بحران در صنعت نشر *
متن زیر مصاحبهام با روزنامه عصر اقتصاد در مورد دشواریهای صنعت نشر کتاب و ضرورت توجه دولت به این صنعت البته از طریق درست و اصولی است:
نظام آموزشی نیازمند خانهتکانی اساسی است
اکرم رضائینژاد – عصراقتصاد: وضعیت صنعت نشر در ایران بحرانی است، رسانهها از آمار پایین کتابخوانی، کاهش تیراژ و افزایش قیمت کتابها و روزهای بد اقتصادی در این حوزه خبر میدهند. در سال ۹۰ با بالا رفتن قیمت ارز در ایران و افزایش چندبرابری هزینههای زندگی مردم استارت بحران فعلی بازار نشر زدهشد. اولین اتفاقی که افتاد این بود که سبد خانوار در ایران نصف و طبقه متوسط در ایران بهشدت تضعیف شد. تضعیف طبقه متوسط باعث پایین آمدن توان خرید شد و اولین چیزی هم که در ایران از سبد خرید طبقه متوسط خارج شد، کتاب و روزنامه یعنی کالاهای فرهنگی بود.
تاجاییکه سالهاست وضعیت کتابفروشی در جامعه نامناسب شده و روزانه با تعطیلی کتابفروشیهایی مواجه هستیم که بنگاههای املاک، نمایشگاه، آرایشگاه و پیتزافروشیها جایگزین آنها شدهاست. مسأله کتاب و کتابخوانی یک چرخه را شامل میشود که با تولید کتاب آغاز میشود، در ادامه کتابها به ناشران و کتابفروشان سپردهمیشود و آخرین و مهمترین عنصر این چرخه را کتابخوانها تشکیل میدهند که روزبهروز از تعدادشان کاسته میشود.
اما چه عامل و عواملی باعث این ورشکستگی و بحران و افت کتابخوانی است و چه راهکارهایی برای برونرفت از این وضعیت وجود دارد؟
در این زمینه با ناصر ذاکری از صاحبنظران حوزه اقتصاد نشر به گفتگو نشستیم که در ادامه نظرات ایشان را در رابطه با این صنعت و اقتصاد آن میخوانید:
مسأله کلی در حوزه نشر کتاب این است که طی سالهای گذشته تقاضا برای خرید کتاب فوقالعاده کم شده که یعنی انگیزه مردم برای کتابخوانی کاهش یافتهاست. نتیجه این شده که تیراژ کتاب به شدت پایین آمده و علت آن این است که از شایستهسالاری دور شدهایم . مثلا دانشجو برای اینکه آینده شغلی خود را تضمین کند، برای خرید کتاب و مطالعه احساس نیاز نمیکند. معتقد است باید دنبال یک نفر باشد که با پارتیبازی، اشتغالش را تضمین کند.
از طرفی دیگر بحث اقتصادی نیز مطرح است چون قیمت کتاب بهدلیل هزینه تولید افزایش یافته و بهخاطر مشکلات معیشتی پولی که مردم در سبد کالای خانوار میتوانند به خرید کتاب اختصاص دهند، کاهش یافته، درواقع این عوامل دست به دست هم داده و دتقاضا برای کتاب را کاهش دادهاست.
وقتی تقاضا برای خرید کتاب کاهش یابد و تیراژ کتاب پایین باشد طبعاً هزینه تولید کتاب افزایش مییابد بنابراین کتابی که میتوانست در تیراژ دههزار نسخه چاپ شود به دلیل افزایش قیمت تمامشده تولید هر واحد، در تیراژ ۵۰۰ و یا ۲۰۰ نسخه چاپ میشود.
از طرفی طی سالهای گذشته اتفاق دیگری نیز افتاده که باز همه اینها بهنوعی تأثیر خود را بهصورت گران شدن کتاب و درنهایت کاهش تمایل به خرید کتاب، نشان دادهاست.
بهعنوان مثال افزایش قیمت املاک و مستغلات باعث شده هزینه تولید کتاب فوقالعاده افزایش یابد، چون هم ناشران باید دفتری بهعنوان محل فعالیت خود داشتهباشند و هم تأسیس کتابفروشی و امثال این موارد هزینه دارد. اثر تمامی این موارد در قیمت و هزینه تولید کتاب منعکس میشود. درنهایت بهغیر از بحث شایستهسالاری، در انگیزه عمومی برای خرید کتاب، قیمت نیز تأثیرگذار است.
غیر از این عوامل، مشکل اساسی در اقتصاد نشر، بحث عدمتناسب تعداد ناشران و کتابفروشیها است. در ایران بهازای هر ۲ یا ۳ ناشر یک کتابفروشی وجود دارد، درحالیکه در امریکا بهازای هر ناشر ۱۰ کتابفروشی موجود است. یعنی برای هر تولیدکننده کتاب ۱۰ واحد توزیعکننده و عرضهکننده وجود دارد. ناشر، تولیدکننده و کتابفروشی، توزیعکننده و فروشندهکتاب است به عبارتی در ایران سه مؤسسه تولید و یک مؤسسه برای فروش عرضه میکند، درحالیکه این جریان باید برعکس باشد. علت آن نیز قیمت سرقفلی کتابفروشیها است که باعث میشود کتابفروشی بهعنوان یک واحد صنفی، درآمدزا نباشد و بهتدریج تعطیل شود.
امروز در کل کشور، حدود ۲۳۰۰ کتابفروشی فعالیت میکنند که فوقالعاده تعداد کمی است بهطوریکه در بعضی از استانها ۵ کتابفروشی در کل استان وجود دارد. این اعداد به این معناست که کتاب درواقع از یک طرف مورد بیمهری بزرگی قرار گرفته و از طرف دیگر بهطور طبیعی در معرض دید مردم قرار نمیگیرد. در کشور حدود ۷۲هزار واحد دفاتر معاملات ملکی و در مقابل ۲۳۰۰ واحد کتابفروشی وجود دارد به این ترتیب این دو عدد بهخودیخود گویای جهتگیری اقتصاد است .
بنابراین اگر کسی بخواهد ملکی خرید و فروش کند، سر کوچه چند دفتر املاک مستغلات وجود دارد که به آنها مراجعه کند اما اگر بخواهد کتاب بخرد باید مسیر دوری را طی کند تا به یک کتابفروشی برسد.
همه اینها دست به دست هم می دهد و بهعبارتی اقتصاد شکنندهای را برای کتاب میسازد. از طرفی دیگر تمامی سیاستهایی که دولت در سالهای گذشته داشته، در مسیری بوده که یارانه بدهد و بهگونهای به ناشران کمک کند که هزینه تولید کتاب مقداری کاهش یابد. البته این سیاستها تأثیرگذار بودهاست، اما در مقایسه با هزینهای که شده تأثیر کمی داشته، و در واقع برای حل مشکل، بهعنوان مسکّن عمل کردهاست.
بهعنوان مثال کاغذ را به قیمت دولتی توزیع کرده و یا کتابفروشیها را در شرایطی از بعضی هزینهها و عوارض معاف کردهاست، اما این اقدامات، به اقتصاد کتاب کمک مختصری میکند. اصل ماجرا این است که باید شرایطی را فراهم کنیم که همه ناگزیر از خرید کتاب و نیازمند به کتاب باشند. مردم باید احساس نیاز کنند که کتاب را بهعنوان کالایی ضروری، مصرف و در زندگیشان حفظ کنند که امروز درواقع چنین نیست.
ممکن است دانشجویی درس بخواند و به مدارج بالاتری هم برسد اما کتاب زیادی نخواندهباشد. مدرک را میشود به اشکال خاصی گرفت، نیازی به دانشمند بودن نیست، فرقی ندارد چقدر کتاب خواندهاید و چقدر با مطالعه جانبی و کتاب آشنایی دارید.
وقتی این اتفاق نمیافتد بهطور طبیعی کسی احساس نیاز نمیکند، بهعبارتی سری را که درد نمیکند، دستمال نمیبندند. این امر باعث کاهش تیراژ کتاب میشود. وقتی تیراژ پایین است بهطور طبیعی به اقتصاد کتاب لطمه میخورد، قیمت افزایش و طبیعتاً تقاضا برای خرید کاهش مییابد.
پیشنهاد: درواقع هم اقدامات کوتاهمدت و هم بلندمدت موردنیاز است . اقدامات کوتاهمدت همین اتفاقاتی است که در جریان است مثل یارانهای که دولت به بخش تولید کتاب پرداخت میکند که البته این امر میتواند بهتر مدیریت شود.
بخشی از هزینههایی که پرداخت میشود و هزینهای که دولت برای کمک به تولیدکنندگان تخفیف میدهد باید بهتر مدیریت شود تا بازدهی بیشتری داشتهباشد. هرچقدر در این مسیر حرکت شود باز هم امکان بهبود و بهسازی بیشتر وجود دارد. بهعنوان مثال بودجهای را که دولت تخصیص میدهد، بهطور مداوم باید بررسی شود که با چه روشی تخصیص یابد، اثر بیشتری خواهدداشت.
بهعنوان مثال در سالهای گذشته بعضاً به گونهای منابع تخصیص مییافت که ناشران و نویسندگان را به تولید کتاب چاپ اول ترغیب میکرد. اما درواقع به جای چاپ کتاب و فعالیت فرهنگی، نوعی آمارسازی بود و بابت آمارهایی که برای چاپ کتابها ارائه میشد، تسهیلات دریافت میکردند. باید این موارد مدیریت شود. مدیریت بهتر، راهکار حل مشکل حوزه نشر در کوتاهمدت است، دولت ناگزیر است حمایت کند و کمک کند مردم کتابخوان شوند و اقشاری که نیاز به کتاب دارند راحتتر در دسترسشان قرار گیرد. مثلاً بن کتاب به دانشجویان بیشتر دادهشود.
اما کارهای بلندمدت نیازمند خانهتکانی اساسی در نظام آموزشی و علمی کشور است. وقتی در دانشگاه استادی کتاب نخوانده و فقط به دلیل نسبت فامیلی با کسی به این رتبه رسیدهاست، نمیتواند دانشجو را به کتاب خواندن تشویق کند. دانشجو از همان ابتدا درمییابد که اگر بناست ارتقای رتبه یابد فقط باید دنبال فامیلبازی باشد. همچنین شاهد است که اساتید خودش از راههای خاصی بورسیه گرفتهاند، بدینترتیب به این باور میرسد که کسی از طریق علم پیشرفت نکردهاست.
این نظام باعث میشود کسی انگیزهای برای دستیابی به علم نداشتهباشد، و در پاسخ به همان سوال معروف علم بهتر است یا ثروت میگوید پارتی از هردو بهتر است، چون اگر پارتی باشد هم میتواند رتبه علمی پیدا کند و با فامیلبازی استاد دانشگاه شود، و هم میتواند رانت به دست آورده و میلیاردر شود.
وقتی این ضعف در نظام علمی کشور وجود دارد، بهطور طبیعی اثر منفی خود را میگذارد، بنابراین در نظام علمی و مدیریتی کشور باید خانهتکانی گستردهای صورت گیرد و دوباره به ارزشهای علم و شایستهسالاری برگردیم که البته این اقدام بلندمدت است. بنابراین اقدامی که در کوتاهمدت باید انجام شود همان کمک به اقتصاد نشر و مدیریت بهتر منابع است که اعتبارات تخصیصیافته به این حوزه به صورت آمارسازی و کتابسازی و … هدر نرود. اما اقدام بلندمدت، حرکت به سمت شایستهسالاری دانشگاهها، خانهتکانی دانشگاهها و نظام مدیریتی کشور است.
عملاً کتاب از کالایی که در دسترس عموم مردم باشد، درحال خارجشدن است یعنی کالایی است که هزینه بالایی دارد و افرادی که درآمد و پول کافی داشتهباشند، میتوانند آن را خریداری کنند. کالایی است که گران است و بسیاری از خانوادهها ناگزیر هستند آن را از سبد مصرفی و انتخابی خود حذف کنند مانند خیلی از کالاهای دیگر که وقتی گران میشوند، خانوادهها مجبورند از آنها صرفنظر کنند.
بخش خصوصی بهطور طبیعی بهدنبال سود خواهدبود. در سالهای گذشته منابعی به صورت محدود وارد بازار نشر شده و کتابهای خیلی گرانقیمت چاپ کردند که توجیه اقتصادی ندارد و بیشتر مؤلف قصد مطرح کردن خودش را داشته، که یک کتاب بسیار گرانقیمت و لوکس را به نام خودش وارد بازار کردهاست. این اقدامات عملاً باعث گسترش فرهنگ کتابخوانی نمیشود. درست است که اقتصاد نشر را تشویق میکند و به تعبیری پول وارد بازار نشر میشود و چاپخانهها فعال میشوند ولی اینها کفایت نمیکند. دولت باید در مسیری حرکت کند و اقداماتی انجام دهد که مردم با کتاب آشتی کنند اما تا زمانیکه رونق اقتصادی وجود نداشتهباشد و درآمدها افزایش نیابد، طبعاً پولی نیز در حوزه نشر وارد نمیشود. قاعدتاً باید راهی برای بازگشت به رونق بیابیم. وقتی بازگشت به رونق اتفاق بیفتد و درآمدها افزایش یابد، میتوان انتظار داشت بخشی از این رونق نیز به سمت بازار نشر رود و اگر دولت اقداماتی را که گفتهشد انجام دهد، انگیزه بیشتری برای تخصیص هزینه خانوارها به کتاب و آموزش به وجود خواهدآمد به جای اینکه در حوزههای دیگر خرج شود.
—————————————
* – این مصاحبه در روزنامه عصر اقتصاد شماره یکشنبه ۲۷ – ۸ – ۹۷ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: برنامهریزی و بودجه, سیاستگذاری اقتصادی