بازخوانی “روز واقعه” و روایت غربت سینمای ملی ایران *
فیلم روز واقعه محصول سال ۱۳۷۳ یکی از آثار ماندگار سینمای کشورمان است. فیلمنامه این اثر را بهرام بیضایی در سال ۱۳۶۱ نوشت، اما در آنسالها موفق به ساخت آن نشد. سالها بعد شهرام اسدی با مختصر تغییراتی در فیلمنامه امکان ساخت آن را یافت. این اثر در سیزدهمین جشنواره فیلم فجر در ده رشته نامزد دریافت جایزه شد، و در پنج رشته سیمرغ بلورین را از آن خود ساخت. اما جای شگفتی است که داوران فیلمنامه فاخر این اثر را شایسته دریافت سیمرغ ندانستند.
داستان فیلم در سال ۶۰ هجری قمری در شهر بصره اتفاق میافتد. جوانی نصرانی عاشق دختری مسلمان به نام راحله شدهاست. او با هدایت راحله مسلمان میشود و همچون او حسین بن علی را بهعنوان مقتدای خود برمیگزیند. عبدالله بارها و بارها به خواستگاری راحله میرود، و هربار از زید پدر راحله پاسخ منفی میشنود، اما دستبردار نیست. اصرار فراوان عبدالله عاقبت دل زید را نرم میکند و مراسم عروسی سرمیگیرد. دقایقی قبل از خواندن خطبه عقد عبدالله در خانه زید و در جمع میهمانان خبر شهادت مسلمبنعقیل را در کوفه میشنود. میهمانان درباره چند و چون ماجرا صحبت میکنند. ناگهان عبدالله ندایی میشنود که کسی او را به یاری میخواند.
عبدالله سراسیمه مجلس را ترک میکند. و با شتاب از شهر خارج شده و به سمت کوفه حرکت میکند. برادران راحله که از این رفتار توهینآمیز عبدالله خشمگین شدهاند، در پی او میروند تا یا بکشندش، یا برش گردانند تا در حضور مردم تنبیه شود. آنان نیمهشب عبدالله را مییابند، اما او حاضر به بازگشت نیست. راحله که خود نیز در پی برادرانش آمده به آنان میرسد و وقتی میشنود که عبدالله در پی حسین روانه شده، تا حقیقت را بیابد، او را روانه میکند که اگر به جایی خواندهشدهاست، زودتر برود.
عبدالله با پشت سر گذاشتن ماجراهایی عصر روز عاشورا به کربلا میرسد درحالیکه ماجرا به پایان رسیدهاست. او به بصره بازمیگردد و در جواب راحله میگوید که پاسخ سؤالش را یافته، و حقانیت امام را درک کردهاست.
فیلم تصویری قابلتأمل از زندگی مردمان آن روز جهان اسلام ارائه میکند. بیشتر آنان حق را به حسین میدهند از حکومت یزید بیزارند، اما حاضر به خطر کردن و همراهی با حسین نیستند. آنان به امور جاری زندگی روزمره خود مشغولند و فقط دعا میکنند ماجرا ختم به خیر شود.
فیلم شامل دیالوگهایی بسیار هنرمندانه، پرمعنی و تأملبرانگیز است، و با کمک آنها تلاش میکند بهسهم خود کاستیهای نگاه سنتی به تاریخ و اندیشه اسلامی را برملا کند. در اوایل فیلم یکی از بزرگان قبیله پدر دختر را سرزنش میکند چگونه از ادعای مسلمانی یک جوان نصرانی عاشق فریب خوردهاست:
- او نصرانی بود و اینک زنّار گشوده، که او هرچه کرد از سر عشق دخترت راحله کرد. چه کسی میداند که او ایمان به زبان دارد یا به دل؟
زید پدر راحله در پاسخ میگوید:
- آری نمیدانیم. درباره هیچکس نمیدانیم. دور نیست آن زمان که ما همه کافر بودیم و چون به اسلام درآمدیم، کسی این تهمت بر ما نبست که اینک تو مسلمان بر او میبندی!
عمرو برادر بزرگ راحله نیز زبان به انتقاد از تصمیم پدر میگشاید:
- مسلمانی ما سه نسل است و از او هیچ.
زید با پاسخی سنجیده او را نیز مجاب میکند:
- من از اسلام او بوی تازگی میشنوم، و از مسلمانی تو تنها بوی غرور جاهلی میآید. ما شصت سال مسلمانیم. این چه تفاخریست که به ایمان خویش میکنیم؟ اگر تو مسلمانی از پدر داری، او این گنج به رنج خویش یافتهاست.
در صحنهای دیگر عبدالله بر سر راه خود به کوفه، بر خرابه معابد باستان عبور میکند. سنگتراشیدههایی که روزی خدایان بودند و مورد تقدیر و تکریم، و اینک رهگذران بر آنان سنگ و سرگین میافکنند. عبدالله از مرد خادم میپرسد:
- کاش میدانستم حسین بن علی در حقشان چه گفت.
خادم جمله امام را نقل میکند:
- چگونه سنگی بر بتان سنگی بیندازم، حال آنکه بتهای زنده بر روی زمینند.
عبدالله در ادامه سفرش به قبیله نصرانی رسیده که ساعتی میزبان حسین بودهاند. عبدالله از بزرگ قبیله میپرسد که حسین آیا سخنی با آنان گفته؟ و او جمله امام را نقل میکند:
- “… خودستایان تکیه بر اریکهها زدهاند. کتاب خدا را چنان میخوانند که به سود ایشان است. آنان که طیلسان زهد پوشیدهاند، تکپیراهنان را پیراهن بر تن میدرند. آنان که دستار بر سر نهادهاند، سر از گردن خداترسان میاندازند. … اینان سپاه آز میآرایند و دیوار غرور میفرازند و کوشک خودپرستی میسازند و اموالشان را از انباشتن پایانی نیست.”
چون لحظهای رسید که باید وداع کند، ما را گفت: “هفت روز بعد از این، جوانی به جستجوی من میآید. تشنگیاش را فروبنشانید، و اسبی به او بدهید. … او به میهمانی ما میآید و من از بالاترین جای او را خوشآمد خواهم گفت.”
دشواری ساختن یک فیلم تاریخی در حوزه مذهبی در این است که نمیتوان و نباید شخصیتهای اصلی ماجرا را به تصویر کشید. اما روز واقعه با زیرکی و رندی خالقش پاسخی کارآمد برای این دشواری یافتهاست: عبدالله نصرانی تازهمسلمان در سفر خویش با کسانی همصحبت میشود، که حسین میهمانشان بوده، بر سر سفرهشان نشسته و شیر اشترانشان را خورده و با آنان سخن گفتهاست.
فیلم از چنگ انداختن قدرتطلبان بر ارزشها و مفاهیم متعالی دینی سخن میگوید، رفتار بیآلایش و دور از تفاخر پیشوایان دینی را روایت میکند، و صداقت قهرمان کربلا را به تصویر میکشد که نه برای طلب ریاست و مقام که برای احیای ارزشهای دینی قیام کرده، و جان بر سر این پیمان میدهد. او حتی در سفر سرنوشت نیز با این که میداند بازگشتی در کار نیست، از هدایت مردمان و خوشآمد گفتن به میهمانی تازهوارد سر باز نمیزند که وظیفهاش نه به قدرت رسیدن بلکه راه نمودن است.
روز واقعه اثری فاخر و ماندگار است. هم به دلیل هنرنمایی ماندگار خالق فیلمنامه، هم به دلیل تلاش و جدیتی که کارگردان اثر شهرام اسدی و دیگر دستاندرکاران به کار برده و نقشآفرینیهای عالی از بازیگران گرفتهاند. بیتردید تکتک نقشآفرینان کوشیدهاند تا بهترین بازی خود را ارائه کنند. اما در این میان نمیتوان بدون سخن گفتن از بانو ژاله علو این پرونده را بست.
ژاله علو را بسیاری در نقش خاله در سریال ماندگار روزی روزگاری به یاد سپردهاند. در روز واقعه او علاوه بر نقش ام سلما دایه راحله، در صحنهای کوتاه در حد گفتن یک جمله در قامت بانویی در زنجیر که کنایه از بانوی اسیر آن واقعه جانسوز است، ظاهر میشود و خطاب به عبدالله که از شدت تأثر از خود بیخود شده، میگوید:
- برگرد ای جوانمرد! و خبرمان را ببر
تأثیر و حزنی شدید و حیرتآور در همین یک جمله کوتاه و لحن ادای آن نهفته است. اندوهی که اگر از عمیقترین لایه جان بازیگر برنخاستهباشد، هرگز و با هیچ ترفند بازیگری قابلنمایش نیست. احساسی که باید از دل برخاسته باشد تا اینچنین بر دل نشیند. به باور و ادعای نگارنده، هنر بانو ژاله علو در همین تکجمله فورانی عجیب دارد. گویی بازیگر تمام چندین دهه تجربه هنری خود و بالاتر از آن تمام باور و احساس خود را در چله کمان گذاشته و به بالاترین حد اثرگذاری پرتاب میکند.
دوستداران اهل بیت (س) طی قرنها احساسات خود را در مورد این حادثه بزرگ در قالب هنر نمایش دادهاند. گاه در قالب نقاشی و مینیاتور، گاه در قالب شعر و چکامه، گاه به صورت نمایش تعزیه به این ماجرا پرداخته، و یاد آن را زنده نگاه داشتهاند. برگزاری مراسم عزاداری و روضهخوانی و مداحی نیز جلوه دیگری از این شور و احساسات پاک است. اما بیتردید با گذشت زمان باید ابزارهای جدید در خدمت گرفتهشوند. هنر هفتم ابزاری ارزشمند بود که میشد آن را در خدمت گرفت و با خلق آثاری سترگ ابعاد گوناگون این حادثه را بازگو و تحلیل نمود. همانگونه که روز واقعه با بیان فاخر بیضایی و هنرنمایی درخشان دستاندرکارانش به گوشهای از آن پرداختهاست.
اینک و با گذشت نزدیک چهار دهه از دوران نگارش فیلمنامه، فقط کافی است به راه طیشده صنعت سینما در کشورمان نگاهی بیفکنیم تا معلوممان شود که تا چه حد به فکر استفاده از این ابزار توانمند بودهایم. اگر سازندگان اثری همچون روز واقعه تشویق میشدند، و نگرشهای سلیقهای مانع شکوفایی و بروز خلاقیتها نمیشد، اساتید اهل فن میتوانستند آثار فاخر دیگر عرضه کنند چرا که روز واقعه راه را برایشان هموار ساخته بود. اما مگر میشود نهال هنر در فضایی پر از محدودیت و تنگنظری رشد کند و ببالد؟
چندی پیش کلیپی در فضای مجازی منتشر شد که بسیاری از بینندگان را مات و مبهوت ساخت. یکی از مداحان حکایتی بسیار سخیف را در قالب روضه تحویل مستمعان میداد: فردی لاابالی در خلوت خانهاش نشسته و نوشیدنی (!) میخورد و در خیال خود با سالار شهیدان ورق بازی میکند و برنده میشود!
لابد آن مداح با سلیقه و ذوق خود میپندارد که بیان چنین مطالب سخیفی خدمت به مکتب اهل بیت است. شاید عذر او موجه باشد که متناسب با درک خود به موضوع میپردازد. اما بهراستی چگونه است که امثال او بر صدر نشسته و قدر میبینند، و همتایان بیضایی بعد از چند دهه عاقبت به این نتیجه میرسند که باید با اندوه و حسرت سرزمین مادریشان را ترک کنند؟
آری، جامعه ما به جای تجلیل از بیضایی و امثال او و تشویقشان به خلق آثاری ماندگار، و به جای تقدیر از کسی که چکامهای چون روز واقعه را سرودهاست، دست نوازش بر سر کسانی میکشد که اوج هنرشان بیان ماجرای نوشیدنی (!) خوردن و ورق بازی کردن با مقتدای مؤمنان است.
به قول شاعر:
جای آن است که خون موج زدن در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش
بهراستی اگر سیاست حکیمانهای در عرصه هنر هفتم به کار میگرفتیم و با تشویق هنرمندان دلسوز و توانمند کشورمان، مقدمات تقویت صنعت سینمای ملی خود را فراهم میآوردیم، اینک در میدان مبارزه فرهنگی با زورگویان عالم که میدان فرهنگ و هنر را نیز همچون میدان تولید و تجارت در اختیار خود گرفتهاند، منادی سینمای پاک و انسانی نبودیم؟ آیا چنین سیاستی به نشر فرهنگ اسلامی-ایرانی و دفاع از ارزشهای معنوی ملت ایران بیشتر از هنرنمایی مداحان با شیوههای سنتی و ناکارآمد خدمت نمیکرد؟ آیا این شیوه حتی بازدهی اقتصادی مطلوبی را به صورت درآمد ارزی نصیب کشورمان نمیساخت؟ آیا با نادیده گرفتن این ظرفیت ارزشمند فرصتی بزرگ را به تهدیدی بزرگتر مبدّل نساختهایم؟
————————-
* – این یادداشت در سایت دیدارنیوز منتشر شدهاست.
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات