پیش بهسوی جامعه بدونرانت – ۹ *
لغزشهای کوچک مقدمه لغزش بزرگ
در مورد سالهای نخست انقلاب اسلامی تصویری که برای نسل جوان روایت شده، بیشتر شامل خشونت، جنگ داخلی، ناآرامی و ترور است. اما کسانی که آن ایام را درک کرده و بهویژه در جریان اخبار مدیریت کشور بودهاند، خاطرات و تجربیات متفاوتی از آنروزها دارند، که گویی در کشاکش رقابتهای مخرب سیاسی فراموش شدهاند.
آنروزها مدیران ارشد و میانی همرنگ جماعت بودند و امتیازی بر شهروندان نداشتند، جز اینکه دشمنان و بدخواهان در کمین بودند که آنان را با ترور فیزیکی، و اگر نشد با ترور شخصیتی از میدان سیاست و مدیریت کشور حذف کنند. بهویژه اینکه تیمهای حفاظتی هنوز تجربه کافی نداشتند.
برای درک بهتر شرایط آنایام کافی است یک حکایت از هزاران را مرور کنیم: شهید رجایی اواخر سال ۵۸ عهدهدار مسؤولیت وزارت آموزش و پرورش شد. رجایی وقتی خبردار شد دوست قدیمی و مدیر زیردستش دفتر کار مستهلک وزیر را بازسازی کردهاست، او را توبیخ و جریمه کرد، و البته خودش را هم جریمه کرد! بناشد هزینه بازسازی را آن مدیر بیتوجه به مصالح کشور و شخص رجایی مشترکاً از جیب بپردازند.
آنروزها کمتوقعی، امانتداری و جلوگیری از خرجتراشیهای هرچند جزئی یک ارزش بود و بسیاری از صاحبمنصبان از دل و جان بدان باور داشتند. آنروزها خطاکاریهای خرد کم نبود، اما خطاکاران در اقلیت بودند و جرأت عرض اندام نداشتند. اتهام سوءاستفاده هرچند کوچک مالی چنان سنگین و بنیانکن بود که شخص را متلاشی میکرد. اما اینک زشتی خاصهخرجی و برداشتن لقمه چرب و نرم از سر سفره انقلاب در ذهن برخی مسؤولان آنچنان ریخته که ابایی از متهم شدن و زیر سؤال رفتن ندارند! آنان تملک املاک نجومی و برخورداری از انواع رانتهای ریز و درشت را حق مسلم خود میدانند، و نورچشمیهایشان با خودروهای لاکچری بر شهروندان عادی فخرفروشی میفرمایند. مالاندوزی چنان رونق گرفته که دیگر کسی به سؤال بدیهی “از کجا آوردهای؟” سالهای نخست انقلاب نمیاندیشد.
درواقع با گذشت زمان و دور شدن از سالهای نخست انقلاب، بهتدریج ارزشهای گرانسنگ آنروزها رنگ باختند، و عاقبت فراموش شدند. رفتهرفته ارتکاب خطاهای کوچک گسترش یافت، و چشم همگان برای دیدن زشتی خطاها و لغزشهای کوچک بسته شد. همین امر مقدمات وقوع خطاهای بزرگتر را فراهم آورد، همانگونه که هر تخممرغدزدی استعداد بالقوه شتردزد شدن را دارد.
سؤالی که با مرور این واقعیتها بلافاصله به ذهن فرد خطور میکند، این است که برخی از مدیران و مسؤولان چگونه از آن سالهای صفا و پاکدستی و یکرنگی دور شده، و گرفتار مناسبات رانتی شدند. در پاسخ باید به فرازی از دیالوگ فیلم فروشنده اثر اصغر فرهادی اشاره کرد: “بهتدریج!”
———————————-
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره سهشنبه ۲۰ – ۶ – ۹۷ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: توزیع درآمد و رفاه, رانتخواری و فساد