیر میزان رفاه خانوارهای ایرانی، برخی رقبای منطقه‌ای کشورمان با سرعت در مسیر رشد اقتصادی قدم برداشته و جایگاه خود را در نظام اقتصاد جهانی تثبیت می‌کنند. برای درک بهتر این واقعیت تلخ فقط کافیست بگوییم در فاصله ۵۰ سال گذشته تولید ناخالص داخلی سرانه ترکیه در مقایسه با ایران از کمتر از دوسوم به بیش از ۲.۵برابر افزایش یافته‌است.

بروز اختلاف چندبرابری بین تولیدناخالص داخلی سرانه هر کشوری با کشورهای همجوار خودبه‌خود قابلیت تبدیل به یک دشواری امنیتی را دارد.

علاوه‌براین در سالیان اخیر شاهد تلاش بی‌وقفه کشورهای منطقه برای ایجاد زیرساخت‌های ارتباطی و گسترش ظرفیت تجاری خود هستیم، اقداماتی که بی‌تردید جریان توسعه کشورمان را در طول حداقل ۵۰سال آینده با دشواری روبه‌رو خواهدساخت.

هرچند در سال‌های اخیر پیشرفت‌های چشمگیری در بسیاری از شاخه‌های علوم و فنون داشته‌ایم، بروز دشواری‌های جدّی در مسیر اقتصاد ملی موجب شده، امکان استفاده از این دستآوردهای بسیار ارزشمند همچون بسیاری از داشته‌ها و انباشته‌های دیگر فراهم نیاید.

در حوزه محیط زیست کشورمان شرایط بسیار دشواری را تجربه می‌کند. تخریب پوشش جنگلی، برداشت بی‌حساب و کتاب از ذخایر آب‌های زیرزمینی، فرونشست زمین، تخریب گسترده پوشش خاکی، آلودگی ذخایر آبی سطحی و زیرزمینی، و افزایش خطر انقراض بسیاری از گونه‌های گیاهی و جانوری حاصل بی‌توجهی به اصول حفاظت از محیط زیست است. گفتنی است چندسال پیش اقدام غیراصولی متولیان امر در انتقال تعدادی از گورخرهای منطقه خارتوران به منطقه‌ای دیگر نتیجه‌ای بسیار خسارتبار به‌دنبال داشت، و البته هرگز شاهد تلاشی از جانب مسؤولان بالاتر برای جلوگیری از تکرار چنین وقایعی نبوده‌ایم.

چنین بی‌توجهی مرگباری را در مورد میراث فرهنگی کشورمان نیز شاهد هستیم. در این حوزه بسیار مهم متولیان امر حتی حاضر به تهیه دو متر طلق برای حفاظت از سنگ‌نبشته گنجنامه همدان نیستند!

در حوزه‌های اجتماعی و فرهنگی شرایط حتی اسف‌بارتر است. مهاجرت گسترده نخبگان و دانش‌آموختگان جوان هرگز نگرانی محسوس متولیان امر را به‌دنبال نداشته‌است. درمقابل تلاش بی‌وقفه و شبانه‌روزی برای ارائه تصویری گزینش‌شده از تاریخ غنی ایران به نسل جوان، اقدامی که باید آن را نوعی تاریخ‌کشی تلقی کرد، شرایطی را فراهم ساخته که بسیاری از جوانان کشور نتوانند رابطه‌ای عاطفی با ایران برقرار کنند. این امر نیز به گسترش و ترویج تمایل به مهاجرت و ترک زادگاه شدت بخشیده‌است.

به این فهرست موارد متعدد دیگری را نیز می‌توان افزود. این‌همه نشان می‌دهد که موجودیت ایران باشکوه و زیبا واقعاً به خطر افتاده و شوربختانه دولتمردان تمام همّ خود را فقط در این زمینه صرف می‌کنند که تقصیر کاستی‌های موجود را گردن دولت قبلی (یا همان به‌اصطلاح بانیان وضع موجود!) بیندازند و اصلاً برنامه‌ای برای دفع این همه خطرات بزرگ ندارند.

هزار سال پیش حکیم طوس نگرانی خود از خطرات زمانه را در این بیت ماندگار خلاصه کرد که:

دریغ است ایران که ویران شود

کنام پلنگان و شیران شود

او چنان شأن والایی برای ایران قائل بود که می‌گفت ایران حتی اگر ویران هم بشود، جولانگاه روباهان و شغالان نخواهدشد، و همچنان پلنگان و شیران را در خود جای خواهدداد. اما امروز این ایران زیبا و باشکوه در سایه بی‌تدبیری طولانی‌مدت در معرض خطری بزرگ قرار گرفته، و از سوی دیگر در سایه همین بی‌تدبیری‌ها نسل شیر ایرانی منقرض شده، و پلنگ ایرانی نیز در آستانه انقراض است.

امروز ایران‌دوستان چاره‌ای جز تلاش هماهنگ و خردمندانه برای یافتن راه برون‌رفت از این بحران همه‌جانبه و دفع این‌همه خطر خانمان‌برانداز ندارند.

——————————

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۶ – ۱ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

فسادستیزی یا رسانه‌ستیزی در باغ ازگل *

شواهد زیادی از گفتار و رفتار مسؤولان کشورمان می‌توان برشمرد که نشان می‌دهد آنان به اهمیت نقش رسانه در میدان مبارزه با فساد باور نداشته، و برعکس به رسانه‌ها با نوعی سوء ظن می‌نگرند. نگاهی به متن قانون حمایت از گزارشگران فساد که چندی پیش تصویب شد، معلوم می‌دارد که قانون‌گذاران گرفتار همین نگاه منفی به نقش رسانه‌ها هستند. براساس این قانون گزارشگران فساد اگر اطلاعاتشان را در اختیار رسانه‌ها بگذارند، از حمایت قانونی بی‌نصیب خواهندبود. آنان باید به‌جای رسانه به سامانه مربوط که از سوی نهادهای ناظر اداره می‌شود، مراجعه کنند.

مروری بر کارنامه کشورهایی که در امر مهار فساد موفق بوده‌اند، نشان می‌دهد که رسانه‌ها معمولاً نقش مهمی در این میانه داشته‌اند. درواقع درجه موفقیت کشور رابطه نزدیکی با میزان آزادی عمل رسانه‌ها دارد. ازاین‌رو همواره توصیه کارشناسان مجرب به دولتمردان این است که برای مهار فساد در کشورتان باید از ورود رسانه‌ها به میدان فسادستیزی استقبال و حمایت کنید.

نگاهی به تجربه چند سال اخیر کشورمان نیز به‌خوبی اهمیت نقش رسانه‌ها را در این حوزه نشان می‌دهد و هر ناظر بی‌طرفی را به این باور می‌رساند که اگر مانعی بر سر راه ورود رسانه‌ها به این میدان نباشد، رسانه‌های مستقل عرصه را بر مفسدان و کسانی که طمعکارانه قصد تصاحب اموال عمومی را دارند، تنگ خواهندکرد.

در این باب پرونده‌های متعددی را می‌توان گشود و منصفانه و دور از بعضی حبّ و بغض‌ها اهمیت حضور رسانه‌ها را مورد بررسی و ارزیابی قرار داد. به‌عنوان نمونه پرونده‌ای که اخیراً موردتوجه افکار عمومی قرار گرفته، مورد مناسبی برای شروع چنین مطالعاتی است.

در روزهای پایانی سال گذشته خبری منتشر شد که گویا نقل و انتقال مشکوکی در مورد یک باغ در منطقه ازگل تهران اتفاق افتاده، و زمینی که متعلق به مدرسه علمیه ازگل بوده، به یک مؤسسه خصوصی در مقابل وجهی کمتر از یک‌درصد ارزش واقعی انتقال یافته که البته پرداخت این مبلغ ناچیز هم محل‌تردید است. انتشار این خبر در فضای مجازی واکنش‌های بسیاری برانگیخت و چندروز بعد تولیت مدرسه مزبور که بخش اعظم سهام مؤسسه خصوصی مورداشاره در اختیار خانواده ایشان است، در مقام توضیح برآمده و درنهایت ضمن پوزش، از بازگرداندن ملک مزبور به مدرسه علمیه خبر داد.

ازآنجاکه هنوز بررسی کارشناسانه‌ای در مورد صحت و سقم ادعاهای دو طرف انجام نگرفته، نگارنده بی‌هیچ قضاوتی در مورد پرونده و فقط با استناد به اطلاعات منتشرشده، بر این باور است که در این پرونده ورود عنصر رسانه از خطایی بزرگ که تولیت مدرسه علمیه از آن با عنوان جعل و سوءاستفاده از اعتماد یاد می‌کند، جلوگیری کرده‌است.

تدوین‌کنندگان قانون حمایت از گزارشگران فساد انتظار دارند اگر کسی به اطلاعات چنین پرونده‌ای دسترسی پیدا کرد، باید به جای رسانه‌ای کردن آن، اطلاعات خود را در اختیار نهادهای مسؤول قرار بدهد. اما سؤالی که مطرح می‌شود این است: در پرونده‌ای که متهم آن با جعل امضا هزار میلیاردتومان ثروت را جابه‌جا می‌کند و با جلب اعتماد افراد سرشناس و متنفذ (صرفاً به استناد گفته تولیت مدرسه علمیه) کار خودش را پیش می‌برد، چگونه یک شهروند عادی فاقد ارتباطات آنچنانی بیگدار به آب زده و با مراجعه به یک نهاد رسمی با سرنوشت و آینده خود بازی بکند؟ گفتنی است حتی خود تدوین‌کنندگان قانون مزبور به وجود این‌گونه مخاطرات اقرار دارند، زیرا در قانون برای گزارشگران فساد امکان محفوظ ماندن هویتشان را فراهم آورده‌اند، تا خود و خانواده‌شان از خطر مزاحمت و تعرّض مفسدان در امان باشند.

حال جامعه‌ای را تصور کنید که در آن فضای مجازی به شدت محدود شده، و رسانه‌های رسمی نیز به دلیل نگرانی از تبعات حاضر به همراهی با چنین افشاگری‌هایی نباشند. دراین‌صورت شهروندانی که در جریان یک پرونده فساد یا جعل امضای هزار میلیاردتومانی و حتی بالاتر قرار می‌گیرند، باید با سرعت چشمان خود را بسته و از محل وقوع جرم (!) دور شوند، و به‌اصطلاح سری را درد نمی‌کند، دستمال نبندند.

هرچند خوشبختانه جامعه ما با چنین جامعه‌ای و سکوت قبرستانی حاکم بر آن تفاوتی بسیار دارد، اما به‌راستی چنددرصد از شهروندان جامعه ما این واقعیت مسلم را باور دارند؟ چنددرصد از آنان به‌دنبال مطلع شدن از یک فساد بزرگ در خود جرأت افشاگری و فریاد زدن را می‌بینند؟ آن‌هم در شرایطی که بارها و بارها شاهد تشکیل پرونده برای افرادی بوده‌اند که برخی مقامات را به رفتار مفسدانه متهم کرده‌اند.

برخی از دولتمردان فعالیت آزادانه رسانه‌ها را موجب تشویش اذهان عمومی می‌دانند و علاقه وافر خود را به محدود کردن رسانه‌ها پنهان نمی‌کنند. اما آنان باید بدانند جمع بین فسادستیزی و رسانه‌ستیزی ممکن نیست. آنان اگر طالب جامعه‌ای عاری از فساد هستند، باید از رسانه‌ستیزی دست بکشند. و اگر هنوز بر ابن کار اصرار دارند، باید بپذیرند که نتیجه قهری این ستیز، گسترش فساد است.

——————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۱۹ – ۱ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

رسانه ملی و سر هشتم اژدها *

شبکه سوم سیما به مناسبت ایام مبارک ماه رمضان سریال تلویزیونی جدید «هفت سر اژدها» را به بینندگان خود تقدیم کرده‌است. این سریال که به مبحث فساد و روابط مافیایی مفسدان می‌پردازد، زندگی یک آقازاده مفسد را تصویر می‌کند که با استفاده از روابط خود به ثروتی افسانه‌ای دست یافته، و اینک درصدد لطمه زدن به سلامت اقتصاد و حتی اقتدار سیاسی کشور است. او به یکی از نوچه‌هایش که او را سلطان سکه خطاب می‌کند، دستور می‌دهد که قیمت سکه طلا را بالا برده، و با دادن مشاوره غلط به مقامات آنان را تشویق به فروش طلا بکند تا با خارج شدن طلا از کشور، اقتصاد ملی لنگر و پشتیبان خود را از دست بدهد. (۱) او همچنین از دوست بانفوذ دیگرش می‌خواهد که غربی‌ها را متقاعد کند بر شدت تحریم‌ها بیفزایند تا حکومت ایران تضعیف و حتی متلاشی شود.

البته نقد و بررسی این سریال – از جنبه فتی – فرصتی بیشتر می‌طلبد و در این یادداشت فقط به یک نکته خاص در مورد آن می‌پردازم. این‌که رسانه ملی به موضوع فساد و آثار مخرب آن در اقتصاد ملی پرداخته و گوشه‌ای از اقدامات شبکه قدرتمند فساد را به تصویر بکشد، امری مبارک است. زیرا شوربختانه بسیاری از مقامات و متولیان امر حاضر به پذیرش این واقعیت تلخ نیستند که در سایه بی‌اعتنایی آنان شبکه فساد به سهولت در سرتاسر کشور ریشه دوانیده و یارگیری کرده، و بدین‌ترتیب مبارزه با آن هرروز دشوارتر و دشوارتر می‌شود. ازاین‌رو این تلاش رسانه ملی را باید به فال نیک گرفت، چرا که ناخواسته بر این ادعای ناظران خیرخواه کشور صحّه گذاشته که با پدیده فساد نظام‌یافته روبه‌رو هستیم. (۲)

اما این تمام ماجرا نیست؛ سازندگان سریال درصدد ترویج این باور هستند که گویا مفسدان قدرتمند علاقه به تشدید تحریم‌ها دارند! یا به بیان دیگر اگر دشمن حلقه تحریم‌ها را که زمانی نعمت تلقی می‌شد و حالا از سر ناچاری به‌عنوان یک گرفتاری بزرگ به رسمیت شناخته‌شده، تنگ‌تر و تنگ‌تر می‌کند، مقصر فقط سران شبکه فساد هستند که دشمن را تشویق به این کار می‌کنند! هدف آنان هم فقط این است که دولت ایران از برخی سیاست‌ها دست بردارد، و به‌اصطلاح با جهانخواران کنار بیاید.

سازندگان سریال حاضر به تأیید این واقعیت نیستند که اتفاقاً تداوم برخی سیاست‌ها و درنتیجه آن تشدید تحریم‌ها بیشترین سود را نصیب شبکه فساد کرده‌است. به‌عنوان نمونه اگر نفت ایران گرفتار تحریم نباشد و شرکت ملی نفت به آسانی بتواند محصولات خود را در بازار بزرگ جهانی عرضه کند، چگونه یک آقازاده تازه‌کار می‌تواند از طریق تجارت نفت چندین نفت‌کش افرامکس ده‌ها میلیون دلاری را تملک کند؟ یا آن‌دیگری بدون برخورداری از ارثیه خانوادگی و با شروع کردن از صفر در مدت کوتاهی به ثروتی افسانه‌ای برسد؟ (۳) سازندگان سریال حتی این واقعیت را هم انکار می‌کنند که گاه پدران در قامت مقامات دولتی اقدام به ممنوعیت می‌کنند و پسران در قامت تاجران جوان و خوش‌آتیه تجارت انحصاری ابزار دور زدن این ممنوعیت‌ها را در اختیار می‌گیرند! (۴)

سازندگان سریال ادعا می‌کنند سران شبکه فساد با تداوم سیاست‌های محوری کشورمان و مقابله سرسختانه با امریکا و متحدانش مخالف هستند و می‌خواهند با بحران‌سازی مقامات کشور را وادار به تجدیدنظر بکنند. اما شواهد موجود از جهان واقع به شدت این ادعا را مردود و مطرود می‌سازد. آنان از زبان قهرمان سریال می‌گویند غربی‌ها باید امکان استفاده از خدمات سوئیفت را محدود کنند تا فشار به اقتصاد کشور بیشتر شود، اما این واقعیت را پنهان می‌کنند که اتفاقاً همفکران آنان بیشترین کمک را به جریان تحریم و جلوگیری از برخورداری ایران از خدمات سوئیفت کرده‌اند! و با این کار ناخواسته بزرگترین کمک را به شبکه فساد رسانده‌اند. گفتنی است براساس بررسی‌های مسؤولان دولت قبل، محرومیت از خدمات سوئیفت هزینه خرید کالاها و واردات مایحتاج کشور را بیش ار بیست‌درصد افزایش داده‌است، پولی که نصیب دلالان و کاسبان تحریم می‌شود که ادعای «دور زدن تحریم‌ها» را دارند.

اما از حق نباید گذشت! سازندگان سریال به نکته ظریفی هم از زبان قهرمان داستان اشاره کرده‌اند. آقازاده به یکی از نوچه‌هایش که در حوزه راه‌اندازی مؤسسات مالی و اعتباری فعال بوده، می‌گوید شماها پول مردم را بالا کشیدید و خودتان مردم را تشویق کردید که به خیابان‌ها بریزند و اعتراض کنند، درنتیجه دولت هم با نوعی سطحی‌نگری و شتابزدگی ناچار شد جور شما را بکشد و خسارت سپرده‌گذاران زیان‌دیده را از خزانه پرداخت کند.

این نکته بسیار درست است و بیانش جای تقدیر دارد. نگارنده در همان زمان به نقد از برخورد دولت وقت پرداخته و به این واقعیت اشاره کرده‌است که دولت انتخاب بهتری هم داشت و تنها راه حل ممکن کشیدن جور این پهلوانان مال مردم‌خوار و جبران شتابزده خسارت وارده به سپرده‌گذاران نبود. (۵)

خلاصه کنم. سازندگان سریال درعین اقدام قابل‌تقدیرشان یعنی پرداختن به پرونده فساد و نمایاندن ابعاد این پرونده، تلاشی پرهزینه اما ناموفق برای دادن آدرس غلط به مردم کرده‌اند. آنان می‌خواهند مردم فهیم ما باور کنند که فشار اقتصادی کمرشکنی که این روزها از طریق تداوم تحریم‌ها به اقشار کم‌درآمد کشور وارد می‌شود، نتیجه اصرار بر تداوم سیاست‌های خاص و خودداری از اقدامات تنش‌زدایانه نبوده، بلکه فقط ناشی از لابی مخالفان دولت و تقاضای آنان از تحریم‌کنندگان برای تندتر کردن آتش تحریم است!

به باور نگارنده این اژدهای هفت‌سر فساد که به جان اقتصاد ملی افتاده، و روزگار اقشار کم‌درآمد و حتی طبقه متوسط را سیاه کرده‌است، سر هشتمی هم دارد و آن همان سلیقه سیاسی کم‌طرفدار اما پرتریبون است که می‌خواهد با دادن آدرس غلط مردم را دچار اشتباه کند، تا کاسبان تحریم فرصت ثروت‌اندوزی هرچه بیشتر را از دست ندهند. البته این سر هشتم بیشتر از این که شبیه به سایر سرها باشد، بی‌شباهت به دم نیست.

راه نجات کشور از دست اژدهای هفت‌سر فساد ساختن چنین سریال‌های پرهزینه و تلاش برای مخدوش کردن واقعیت‌های ملموس نیست. راه حل بازگشت به عصر عقلانیت و استفاده از خرد جمعی و مشورت کارشناسان خردمند ایران‌دوست است که درنتیجه تنگ‌نظری‌های موجود خانه‌نشین شده‌اند.

————————–

* – این یادداشت در روزنامه اعتماد شماره پنج‌شنبه ۱۶ – ۱ – ۱۴۰۳ به چاپ رسیده‌است.

۱ – منتقدان دولت قبل بارها و بارها اقدام آن دولت در عرضه طلا را که با هدف مهار قیمت سکه انجام گرفت، اقدامی بسیار خسارتبار و فاقد توجیه کارشناسی تلقی کرده‌اند، اما هرگز فرصتی به طرف مقابل نداده و نمی‌دهند که در یک مناظره علمی دلایل و توجیهات خود را در دفاع از این اقدام به اطلاع مردم برساند و نیز هرگز گزارشی کارشناسی از برآورد آثار مثبت و منفی این اقدام را منتشر نمی‌کنند تا مردم خود قضاوت کنند که اگر این تدبیر اتفاق نمی‌افتاد، شاخص‌های کلان اقتصاد کشور در چه مسیری حرکت می‌کردند. آنان فقط به‌صورت یک‌طرفه و با استفاده از تریبون‌های فراوانی که تصرف کرده‌اند، به القای این شبهه و تبدیل آن به یک باور عمومی می‌پردازند که مسؤولان سابق با این کار خود به منافع ملی کشور لطمه زده‌اند. اینک نیز سازندگان سریال این اتهام را به دولت قبل وارد می‌کنند که با پیروی از سران شبکه فساد و تکیه به مشاوره غلط و خائنانه آنان این اقدام مثلاً نادرست را انجام داده‌است.

۲ – سازندگان سریال بر این نکته صحه می‌گذارند که شبکه فساد در سطح تصمیم‌سازی و دادن مشاوره‌های جهت‌دار و مغرضانه نفوذ کرده و می‌تواند مقامات کشور را به انتخاب تدابیر نادرست هدایت کند. نفوذ در سطح تصمیم‌سازی آن‌هم در سطح کلان یکی از مصادیق فساد نظام‌یافته است.

۳ – مطالعه یادداشت زیر توصیه می‌شود:

نفت ایران و میلیاردرهای نفتی ایرانی

۴ – مطالعه یادداشت زیر توصیه می‌شود:

اقتصاد ملی و مناسبات رانت‌جویانه پدر-پسری

۵ – منظور یادداشت‌های زیر است:

مقصر بحران «غیرمجازها» کیست؟

بی‌تدبیری شگفت‌انگیز در پرونده غیرمجازها

دولت و غیرمجازهای نقدینگی‌ساز

راه دشوار صنعت نفت از ملی شدن تا مردمی شدن *

هفتادوسه سال پیش در چنین روزهایی شور و هیجان ملی شدن نفت کشور را فراگرفته‌بود. رسانه‌ها، فعالان سیاسی، و بسیاری از مردم مذاکرات مجلس را با دقت دنبال می‌کردند. عاقبت قانون ملی شدن صنعت نفت روز ۲۴ اسفند به تصویب مجلس شورای ملی و سپس روز ۲۹ اسفند به تصویب مجلس سنا رسید. دولت دکتر مصدق که یک‌ماه و اندی بعد از تصویب این قانون تشکیل شد، محوری‌ترین و اصلی‌ترین برنامه خود را پیگیری و اجرای آن اعلام کرد و به همین دلیل مورد شدیدترین حمله استعمارگران و نوکران با و بی‌جیره و مواجب آنان قرار گرفت.

ملی شدن صنعت نفت را به‌عنوان یک خواسته ملی باید بخشی از یک تلاش بزرگ برای اعمال حق مالکیت بر ثروت‌های ملی دانست. ثروت‌های یک سرزمین نه متعلق به جهانخواران است و نه ملک شخصی قشر یا طبقه‌ای از مردم آن سرزمین، بلکه باید به‌عنوان سرمایه‌ای ارزشمند در مسیر بهبود کیفیت زندگی و تضمین آینده مردمان آن سرزمین به‌کار گرفته‌شود.

کودتای ننگین ۲۸ مرداد هرچند به عمر دولت مردمی دکتر مصدق پایان داد، و تلاش او برای اعمال حاکمیت ملی بر ثروت ایران را بی‌اثر ماند، بااین‌حال حکومت وقت تلاش کرد با افزودن اندکی بر سهم مردم از درآمدهای نفتی وضعیت رفاهی بهتری را نسبت به دوران قبل از کودتا دست کم برای گروهی از شهروندان ایجاد کند تا مانع بروز اعتراضات مردمی بشود. امیرعباس هویدا که تقریباً برای نیمی از دوران بعد از کودتا مسؤولیت دولت را برعهده داشت در دفاعیاتش به این نکته اشاره می‌کند که دولت او فقط ۲۰درصد درآمد نفت را برای اجرای برنامه‌های رفاهی و عمرانی در اختیار داشته‌است، (۱) و البته مجیدی رئیس سازمان برنامه دولت او نیز می‌گوید که اطلاعی از میزان درآمدهای نفتی کشور در اختیارش قرار نمی‌گرفت! (۲)

به بیان دقیق‌تر، رژیم سابق هرچند به دلیل بیداری مردم نتوانست کلاً برنامه ملی کردن صنعت نفت را کنار بگذارد، و ناگزیر از استفاده از عنوان «نفت ملی ایران» بود، اما به شکل غیرمستقیم توانست مانع از اعمال حق حاکمیت ملی بر ثروت نفتی کشور توسط مردم که صاحبان واقعی دارایی بودند، بشود. نقطه آغازین اعمال این حق دسترسی به اطلاعات درست در مورد میزان برداشت از این ثروت و چگونگی فروش آن و میزان درآمد اکتسابی بود، که البته حکومت وقت چنین اطلاعاتی را از شهروندان مخفی می‌کرد.

اینک بیش از هفت دهه از دوران طرح شعار ملی شدن نفت می‌گذرد. و البته کسی منکر ملی بودن این ثروت نیست. اما گویا تعریف درست و موردتوافق عام از ملی بودن در دست نیست. با قدری مسامحه می‌توان‌گفت فرایند ملی شدن با مردمی شدن بسیار متفاوت است. اگر یک دارایی متعلق به مردم به‌عنوان سهامداران یک جامعه است، آنان حق دارند درباب شیوه مدیریت این دارایی، میزان بهره‌برداری از آن، نحوه فروش و کسب درآمد و … اطلاعات مکفی داشته‌باشند. آنان باید در مورد تخصیص این درآمد به هزینه‌های جاری و سرمایه‌ای نظر بدهند. آنان باید اثر این درآمدها را در شرایط زندگی و وضعیت رفاهی خود به واضح‌ترین شکل ممکن مشاهده کنند.

سال‌ها پیش رئیس دولت نهم شعار آوردن نفت بر سر سفره مردم را مطرح کرد. فارغ از اندیشیدن به انگیزه و هدف او، می‌توان صرف طرح این شعار را به این معنی تلقی کرد که هنوز عموم مردم ادعای برخورداری از درآمدهای نفت را باور ندارند. همچنین دی‌ماه گذشته سخنگوی کمیسیون تلفیق برنامه هفتم گفت کسی نمی‌داند درآمد شرکت نفت چقدر است، و وزیر نفت هم نتوانسته پاسخ روشنی به سؤال وی و همکارانش در مجلس بدهد! (۳) بعد از انتشار این سخنان مسؤولان حوزه نفت به‌سرعت ادعای وی را رد کرده، و پاسخ دادند که اطلاعات درآمد شرکت نفت در اختیار اعضای مجمع شرکت و بازرسان قانونی بوده، و به‌اصطلاح شرکت زیر ذره‌بین قرار دارد. (۴) هرچند که این ذره‌بین‌ها کمکی به افزایش اطلاعات مردم نمی‌کند!

امروزه بهره‌برداری از ذخایر نفت و گاز و سرمایه‌گذاری برای تضمین موقعیت برتر در بازار جهانی انرژی تبدیل به میدان بزرگ رقابت بین کشورهای منطقه شده‌است. بهره‌برداری رقبا از میدان‌های مشترک از یک‌سو و اجرای طرح‌های عظیم فرآوری و انتقال فرآورده‌ها موجبات بهبود موقعیت رقبا را نسبت به ما فراهم می‌آورد. در چنین فضایی مردم به‌عنوان مالکان اصلی این دارایی حق دارند از وضعیت بهره‌برداری، فروش، درآمدهای کسب‌شده و نحوه تخصیص درآمدها و مهم‌تر از همه برنامه دولت برای بهبود موقعیت کشورمان در بازار جهانی انرژی اطلاع داشته‌باشند. حتی فراتر از آن مردم حق دارند بدانند که چگونه بازرگانان جوان و مرتبط با برخی افراد متنفذ کشور توانسته‌اند در دوره‌ای کوتاه با استفاده از فرصت تجارت نفت به ثروت‌هایی افسانه‌ای دست بیابند، (۵) و اگر تجارت نفت تا این حد پربرکت است، پس چرا زندگی عامه مردم این‌چنین مشقت‌بار شده‌است.

—————————-

* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره یکشنبه ۲۷ – ۱۲ – ۱۴۰۲ به چاپ رسیده‌است.

۱ مراجعه کنید به:

محمود تربتی‌سنجابی – نخست وزیر سه دقیقه قبل درگذشت – انتشارات عطایی – ۱۳۸۳ – ص ۱۸۶

۲ – مراجعه کنید به:

خاطرات عبدالمجید مجیدی – مجموعه تاریخ شفاهی ایران (دانشگاه هاروارد) – قسمت ۴ – ص ۱۲ تا ۱۴

۳ – مراجعه کنید به:

هیچکس در این کشور نمی‌داند درآمد شرکت نفت چقدر است

۴ – مراجعه کنید به:

چه کسانی از درآمدهای شرکت ملی نفت اطلاع دارند

۵ – مطالعه یادداشت زیر را پیشنهاد می‌کنم:

نفت ایران و میلیاردرهای نفتی ایرانی

نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.