برگی از پرونده مرگ مشکوک صمد بهرنگی
با انتشار خبر غرق شدن صمد بهرنگی در رودخانه ارس در سال ۱۳۴۷، و بستهشدن پرونده با سرعت و تاحدی دستپاچگی، این شبهه در جامعه روشنفکری و فعالان سیاسی کشور قوت گرفت که حتماً رژیم پهلوی قصد حذف فیزیکی او را داشتهاست.
اینک با گذشت نیم قرن از آن ماجرا برخی محافل با انگیزههای مختلف تلاش میکنند رژیم پهلوی را از اتهام سنگین حذف فیزیکی مخالفان و منتقدانش تبرئه کنند. بدینترتیب هرچندگاه یکبار متونی در فضای مجازی با پیامی مشابه منتشر میگردد که مثلاً مرگ فلان چهره مشهور دهه چهل یا پنجاه اتفاقی طبیعی بوده، و برخلاف قول مشهور ربطی به حکومت وقت و عملیات برنامهریزیشده ساواک نداشتهاست. در این یادداشت به پرونده مرگ مشکوک صمد بهرنگی نویسنده جوان آن ایام در شهریورماه سال ۱۳۴۷ پرداختهام.
در اواسط دهه ۱۳۵۰ و در ایام نوجوانی علاقه خاصی به مطالعه مجلات پرتیراژ داشتم و اخبار را از این طریق دنبال میکردم. در آن ایام خبری توجه مرا جلب کرد. چند جوان در غرب کشور (احتمالاً در ایلام) برای شنا لب رودخانه رفته، و یکیشان متأسفانه غرق شدهبود. پلیس با بازجویی طولانی پدر آن چند جوان را درآورد تا معلوم شود دخالتی در این مرگ نداشتهاند. با خواندن این گزارش بلافاصله از خود پرسیدم، وقتی برای مرگ یک جوان غیرمعروف مثلاً دویست صفحه پرونده تشکیل میشود، چرا برای مرگ صمد بهرنگی که به هر طریق ممکن بود حکومتیان زیر سؤال بروند، بررسی مفصلی از این نوع نشده، و بهاصطلاح فوری سروته قضیه را هم آوردهاند. حداقل انتظار میرفت، در مقایسه با پرونده دویست صفحهای مرگ آن جوان، پرونده مرگ صمدبهرنگی پانصد صفحه کاغذ مصرف بکند، و دولت با تحقیقات کامل خود را از مظان اتهام برهاند.
اما دولت انگیزهای برای این کار نداشت. و این دو علت میتوانست داشتهباشد:
۱ – دولت نگران بود با تحقیقات بیشتر اصل ماجرا کشف و آبروریزی شود. آن سالها ادارات و سازمانها خیلی در کنترل دولت نبودند و دولت نمیتوانست ریسک چنین تحقیقی را بپذیرد. برخی از کارمندان با مبارزان سیاسی همراه بودند و اطلاعات و مدارک لازم را به آنان میرساندند.
۲ – مبهم ماندن این پرونده و طرح شایعه قتل میتوانست موجبات ترس برخی فعالان سیاسی و فرهنگی را فراهم کند. ازاینرو دولت بدنامی همراه با رعبانگیز بودن را مطلوبتر میدید.
احتمال سهلانگاری و دستکم گرفتن ماجرا را نمیتوان داد. زیرا در آن ایام مقامات اطلاعاتی و امنیتی کشور بسیار مجرب و کارآزموده بودند، و از بهترین سطح آموزش با استفاده از تجربیات سازمانهای امنیتی دیگر از جمله افریقای جنوبی (رژیم آثارتاید) برخوردار میشدند.
مهمترین دستآویز مدعیان طبیعی بودن فوت صمد بهرنگی نقلقولی از مرحوم جلال آلاحمد است که اعتراف میکند شایعه قتل صمد را او بر سر زبانها انداختهاست، و نیز گفتههای حمزه فراهتی دوست صمد که لحظات آخر را در کنارش بوده و میگوید صمد خودش غرق شد و کسی دخالت نکرد. اما به نظر من این موارد دلیل محکمی برای تبرئه ساواک به دست نمیدهد.
در مورد چگونگی ماجرای فوت صمد بهرنگی بیش از این نمیتوانم بگویم که “مشکوک” است. این که گفتهشود شایعه قتل را فردی مطرح کرده، و سپس از آن عدول کرده، چیزی را ثابت نمیکند. همچنین این که حمزه فراهتی میگوید من چیزی ندیدم کافی نیست. اگر طرف مقابل قصد حذف صمد را داشت، بهترین موقعیت زمانی فراهم بود که او نه به تنهایی بلکه با یک دوست به شنا برود. در همان زمان تیم وارد عمل شده، و کار را تمام میکرد، و البته با تهدید همراه مزبور او را ساکت میکرد. چنین شاهدی شاید از ترس آبرویش حتی سالهای بعد هم حاضر به افشای واقعیت نشود.
در این مورد تماشای فیلم The Case Is Closed, Forget It (پرونده بستهشده، فراموشش کن) محصول سال ۱۹۷۱ سینمای ایتالیا را پیشنهاد میکنم. قدرتمندان قصد حذف یک زندانی مهم را دارند. برای این کار یک فرد شناختهشده و معتبر (مدیرعامل یک شرکت ساختمانی معروف) را با بازی فرانکو نرو که اتفاقی گرفتار زندان شده، با او هم سلول میکنند، در حضور او طرف را به قتل میرسانند، و سپس او را تهدید میکنند که فقط بگو “من چیزی ندیدم، او از خودکشی حرف میزد. اما من جدی نگرفتم. وقتی بیدار شدم، دیدم خودکشی کرده!” جالب است بدانید این فیلم در سینمای ایتالیا با فاصله کوتاهی بعد از انتشار خبر غرق شدن صمد بهرنگی ساختهشده، و در فستیوال سینمایی تهران هم برنده جایزه شدهاست! لابد حکمتی داشته!
خلاصه کنم.
اگر برای ادعای قتل صمد نمیتوان مدرکی آورد، برای ادعای مقابل هم مدرکی نیست. فقط میتوانیم بگوییم، حذف روشنفکران و ترساندن بقیه میتوانست برنامه حکومت باشد. در چنین حالتی حذف یک چهره درجه یک شاید مناسب نباشد، اما چهره درجه دو مثل صمد هم حذف میشود و خیال حکومت راحت میشود و هم با کمترین سروصدا پیام ترس از دست نامرئی حکومت (!) به بقیه روشنفکران منتقل میشود، تا خیلی احساس امنیت نکنند، و بهاصطلاح دور برندارند. ماجرای با سرعت بستهشدن پرونده این ظن را تقویت میکند.
نتیجه:
هرچند غیب را فقط خدا میداند، اما احتمال درست بودن فرضیه قتل از احتمال درست بودن فرضیه عدمدخالت حکومت بهمراتب قویتر است. فقط همین. گفتنی است حکومت وقت هدف یکدست کردن جامعه، و درنهایت تشکیل نظام تکحزبی با محوریت حزب رستاخیز را دنبال میکرد. حزب رستاخیز در اصل کپی بدخطی از حزب بعث عراق بود. برای درک بهتر موضوع به همتراز و هممعنی بودن دو کلمه بعث و رستاخیز هم توجه کنید.
دستهها: تاریخ معاصر, فیلم، رمان و ادبیات