راهی برای “هموار کردن مسیر بهشت” *
سالهاست که اصطلاح “بهشت اجباری” در ادبیات رسانهای ما جاافتاده، و مجادلات بسیاری را برانگیخته است. این اصطلاح درقالب نقدی به سیاستهای محدودکننده در عرصه فرهنگ مطرح شد که گویی میخواستند با پاکسازی جامعه از تمام عناصر و عواملی که میتوانند موجب گمراهی مردم شوند، امکان و زمینه “گناه” را از جامعه بزدایند. منتقدان میگفتند مردم خود باید انتخاب کنند، و تلاش برای هلدادن مردم به بهشت یا همان بهشت اجباری، نتیجهاش چیزی جز جهنم اختیاری نخواهدبود!
این بحث در طول دودهه گذشته با شدت و ضعف مطرح بوده، و بهجرأت میتوان گفت یکی از مهمترین جنبههای تمایز بین دو دیدگاه عمده فرهنگی و سیاسی موجود را به تصویر کشیدهاست. به دنبال سخنان رئیسجمهور درخردادماه گذشته در همایش بیمه همگانی، و تأکید بر اینکه نمیتوان با زور و شلاق مردم را به بهشت برد، یک بار دیگر بحث و منازعه در این باب شدت گرفت. منتقدان و مخالفان رئیسجمهور سخنان ایشان را سخنان نسنجیدهای دانستند که موجبات رفتن مردم به جهنم را فراهم میکند.
داستان بهشت اجباری و جهنم اختیاری، ماجرای دنبالهداری است و ظاهراً بناست هرچندگاه یکبار تکرار شود. مدافعان دو دیدگاه هرگز در مناظرهای رودررو درباب این موضوع شرکت نداشتهاند، تا ابعاد موضوع بهتر و بیشتر شکافتهشود. بااینحال، هدف این یادداشت کمک به روشن کردن این موضوع و حل مناقشه نیست. بلکه از زاویهای خاص به این دعوا توجه خواهمکرد.
مخالفان رئیسجمهور میگویند وظیفه دولت این است که فرصت گناه را از مردم گرفته، و راه بهشت رفتن همگان را هموار کند. بحث در این باب بسیار است، اما فرض را بر این میگذارم که حق با این گروه است.
بهراستی دولت چگونه میتواند راه بهشت رفتن را هموار کند؟ سیاستهای محدودکننده در عرصه فرهنگ سالیان سال است که موردتوجه بوده، و متولیان امر با جدیت تمام در این مسیر تلاش کردهاند. اما پیشرفتی حاصل نشدهاست. محصولات فرهنگی کشور از کتاب و نشریه گرفته تا فیلم و سریال، با جدیت تمام موردبررسی قرار میگیرد، محتوای برنامههای آموزشی و …، همه و همه پایش میشود، اما نتیجه رضایتبخش نیست. از سوی دیگر کشور دچار دشواریهایی در عرصه اقتصاد است. محدودیت منابع بودجهای موجب شده دولت در بسیاری از سرفصلهای فعالیت خود منابع محدودی را تخصیص دهد تا با دشواری کسری بودجه روبهرو نشود. همین محدودیت منابع موجب میشود دولت نتواند در عرصه اشتغال، عرضه خدمات رفاهی و حمایت از اقشار محروم فعالیت گستردهای داشتهباشد.
علاوهبراین، شرایط خاص اقتصادی سالهای گذشته، تورم دورقمی و تحریم ظالمانه وضعیتی ایجاد کرده که امکان رانتخواری و رسیدن به ثروتهای افسانهای برای گروهی معدود فراهم شود؛ گروهی که با عنوان اختصاری “آقازاده” شناختهمیشوند. میلیاردرهای تازه به دوران رسیده با ثروت هنگفت خود، که در سایه نفوذ و نزدیکی به مراکز قدرت به دست آوردهاند، با خاصهخرجیها و زندگی تجملیشان، عامه مردم را که گرفتار مشکلات معیشتی خود هستند، متوجه حضور خود میکنند.
فکرش را بکنید. در شرایطی که بسیاری از خانوارهای کمدرآمد با کمترین امکانات زندگی میکنند و معمولاً برای گرفتن وام ناچیزی از شبکه بانکی، با در بسته روبهرو میشوند، بهناگاه متوجه میشوند که فلان دلاور با استفاده از نفوذ سیاسی و روابط فامیلی، وام با رقم نجومی گرفته و حاضر به بازپرداخت نیست! یا فلان آقازاده که نه از ارثیه خانوادگی برخوردار بوده، و نه در طول سالهای گذشته اختراع و ابتکاری به ثبت رسانده، اینک ارقام چندمیلیاردی را در سطح پولخرد تلقی میکند.
بهراستی در چنین شرایطی، تلاش برای حل مشکلات معیشتی مردم، اثر بیشتری از نظر هموار کردن راه بهشت دارد، یا تلاش برای پالایش عرصه فرهنگ؟ آیا برگزاری کنسرت در فلان شهر دروازه جهنم را بهروی مردم میگشاید یا افراط تازه به دوران رسیدههای نوکیسه در ثروتاندوزی رانتخوارانه؟
وقتی فلان دلاور در سایه ارتباطات فامیلی، پول کلانی به جیب میزند و به آن سوی آب منتقل میکند، در واقع فرصت را از هزاران جوان جویای کار میگیرد، که یا باید به دنبال مشاغل غیرمولد و دستفروشی در مترو باشند، یا حاضر به فعالیت در عرصه خلاف گردند.
آیا سخنورانی که نگران بهشت نرفتن مردم هستند، از خود پرسیدهاند چرا اکثر کلانسرمایهدارهای جامعه امروزما، در فاصله زمانی کوتاه و طی چندسال گذشته، بار خود را بستهاند؟ آقازادههایی که اینک مجرم اختلاس ۱۰۰میلیاردی سالهای گذشته را با عنوان “آفتابه دزد” خطاب میکنند، چگونه به این ثروتهای افسانهای دست یافتهاند؟ آیا اینگونه ثروتاندوزی سریع بدون این که “حق مُضیع” در کنار خود داشتهباشد، امکانپذیر است؟
به نظر من، اگر این اصل را بپذیریم که وظیفه دولت و حکومت، هموار کردن راه بهشت و کوچاندن مردم به آنجا باشد، اولین قدم در این مسیر، نه پایش و پالایش عرصه فرهنگ و جلوگیری از کنسرتها و سخنرانیها، بلکه تلاش برای بازپسگیری اموال مسروقه از این نوکیسهها است؛ میلیاردرهایی که تا چندسال پیش آه در بساط نداشتند، و همتراز با بقیه اقشار کمدرآمد زندگی میکردند، و ناگاه در سایه ارتباطات فامیلی و بدهبستانهای خاص، بارشان را بستهاند، باید شناسایی شوند و اموال به غارت برده را پس بدهند. چگونه فردی میتواند طی چندسال به موقعیتی برسد که گردش مالی پروژهاش بیش از یکسوم بودجه عمومی کل کشور در سال جاری شود؟! این جاست که باید پرسید: آیا یک جای کار نمیلنگد؟
اگر دولت حرکتی برای بازپسگیری این اموال به غارت رفته آغاز کند، اعتماد مردم به دولت و حکومت دینی و دینمدار بیشتر و بیشتر میشود، معاش مردم فراهم میشود و معادشان از خطر رهاندهخواهدشد.
آری برای هموار کردن راه بهشت، اول باید سراغ آقازادهها رفت و ثروتهای به غارتبرده را بازپسگرفت.
———————————————-
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره چهارشنبه ۲۷ – ۱۲ – ۹۳ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: توزیع درآمد و رفاه, رانتخواری و فساد, سیاستگذاری اقتصادی, یککمی سیاسی