پارس جنوبی، پروندهای برای استیضاح بین نسلی *
میدان گازی پارس جنوبی که مشترک بین ایران و قطر است، بهتنهایی نزدیک به ۳۰درصد ذخایر گازی شناختهشده جهان را در خود جای دادهاست. ارزش این ذخایر معادل ۲۳۰میلیارد بشکه نفت است. به بیان دیگر، اگر متوسط تولید نفت ایران را معادل ۴٫۲میلیون بشکه در روز در نظر بگیریم، ارزش این میدان معادل ۱۵۰سال تولید نفت کشورمان است.
اکتشاف این ذخایر از اوایل دهه ۱۳۵۰ خورشیدی صورت گرفته، اما فعالیت رسمی برای برداشت از آن، بعد از خاتمه جنگ تحمیلی آغاز شدهاست. با توجه به اهمیت این میدان، و مشترک بودن آن بین دو کشور ایران و قطر، طبعاً انتظار میرفت متولیان امر با قائل شدن مرتبه بالایی از اولویت به آن، به سرعت زیرساختهای لازم را فراهم کرده، و به برداشت بپردازند، و در میدان رقابت با شریک خود، از او عقب نمانند.
اینک ۲۵سال از آغاز دوران فعالیت جدی طرفین میگذرد. ازیکسو تعلل طرف ایرانی و از سوی دیگر جدیت شریک جنوبی برای برداشت از این میدان مشترک، موجب شدهاست فاصلهای چشمگیر بین دو شریک ایجاد شود. قطر با برداشت قابلتوجه خود توانسته سرمایهای هنگفت برای خود فراهم بیاورد، و بهعنوان یک کشور ثروتمند در سطح جهان به سرمایهگذاری و تحکیم موقعیت خود بپردازد. اما طرف ایرانی به دلایل متعدد نتوانسته میزان برداشت خود را به سطح شریک برساند، و مانع انتقال منافع خود به خزانه شریک جنوبی شود.
طی سالیان گذشته هر وزیری که مسؤولیت وزارت نفت را بهعهده گرفته، بهدرستی سرعت بخشیدن به پروژههای پارس جنوبی و سایر میدانهای مشترک را جزو برنامههای با اولویت خود اعلام کردهاست. بااینحال سرعت پیشرفت این پروژه عظیم ملی هرگز رضایتبخش نبوده، و به بیان دیگر نتوانستهایم منافع و ثروت ملی خود را از تصرف شرکا خارج کنیم.
با عنایت به عظمت ذخایر میدان موردنظر که در بالا بدان اشاره شد، میتوان آن را با کل داراییهای نفتی کشور مقایسه کرد. ازاینرو انتظار میرفته و میرود مسؤولان ارزش این دارایی عظیم را بدانند، و متناسب با این ارزش، برای بهرهمند شدن ملت ایران از این درآمد هنگفت، فکری بکنند. با توجه به وزن و عظمت این دارایی، اغراق نیست اگر بگوییم برنامه مسؤولان برای برداشت این دارایی و تملک آن، دست کمی از ماجرای تاریخی و دورانساز نهضت ملی شدن نفت نخواهدداشت.(۱)
بهراستی علت این تعلل و عقبماندن چیست؟
از همان ابتدای کار و با توجه به شرایط خاص شریک جنوبی، درک این نکته چندان دشوار نبود که بدون همکاری شرکتهای بزرگ و معتبر جهانی و استفاده از دانش فنی و سرمایه آنان، نمیتوان به حفظ تعادل با رقیب امیدوار بود. روشن بود که شریک جنوبی بهسرعت شرکتهای بزرگ را به منطقه دعوت کرده، و با سرمایهگذاری هنگفت، برداشت خود را افزایش خواهدداد، و بهعنوان یک نتیجه طبیعی، بخشی از سهم طرف ایرانی را هم تصرف خواهدکرد. ازاین رو، طرف ایرانی هم باید بدون معطلی به فکر سرعت بخشیدن به برداشت خود میافتاد، و با جلب همکاری شرکتهای معتبر، جایگاه مطلوبی در بازار جهانی برای خود دستوپا میکرد. لازمه اجرای این برنامه، بازنگری در سیاستخارجی کشور و حرکت در مسیر تنشزدایی و ایجاد فضایی آرام و مطمئن برای تشویق سرمایهگذاران به حضور در منطقه بود.
در نیمه دوم دهه ۷۰خورشیدی دولت اصلاحات با همین ذهنیت وارد میدان سیاست شد، تا با ایجاد فضایی مناسب و مطلوب، حرکتی سازنده در مسیر برداشت از این دارایی عظیم شکل گیرد. اما با وجود پیشرفت قابلتوجه پروژه در آن ایام، فضای غبارآلود رقابت سیاسی در داخل هرگز اجازه نداد این حرکت تداوم یابد، و نتیجه مطلوب ملت ایران را به دست بدهد.(۲)
تندرویهای دولت نهم و دهم در عرصه سیاست خارجی موجب شد بهانه کافی برای تشدید و گسترش تحریم کشورمان به دست دشمنان بیفتد. تحریم موجب شد ایران نتواند از تمام ظرفیت خود برای تکمیل پروژههای مرتبط با میدان پارس جنوبی استفاده کند. علاوه براین دولت دهم تمایل داشت با واگذاری کار به شرکتهای داخلی، از توان آنها برای تکمیل این طرح عظیم استفاده کند. به بیان دیگر، شدت گرفتن تدریجی تحریمها موجب عدمتمایل شرکتهای بزرگ برای همکاری با ایران شدهبود، و علاوه برآن دولت وقت هم نهتنها نگران این وضعیت نبود، بلکه آن را به فال نیک میگرفت! زیرا در غیاب شرکتهای معتبر خارجی، میتوانستیم میدان را در اختیار شرکتهای داخلی قرار دهیم و به رشد و پیشرفت و کسب تجربه این شرکتها کمک کنیم. بدینترتیب استفاده از دانش و سرمایه ایرانی میتوانست در بلندمدت، موجبات رشد و توسعه کشور را فراهم سازد.
نکته بسیار مهمی که سیاستگذاران دولت دهم و حامیان آن نمیدیدند، و درواقع نمیتوانستند ببینند، این بود که ضرورت برداشت سریع از این ثروت مشترک ایجاب میکرد طرف ایرانی نیز همچون شریک خود، بهجای آزمودن شیوههای خاص مدیریت، به فکر رشد سریع سرمایهگذاری در منطقه باشد، و آزمون و خطا با شرکتهای جوان داخلی را در میدانها و حوزههای دیگر دنبال کند، نه در این میدان مهم و “خاص”.
دولت دهم در تیرماه ۱۳۸۹ با مطرح ساختن مهلت ۳۵ماهه برای تکمیل فازهای مختلف این طرح عظیم، برنامه خود را برای استفاده گسترده از “توانایی داخلی” اعلام کرد. اما ۳۵ماه بعد و در خردادماه سال ۹۲، وضعیت پیشرفت فازهای هشتگانه رضایتبخش نبود. علت این عدمپیشرفت به گفته مدیرعامل وقت شرکت نفت و گاز پارس، سپردن کار به شرکتهای داخلی بود که تجربه و توان کافی برای پیشبرد سریع پروژهها را نداشتند.(۳)
به استناد سخنان مدیرعامل، هرچند سپردن کار به شرکتهای داخلی، رشد و شکوفایی “توانایی داخلی” را بهدنبال داشته، اما موجب بروز تأخیر جدی در رسیدن به مرحله بهرهبرداری شدهاست. به این ترتیب میتوان گفت ماجراجویی دولت دهم که بهترین بهانه را دست دشمنان ایران داد، و بیتدبیری متولیان وقت، موجب کندشدن آهنگ پیشرفت پروژههای مرتبط با میدان پارس جنوبی را فراهم ساخت، و موجب شد شریک حریص جنوبی در نبود رقیب، به بالاترین میزان برداشت از این میدان مشترک برسد، و بخش قابلتوجهی از ثروت ملی مردم ایران را از آن خود سازد، یعنی رقم ناقابلی در حدود ۲۰۰میلیارد دلار، البته تاکنون.
اینک که در نتیجه ماجراجویی دولت دهم، از رقیب خود عقب مانده، و بخشی از ثروت خود را از کف دادهایم، برای جبران این عقبماندگی باید تلاشی مضاعف داشتهباشیم، و طبعاً تا رسیدن به سطح مطلوب برداشت از این میدان مشترک، باید با حسرت به برش بزرگتری از کیک درآمدی که نصیب شریک جنوبی میشود، خیره شویم. برش بزرگتری که تا سالیان سال آثار منفی آن را در اقتصاد خود خواهیمدید، زیرا قدرت و نفوذ بیشتری را برای همسایگان جنوبی و رقبای سیاسی و اقتصادیمان فراهم میآورد.
اگر متولیان امر ارزش این دارایی را میدانستند و اجازه انتقال این ثروت را به جیب شریک جنوبی نمیدادند، با این ثروت عظیم چقدر اشتغال ایجاد میشد، چقدر خدمات رفاهی برای شهروندان فراهم میشد؟ شاید آن دخترک معصوم در بیمارستان محقر کهنوج به دلیل نبود پزشک مقیم قربانی عقربگزیدگی نمیشد.(۴) شاید کودکان مدرسه شینآباد پیرانشهر با آتش گرفتن بخاری نفتی کلاس، قربانی نبود امکانات نمیشدند. شاید دهها کودک اسیر فقر و فلاکت خانوادهشان نمیشدند، شاید …
بهراستی در مقابل این دارایی عظیم که از کف دادهایم، چه بهدست آوردهایم؟ آیا ماجراجویی و تندروی دولتمردان آنروزها دستاوردی برای ملت داشت که ارزش این خسارت بزرگ را داشتهباشد؟(۵) آیا اگر سالها بعد نسل آینده از ما درباب علت تعلل در نقد کردن این ثروت بزرگ و از دست دادن بخش مهمی از آن مورد استیضاح قرار دهد، پاسخی خواهیمداشت؟
——————————————-
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره چهارشنبه ۸ – ۲ – ۹۵ به چاپ رسیدهاست.
۱ – در پرونده ملی شدن نفت ایران در اواخر دهه ۱۳۲۰ و اوایل دهه بعد، ملت ایران دنبال افزایش سهم خود از درآمد حاصل از ثروت بزرگ ملی بود. اینک هم در ماجرای پارس جنوبی، خواست ملت ایران افزایش سهم ما از درآمد است، آن هم درآمد حاصل از یک دارایی بزرگ که با کل ثروت نفتی ایران قابل مقایسه است.
۲ – آن روزها برخورد تیم رقیب براین اساس بود که هر تحرک دیپلماتیک دولت وقت را نوعی دادن امتیاز به دشمنان بداند، و با تبلیغات گسترده خود دولت را بیکفایت و بیاعتنا به منافع ملی و وضعیت معیشت مردم نشان بدهد. این تیم اصلاً توجهی به منافع ملی کشور و این که باید با سیاست تنشزدایی مشکلات خود را درمان کنیم و به سرعت از منابع مشترک برداشت کنیم، نداشت. از دید آنان فقط مهم این بود که به هر طریق ممکن چنین پیروزیهایی به نام دولت وقت ثبت نشود. همین.
۳ – مراجعه کنید به:
مدیرعامل نفتوگاز پارس در گفتگو با ایسنا تشریح کرد
۴ – به یادداشت زیر مراجعه کنید:
امشب کودکی میمیرد
۵ – باز همان سؤال قبلی خودم را که در دو یادداشت قبلی بدان پرداختهام، تکرار میکنم: “بتنریزی روی منابع عظیم گازی پارس جنوبی چه دستاوردی برای کشورمان داشت، و چرا کسی از نمایندگان محترم مجلس دلواپس آن نشد و بابت این کار مسؤولان وقت را سرزنش و تهدید به مدفون کردن در بتن نکرد؟”
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی, یککمی سیاسی