داستایفسکی و تمساحش
فئودور داستایفسکی نویسنده نامدار روس، داستان کوتاه تمساح را در سال ۱۸۶۵ میلادی نوشتهاست. داستان اشارهای قابلتأمل به شرایط خاص اقتصادی– اجتماعی آن ایام روسیه دارد.
خلاصه داستان از این قرار است که سیرکی در شهر سنپترزبورگ تمساح غولپیکری را به نمایش گذاشتهاست. ایوان ماتویچ و همسرش به همراه راوی داستان میروند تا تمساح را تماشا کنند. تمساح به طور ناگهانی ایوان ماتویچ را میبلعد!
راوی و همسر ایوان تلاش میکنند تا ایوان بینوا را از شکم تمساح نجات دهند. صاحب آلمانی تمساح اجازه نمیدهد شکم تمساح را بدرند و ایوان را نجات بدهند! این مرد طماع قیمت بلیط را هم افزایش میدهد، زیرا افراد بیشتری طالب دیدار تمساحی هستند که مردی را درسته بلعیدهاست!
راوی داستان به دوستی خانوادگی که از مقامات است، مراجعه میکند تا با کمک او راهی برای راضی کردن مرد آلمانی برای کشتن تمساح پیدا کند. اما او راوی را ناامید میکند: روسیه برای رسیدن به توسعه اقتصادی نیاز به سرمایه خارجی دارد و باید امنیت آن را تضمین کند. اگر این تمساح را بکشیم، سرمایهداران خارجی حاضر به آوردن سرمایهشان به روسیه نمیشوند، و برنامههای توسعه پیش نخواهندرفت! ایوان ماتویچ باید فداکاری کند و برای حفظ آبروی کشور از جانش بگذرد. ارزش سرمایه خارجی بیشتر از جان یک شهروند است!
روزنامهها هم برخوردشان بهتر از این دوست خانوادگی نیست:
یک روزنامه ماجرا را به طورکامل وارونه روایت کرده و نوشتهاست که یک شهروند روسیه تمساحی را قطعه قطعه کرده و خوردهاست! روزنامه دیگر از یک نجیبزاده هموطن انتقاد کرده که با رفتن به داخل شکم تمساح، حیوان زبانبسته را دچار دردسر کرده و سلامتش را به خطر انداختهاست! تازه با آبروی کشورش هم بازی کردهاست!
حتی خود قربانی که در شکم تمساح در حال هضم شدن است، بیشتر از این که به فکر نجات خود باشد، خوشحال است که با این اتفاق معروف خواهدشد!
روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، دوران ویژهای از تاریخ خود را میگذراند. اروپای غربی به سرعت در مسیر پیشرفت است. اما روسیه با وجود ثروت فراوان و استعداد طبیعی خود، پیشرفت چندانی ندارد.
توکویل جامعهشناس و متفکر صاحبآوازه فرانسوی، در اواخر دهه ۱۸۳۰ پیشبینی کردهبود که زمانی روسیه و ایالات متحده امریکا بر سر تقسیم جهان باهم رقابت خواهندکرد. شاید او به این نکته توجه میکرد که اروپای غربی با وجود پیشگامی در جریان انقلاب صنعتی، وسعت و منابع طبیعی قابلقیاس با روسیه یا امریکا را ندارد و وقتی که جریان توسعه این دو غول آغاز شود، بهویژه زمانی که کاهش سریع هزینههای حملونقل، اجرای پروژههای بزرگ در سرزمینهای دوردست را مقرون بهصرفه سازد، آنها اروپای غربی را پشت سرخواهندگذاشت.
روشنفکران روسیه در نیمه دوم قرن نوزدهم از این که کشورشان با وجود چنین ظرفیتی برای پیشرفت، به دلیل اسارت در قفس حکومتی ناکارآمد و اشرافیتی ضد توسعه، درجا میزند و عقب میماند، ناراضی بودند، حکومتی که حتی در دهه ۱۹۱۰ میلادی هم هنوز میخواست کشور پهناور روسیه را با اتکا به جادوگری و رمالی گریگوری راسپوتین اداره کند!
داستان کوتاه تمساح در چنین حالوهوایی نوشته شدهاست. داستایفسکی ضرورت توسعه با کمک سرمایه خارجی را با بیانی طنزآلود به تصویر میکشد، و بر این نکته بهدرستی تکیه میکند که دفاع از امنیت سرمایه خارجی موجب میشود که حقوق شهروندان نادیده گرفتهشود. به عبارت دیگر، در نبود دولت و حکومتی کارآمد که بتواند جریان توسعه را با کمک سرمایه خارجی مدیریت کند، و درعینحال از حقوق شهروندانش دفاع کند، باید شهروندان تاوان بدهند، چون دیواری کوتاهتر از دیوار آنان نیست!
نکته دیگری که بیان طنزآلود داستایفسکی بر آن اشاره دارد، این است که در جامعه آن روز روسیه هیچچیز سر جای خود نیست. روابط انسانها بهگونهای درهم ریخته، و قدرت تفکرشان بهحدی از بین رفته که تصمیمهای عجیبی میگیرند و استدلالهای خندهداری مطرح میکنند.
تمساح که نمادی از سرمایه خارجی است، آن چنان اهمیت و ارزش مییابد که جان شهروندان بازیچه آن میشود. نفعطلبی و سرمایهسالاری به سطحی میرسد که روابط انسانی را بههم میریزد. و ….
“تمساح” درواقع حاصل نگاه نقادانه داستایفسکی به جامعه آن روز روسیه و دشواریهای اقتصادی– اجتماعی آن است.
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات