صداقت ، رازداری … و دیگر هیچ
امروزه گروهی نهچندان کوچک از سیاستمداران و مدیران برجسته در عرصه مبارزه با رقبا و برای طی پلههای ترقی، هرنوع رفتار غیراخلاقی درمورد رقبایشان را مجاز و مباح میدانند. بهویژه در ایام انتخابات، این بیاخلاقیها بیشتر نمایان میشود. بهراستی ما تا چه حد مجاز به اندیشیدن به منافع خود هستیم و تا چه حد مجازیم تا با تحمیل هزینه به دیگران، دنبال خواستههای خود باشیم؟
چقدر تفاوت وجود دارد بین کسی که فقط به خود میاندیشد و برای فرار از دردسر هر هزینهای را به دیگران تحمیل میکند، با کسی که روحیه فداکاری بالایی دارد و با تحمل دشواریها از منافع فرد یا افرادی دیگر دفاع میکند؟ در دنیایی که به سرعت از معیارهای اصیل اخلاقی فاصله میگیرد، همگان یاد میگیرند برای حل مشکلات خود از تحمیل هزینههای گزاف به دیگران هراسی نداشتهباشند. مهم این است که تو به هدفت برسی، و دچار مشکل نشوی!
اما بنا نیست همگان اسیر این مسابقه سرسام آور خودخواهانه بشوند.
فیلم (Nothing But The True) به کارگردانی راد لاری و با بازی کیت بکینسل و مت دیلون محصول سال ۲۰۰۸ است. این فیلم نمایشی از یک رازداری فداکارانه است. راد لاری که نوشتن فیلمنامه را هم خود برعهده داشته، میگوید با الهام از پرونده جودیت میلر روزنامهنگار مشهور امریکایی فیلمنامه را نوشتهاست.
خانم میلر بهدنبال انتشار گزارشی با موضوع نادرستی ادعای دولت امریکا در مورد وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق که بهانه آغاز جنگ بود، از طرف دولت تحتفشار قرار گرفت تا منبع اطلاعاتی خود را معرفی کند. اما او حاضر به معرفی این فرد نشد و گفت با اینکار، دیگر هیچکس به روزنامهنگاران اعتماد نخواهدکرد. او مجبور به تحمل زندان شد، اما بازهم کوتاه نیامد.
فیلم با الهام از این ماجرا ساخته شدهاست. خانم راشل آرمسترانگ با بازی کیت بکینسل، روزنامهنگاری است که خیلی اتفاقی متوجه میشود اریکا واندورن مادر یکی از همکلاسیهای پسر کوچولویش، برای سیا کار میکند و درگیر یک پرونده در ارتباط با ونزوئلاست. راشل با گزارشی جنجالی این موضوع را افشا میکند. اریکا به دست همکارانش به قتل میرسد تا پرونده بسته شود. مقامات سیا به شدت نگران شدهاند. ازیکسو عملیات سرّی آنها در ونزوئلا و برعلیه دولت چاوز لو رفته، از سوی دیگر هویت یک مأمور اطلاعاتی فاش شده، و تبدیل به یک مهره سوخته شدهاست. اما مهمتر از اینها نفوذناپذیری سیا زیر سؤال رفتهاست؛ یک خبرنگار بهراحتی از هویت مأمور سیا مطلع شدهاست.
سیا راشل را تحتفشار میگذارد تا منبع اطلاعاتی خود یعنی فرد نفوذی را معرفی کند. آنها میخواهند بدانند چگونه اطلاعات به بیرون نشت کردهاست. راشل بر سر دوراهی گیر کردهاست. معرفی منبع اطلاعاتی خلاف اخلاق حرفهای اوست، اما اگر اصرار به رعایت اخلاق حرفهای داشتهباشد، باید زندان را بپذیرد. راشل زندان را ترجیح میدهد.
راشل بعد از یکسال از زندان آزاد میشود. اما بازهم دستگیرشده و اینبار به حبس طولانیتری محکوم میشود. قاضی راشل را تحسین میکند، اما باید دستور مقامات امنیتی را رعایت کند!
راشل از همه طرف تحتفشار است. شرایط سخت زندان، دوری از خانواده و …. همه از او میخواهند رازش را فاش کند و به خانه برگردد. همسرش از دست او کلافه شده؛ او راشل را فردی لجباز و مغرور و خودخواه می یابد که حاضر است خانوادهاش را هم قربانی کند. او نمیتواند درک کند که چرا راشل تا این حد مقاومت میکند.
در پایان فیلم تماشاگر درمییابد که انگیزه راشل از این همه پنهانکاری، فقط دفاع از اصول حرفهای خبرنگاری نیست. منبع اطلاعاتی او دخترکوچولویی است که ندانسته راز بسیار مهم مادرش را برای راشل فاش کردهاست.
در صحنه پایانی فیلم، راشل با اتوبوس زندان به زندان بازمی گردد تا حبسی پنج ساله را تحمل کند. او با حسرت دنیای بیرون را نگاه میکند. میداند که همسرش او را بهخاطر این همه لجبازی نخواهدبخشید، میداند که سالها از لذت تماشای بزرگشدن فرزندش محروم خواهدشد. همانجا راشل خاطره آن روز و صحبت کوتاهش با آلیسون دختر خردسال اریکا (مأمور سیا) را به یاد میآورد، صحبتی کوتاه که مسیر زندگی راشل را عوض کرد:
–Why was your mom in Venezuela, was she on vacation?
–Uh uh, she’s working.
–Working?
–Uh huh, for the government. But you won’t tell anyone it’s me who told you, okay?
–You bet?
آلیسون کوچولو میگوید مادرش که برای دولت کار میکند، برای مأموریت کاری به ونزوئلا رفتهبود. اما راشل نباید بگوید که این مطلب را از چه کسی شنیدهاست. راشل هم به او قول میدهد.
راشل برای زندان نرفتن باید قولش را فراموش کند و هویت منبع اطلاعاتی خود را فاش کند. او اگر این راز را برملا کند، مقامات سیا خیالشان از جانب نشت اطلاعات راحت میشود، اما تضمینی برای محرمانه ماندن این موضوع نیست. آنها برای تبرئه خودشان باید به مردم بگویند که عامل لو رفتن اریکا دختر خردسالش بوده و نه مأمور نفوذی دشمن. بهاینترتیب آلیسون کوچولو خواهدفهمید که چه دردسری برای مادرش درست کرده، و حتی برای مرگ مادرش هم خود را مقصر خواهددانست. راشل که خود یک مادر است، نمیتواند بپذیرد که آلیسون چنین تاوان سختی بپردازد و سالها خودش را بهخاطر مرگ مادرش سرزنش کند.
راشل میتواند این راز را به شوهرش بگوید تا حداقل از جانب او متهم به لجبازی مغرورانه نشود. اما میداند شوهرش هم رازداری نخواهدکرد و برای نجات راشل از زندان ماجرا را به مقامات سیا لو خواهدداد. این است که او راز را فقط برای خودش نگه میدارد، حتی اگر برایش به قیمت شش سال زندان تمام شود.
فیلم موفقیت چندانی کسب نکرده و فروش خوبی نداشت. اما این مطلب از جذابیت و ارزش کار کم نمیکند.
ممکن است بعضیها ساختهشدن چنین فیلمی را تبلیغ برای جامعه امریکا تلقی کنند که تا این حد به آزادی بیان و ارزشهای انسانی مصرّ است و ….بهویژهاین که راد لاری متولد فلسطین اشغالی است و یک شهروند اسرائیلی – امریکایی محسوب میشود!
اما از نظر من رازداری دلسوزانه راشل و احساس مسؤولیت او نسبت به سرنوشت آلیسون، نکته محوری و ارزشمند فیلم است. در دنیایی که بیرحمی نسبت به دیگران رازورمز موفقیت فردی تلقی میشود، در دنیایی که رعایت اصول اخلاقی بهعنوان نکته ضعف افراد شناخته میشود، در دنیایی که مقامات فقط در ایام انتخابات یادشان میافتد که افشاگری کنند و اطلاعاتی را در اختیار مردم بگذارند، تا رقیبشان از دور مسابقات حذف شود، خانم راشل آرمسترانگ به آنها درس مردانگی و لوطیگری میدهد.(۱)
————————————–
۱ – این یادداشت را بعد از تماشای برنامه مناظره تلویزیونی نامزدهای ریاستجمهوری در خرداد ۹۲ نوشتم. در آن برنامه آقای قالیباف در نقد آقای روحانی گفت که ایشان در جلسه شورای عالی امنیت ملی با دادن مجوز راهپیمایی به دانشجویان معترض مخالف بودهاست. هدف از این “افشاگری” این بود که حامیان روحانی بدانند با چه کسی طرف هستند، و از رأی دادن به او منصرف شوند! آقای روحانی در عین رازداری مسؤولانه مجبور شد فقط به یک نکته اشاره کند و نه بیشتر، تا جلو ترکتازی طرف مقابل را بگیرد. بهاینترتیب اصطلاح “عملیات گازانبری” در ادبیات سیاسی ایران جاودانه شد.
با دیدن این صحنه در مناظره، به این نکته فکر میکردم که گاه سیاسیون ما برای ضربه زدن به حریف تا چه اندازه بیاعتنا به اصول میشوند و حاضر میشوند از رازداری مسؤولانه طرف مقابل بهعنوان نقطهضعفش استفاده کنند. با خود اندیشیدم اگر آقای قالیباف قبل از مناظره این فیلم را تماشا کردهبود، شاید تحتتأثیر لوطیگری و مردانگی خانم راشل آرمسترانگ از خیر این “عملیات گازانبری” میگذشت!
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات, یککمی سیاسی