آیا “علم” به دانشگاه بازخواهد گشت؟ *
با رأی اعتماد مجلس به دکتر فرهادی، بالاخره دوره بلاتکلیفی آموزش عالی به سرآمد.
بیتردید طی چنددهه گذشته، جامعه ما شاهد پیشرفتهای چشمگیر در برخی عرصههای علوم و فنون بوده، که این امر استعداد و توان بالای کشور را برای تداوم پیشرفت در سالهای آینده نشان میدهد.
اما از سوی دیگر، چالشهای جدی و دشواریهای گسترده در حوزه آموزش عالی مطرح شدهاست: از توسعه کمی و افزایش درصد صندلیهای خالی، تعدد و تنوع مراکز آموزش عالی اعم از دولتی و خصوصی که در شهرهای کوچک و بزرگ روییدهاند، فرار مغزها و پایین آمدن سطح پژوهشها، تا ارائه خدمات “پایاننامه نویسی” و “مقالهفروشی” و … اینک فامیلسالاری در عرصه اعطای بورس.
دانشگاه باید به جایگاه رفیع علمی خود بازگردد. داناترین و فرهیختهترین افراد بر کرسی استادی تکیه زنند و مستعدترین جوانان این سرزمین را آموزش بدهند. مناصب دانشگاهی، کرسیهای تدریس و فرصتهای آموزشی بدونتوجه به گرایشات حزبی و صرفاً با درنظرگرفتن شایستگیها در اختیار افراد قرار گیرد. اساساً جامعهای که برنامه بلندمدت برای رشد و توسعه دارد و به افقهای بلند پیشرفت همهجانبه میاندیشد، راهی جز رفتن به سمت شایستهسالاری و گزینش “بهترینها” ندارد. در اصل بدون رعایت این نکته بدیهی، حتی نمیتوان یک تیم وزرشی موفق شکل داد که معرف تواناییهای جامعه باشد.
سالها پیش دانشجویی در یکی از دانشگاههای معتبر تهران بعد از یک ربع حضور در کلاس و گوش جان سپردن به سخنرانی استاد، تازه متوجه میشود که اشتباه آمده و به جای کلاس اقتصاد اسلامی، سر کلاس درس اقتصاد خرد حاضر شدهاست! او در این یک ربع ساعت حیاتی، از فرمایشات استاد متوجه موضوع بحث نمیشود. جل الخالق!
چندسال بعد از این واقعه، انتشار خبر نامهنگاری رئیس دولت نهم با رئیس جمهور وقت امریکا، ابعاد دیگری از علمگریزی را در دانشگاههایمان به نمایش گذاشت: در یک دانشکده فنی استاد و دانشجو سر کلاس درس باهم درگیر بحث درباب پرونده حقوق بشر در فلسطین اشغالی هستند! دانشجویان سؤالشان از استاد رشته حملونقل، درباب آخرین نوآوریهای این رشته نیست بلکه درباب حقوق بینالملل و اطلاعات عمومی مرتبط با این حوزه می پرسند و جواب می شنوند!(۱)
طبعاً دانشگاهی که نسبت به آنچه در پیرامونش میگذرد بیتفاوت است، و نه نقشی در تحولات اجنماعی بر عهده میگیرد، و نه تأثیری از این تحولات میپذیرد، مطلوب ما نیست. اما این بدان معنی نیست که دانشگاه تا بدینحد از عرصه علم و اندیشه علمی دور شود که سنجش رتبه اساتید نه براساس کمیت و کیفیت آثار علمی، بلکه براساس گرایش به جریانهای سیاسی موجود انجام گیرد. دانشگاه میدان خردورزی است و حاکمیت منطق و اندیشه، حاکمیت دلایل قوی در مقابل حاکمیت رگهای گردن قوی ! (دلایل قوی باید و معنوی نه رگهای گردن به حجت قوی)
به نظر میرسد آموزش عالی کشور ما نیاز به خانهتکانی جدی دارد. طراحی و تدوین سازمانی منسجم و درعینحال انعطافپذیر که فارغ از آمدن و رفتن وزیران و دولتها، این اعتماد و اطمینان را در جامعه ایجاد کند که همواره طالب بهترینها است. مستعدترین جوانان کشور را شکار میکند و برای تکیه زدن بر کرسی تدریس سالهای آینده آموزش میدهد، فرصتهای آموزشی و استخدامی براساس رابطه و گرایش سیاسی تقسیم نمیشود، بلکه به شایستهترینها تعلق میگیرد.
اگر به سرعت در مسیر خانهتکانی و اصلاح جدی حوزه آموزش عالی حرکت نکنیم، بر این حوزه و بر بنیان دانش کشورمان همان خواهدرفت که روزی جامعه علمی شوروی سابق تجربه کرد: خردمندی چون آندره توپولف سردسته دانشمندان هوا و فضا با تحقیر کنار گذاشتهشد، و کمخردی چون لیسنکو به رهبری آکادمی علوم شوروی منسوب شد، فقط به این دلیل که شعارهای سیاسی بهموقعی صادر میفرمود!
دکتر فرهادی رأی اعتماد گرفت و کارش را آغاز کرد. اما او راهی دشوار در پیش دارد: اعتمادسازی به علم و عالم و مرکز علمی؛ گسترش این باور که شایستهسالاری از دانشگاه آغاز میشود و در جامعه حاکم میشود؛ گسترش این باور که دانشگاههای ما دنبال لیسنکوهای وطنی نیستند و داناترینها را برای تکیه زدن بر کرسیهای تدریس و تحقیق برخواهندگزید؛ گسترش این باور که رفتار غلط یک تیم مدیریتی و واگذاری فرصتها و سمتها به افراد خاص، به جای شلوغکاری افراطی یا لاپوشانی تفریطی، بهعنوان یک رفتار غلط و بیمارگونه “درمان” خواهدشد، و حق به حقدار بازخواهد گشت.
یقین دارم که دلسوزان این سرزمین او را در این مسیر دشوار تنها نخواهندگذاشت.
—————————————–
* – این یادداشت در روزنامه جهان اقتصاد شماره شنبه ۸ – ۹ – ۹۳ به چاپ رسیدهاست.
۱ – در فرازی از نامهای که آقای احمدینژاد رئیسجمهور وقت کشورمان به رئیسجمهور امریکا نوشت، چنین آمدهاست: “آقای رئیسجمهور شایــد بدانید من یک معلم هستـم . دانشجویان میپرسنــد … در طول تاریخ کشورهای زیادی اشغال شدهاند. اما از پدیدههای نوظهور عصر ما، تأسیس یک کشور جدید با مردمانی جدید است. دانشجویان میگویند ۶۰سال پیش چنین کشوری وجود نداشت. اسناد و کره جغرافیایی قدیمی را نشان میدهند و میگویند هرچه جستجو میکنیم، کشوری به نام اسرائیل نمیبینیم. مجبورم آنان را راهنمایی کنم تاریخ جنگ جهانی اول و دوم را مطالعه کنند.”
بهراستی وقتی دانشجویان در یک دانشکده فنی از استاد رشته حملونقل، درباره چگونگی پیدایش کشوری به نام اسرائیل میپرسند، و کره جغرافیایی قدیمی را برای اثبات ادعایشان سر کلاس درس میآورند، و به استادشان نشان میدهند، استاد در امتحان پایان ترم از چه منبع درسی سؤال امتحانی طرح میکند؟!
دستهها: رانتخواری و فساد, یککمی سیاسی