استخاره کردند و نیامدند *
چندروز پیش رئیسجمهوری ضمن معرفی چهار وزیر پیشنهادی به مجلس، به نکته خاصی اشاره کرد که بسیار قابلتأمل است. چند نفر از افراد واجد صلاحیت کاندیدای وزارت حاضر به همراهی با دولت دوازدهم نشدند و به قول رئیسجمهوری استخارهشان دولت را همراهی نکرد. رمزگشایی از آنچه رئیسجمهوری با عنوان عدمهمراهی استخاره بدان اشاره کرد، ضرورت دارد.
بهراستی چرا باید افرادی واجد شرایط دعوت شده، و حاضر به همراهی نباشند؟ در ابن باب احتمالهای متعددی را میتوان مطرح کرد:
۱ – تصویری که مدعیات منصب وزارت از روحانی مرداد ۹۲ در ذهن داشته و دارند، با روحانی آبان ۹۷ تفاوتی جدّی دارد، و همین نکته میتواند موجب کاهش تمایل به همکاری با دولت در شرایط فعلی باشد. ممکن است فرد مدعو با عنایت به شناختی که از دیدگاه حاکم بر دولت و نگرش کلی تیم اقتصادی به اقتصادیات دارد، و با علم به اینکه نمیتواند با چنین ترکیبی همکاری بکند، دعوت رئیسجمهوری را اجابت نکند. بااینحال بهنظر نمیرسد رئیس دولت با درایت و نکتهسنجی خاص خود طالب همکاری این دسته از نامزدهای بالقوه وزارت باشد، زیرا ممکن است حضورشان در دولت درجه همکاری و انسجام آن را کاهش بدهد. ازاینرو چنین احتمالی را میتوان نادیده گرفت.
۲ – احتمال دوم این است که دعوتشدگان چون میدانستند در شرایطی فعلی و با عنایت به حجم بالای کارشکنی داخلی و خارجی، موفق به ارائه کارنامه رضایتبخش نخواهندشد و بدینترتیب عملکرد گذشتهشان هم بهعنوان یک مدیر بالنسبه موفق زیرسؤال خواهدرفت، حاضر به همراهی دولت نشدند. زیرا درچنین شرایطی نپذیرفتن پست وزارت میتواند تصمیم معقولی به نظر برسد.
۳ – شاید برخی از دعوتشدگان بهاصطلاح مدیران دوران وفور هستند. آنان اگر با در دست داشتن بودجه کافی بر صدر یک تشکیلات قرار بگیرند، میتوانند کاری کارستان صورت بدهند. ازیکسو با اجرای ایدههای جدید از حجم انبوه مشکلات بخش موردتصدی خود میکاهند، و از سوی دیگر با صرف هزینه از نوع “تألیف قلوب” منتقدان پرتعداد را تا میتوانند با خود همراه میکنند، و حتی با جذب دوستان و آشنایان و گماردن آنان به مناصب پرجاذبه دل همگان را به دست آورده و به نوعی “دلبری” میکنند.
اما در دوران سختی و نبود بودجه و ریاضت، اینان حاضر به ریسک پذیرش منصب وزارت نخواهندبود، زیرا میدانند نه توان نرم کردن دل منتقدان را با بودجه اندک دارند، و نه برای دوستان جویای سمتهای “مطلوب و پربازده” منشأ خیر خواهندبود!
۴ – احتمال دیگر این است که دعوتشدگان با عنایت به حساس شدن افکار عمومی به عملکرد مقامات، گسترش فضای مجازی و درنتیجه افزایش دقت نهادهای نظارتی، قبول سمت وزارت را نوعی محدودیت و نه موقعیت ممتاز شغلی تلقی میکنند. فردی که در شرایط موجود بهراحتی و بیهیچ دردسری به تجارت خانوادگی مشغول است، یا در چندین پست مطلوب بهصورت همزمان منشأ خیر و برکت برای جامعه (البته برای خانواده خودش) است، چرا باید با قبول سمت وزارت بهناگاه از اینهمه درآمد مستقیم و غیرمستقیم دست کشیده و یکباره خود را در معرض حمله فعالان فضای مجازی قرار دهد که از چپ و راست بر وی بتازند و او را به بهانه فعالیت تجاری پرحاشیه فرزندانش و یا هر بهانه و دستآویز دیگر بنوازند؟
۵ – اما نکته مهمتر و قابلتأملتر این است که مدیریت و ریاست و مناصب مهم طی چنددهه اخیر بین جمع محدودی از افراد چرخیده و فرصتی برای ظهور و مطرح شدن افراد دیگر و بهویژه جوانترها فراهم نیامدهاست. در سالهای پرتنش و التهاب ۵۸ و ۵۹ که مدیران سابق اخراج یا خارج شدند، افراد معدودی از انقلابیون شانس این را داشتند که با سن و تجربه کم بر جایگاه آنان بنشینند. بدینترتیب افرادی با سن زیر ۳۰سال در سمت استانداری و وزارت و سفارت و … نشستند. اما بسیاری از اینان با گذشت زمان به جای کنار رفتن و جای خود به افراد مستعدتر سپردن، به دستگردان کردن سمتها پرداختند. آنان در همین ایام همزمان با تصدی چند سمت همزمان به تحصیل در دانشگاهها هم پرداخته و کاستی مربوط به مدرک تحصیلیشان را هم با لطایفالحیل جبران کردند.
درواقع جامعه انقلابی ما در سالهای ۵۸ و ۵۹ از سر ناچاری و با شتاب جوانهایی را به کار گرفت و آن سالها را سپری کرد. اما در ادامه معلوم شد بهعنوان یک پدیده بسیار نادر و شگفتیآور همین انتخاب شتابزده بهترین انتخاب هم بودهاست! زیرا آن جوانهای انتخابشده از سر شتاب دراصل بهترین، امانتدارترین، دانشمندترین، باسوادترین، انقلابیترین، باتدبیرترین، و درعینحال “دکتر”ترین افراد جامعه بودند، و بدینترتیب جامعه بلاکشیده ایران در طول چهل سال بعد اصلاً نیازی به تغییر این ترکیب ندید! به بیان دیگر کسانی که در سالهای ۵۸ و ۵۹ یا اوایل دهه ۶۰ یا گرفتار نوعی صغر سن بودند، و یا بنابه دلایلی موفق به دستوپاکردن سمت مدیریتی برای خود نشدند، هم خودشان سرشان برای همیشه بیکلاه ماند و هم جامعه از خدمات آنان که چه بسا باکیفیتتر و کمهزینهتر از خدمات مدیران مادامالعمر حاضر بود، محروم ماند.
به همین دلیل گویی مدیران ارشد کشور با همین ذهنیت شکلگرفته طی سالیان، فقط با جمع محدودی از مدیران همهکاره و بسیار خردمند با سابقه مدیریت چهلساله حاضر به همکاری هستند و افرادی توانا و باتدبیر در سنین پایینتر و خارج از این جمع محدود سراغ ندارند، و اگر این دلاوران بیبدیل عرصه مدیریت استخارهشان دولت را همراهی نکند، انتخابهای دولت بسیار محدود میشود. گویی طی نزدیک به چهاردهه، از دوران کابینه ۳۶میلیونی شهیدرجایی به کابینه ۳۶نفری این سالها رسیدهایم که اگر این ۳۶نفر جوابمان کنند و حاضر به همراهی و همکاری نشوند، گرفتار مشکل میشویم!
حال نگاهی دیگر به همه احتمالات بیفکنیم. عدمهمراهی استخاره دعوتشدگان هر علتی داشتهباشد، باید یک نمره منفی با قلم درشت به سیستم مدیریتی خودمان بدهیم، که طی این سالها به جای کشف و برکشیدن استعدادهای جوان و اصلح، به فکر راضی کردن آقازادههای کمتوان و بیاستعداد بودیم. به جای آزمودن چهرههای جدید و تربیت نیروی مجرب برای سالیان بعد، دنبال راحت کردن کار خودمان از طریق انتخاب تیم همراهان “امتحان پسداده” و “شناختهشده” و “خودی” بودیم. درنتیجه نسلی از مدیران فربه را پروردهایم که باوجود برخورداری از رانتهای پیدا و پنهان، اینک بیشتر از اینکه به فکر حل مشکلات جامعه باشند، نگران موقعیت شغلی و لطمه ندیدن کارنامهشان یا تجارت خانوادگی فرزندان دلبندشان هستند، و فراموش کردهاند که شهیدرجایی سمت نخستوزیری را با بیان این نکته پذیرفت که بضاعتی جز آبرویی که طی سالیان کسب کرده، ندارد و اینک آمده تا آن را هم برای کشورش هزینه کند.
————————
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره شنبه ۱۹ – ۸ – ۹۷ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: مدیریت و شایستهسالاری, یککمی سیاسی