ارسال شده در ۱۳ام, آذر ۱۳۹۶ 358 نمایش
همانگونه که انتظار میرفت، به دنبال انتشار صورتهای مالی بنیاد مستضعفان، تحلیلها و اظهارنظرهای متنوعی در مورد این تشکیلات عظیم مطرح شد. ناظران به مواردی ازجمله ابعاد و اندازه این تشکیلات، میزان سودآوری، حوزههای فعالیت و … پرداختهاند. هرچند تکتک این موارد ارزش مطالعه و تحلیل را دارند، در این یادداشت فقط به سه نکته مهم در باب “اقتصادیات بنیاد” میپردازم:
۱ – بنیاد، رقیب بخش خصوصی ملی
حضور و فعالیت یک بنگاه بزرگمقیاس مانند بنیاد مستضعفان در اقتصاد ملی میتواند منشأ دو اثر کاملاً متفاوت باشد: الف) میتواند با فعالیت خود مجموعه عظیمی از فرصتها را برای اشتغال و تجارت در اختیار بنگاههای کوچک و بزرگ خصوصی قرار داده، و موجبات رونق و شکوفایی اقتصاد کشور را فراهم سازد. ب) میتواند با گسترش حوزه فعالیت خود، میدان را برای بنگاههای خصوصی تنگ کرده، و آنها بهتدریج از صحنه بیرون براند.
بهنظر میرسد نقش بنیاد در اقتصاد ملی کشور کموبیش به حالت دوم شبیهتر بودهاست. طی چند دهه فعالیت بنیاد و سایر بنگاههای بزرگ اقتصادی در کشور، نهتنها موقعیتی برای شکوفایی بخش خصوصی ملی بهعنوان موتور رشد و توسعه اقتصادی کشور فراهم نشده، بلکه بهتدریج بنگاههای خصوصی در رقابت با این بازیگران بزرگ رنگ باخته، و حذف شدهاند.
بنیاد به روایت ترازنامهاش، با وارد میدان کردن توان مالی ۲۰هزار میلیارد تومانی خود، موفق به تولید ۵۶هزار میلیارد تومان دارایی شدهاست. یعنی به دلیل عظمت و توان مالی خود توانسته نزدیک به دوبرابر امکانات خود از منابع اقتصاد استفاده کرده، و داراییهای اقتصاد ملی را تحت مدیریت خود دربیاورد. در چنین شرایطی طبعاً بنگاههای کوچک از جذب تسهیلات بانکی متناسب با ابعاد فعالیت خودشان نیز محروم میمانند. نقشی که در “اقتصاد بنیادزده” برای بخش خصوصی واقعی تعریف شده، این است که منابع نقدی خود را به بانک وابسته به بنیاد سپرده، و به سود آن قناعت کنند. یا بهعنوان سهامداران خرد در بورس سهام شرکتهایی را بخرند که مدیریت آن در اختیار سهامدار عمده یا همان بنیاد است، و امیدوار باشند تا در جلسه مجمع عمومی، مدیران بنیاد سود بیشتری را بین سهامداران تقسیم کنند.
به جرأت میتوانگفت یکی از دلایل عمده عدمشکوفایی اقتصاد ملی و شکل نگرفتن بخش خصوصی مولّد و پویا، در کنار عواملی مانند تحریمهای ظالمانه بینالمللی، سوءتدبیر داخلی و رانتخواری بیرویه، همین عامل “بنیادزدگی” یا الزام بنگاههای کوچک و بزرگ خصوصی به رقابت با غولهای حاضر در اقتصاد ملی کشور است.
۲ – بنیاد و مدیریت شبهخصوصی
امروزه بخش بزرگی از اقتصاد کشور در اختیار بنگاهها و مؤسسات بزرگ همانند بنیاد است. تفاوت جدی مدیریت در این حوزه با مدیریت بنگاههای متعلق به بخش خصوصی واقعی در این است که مدیران فعال در بخش خصوصی پاسخگوی سهامدارانشان هستند، و اگر نتوانند کارایی و سودآوری مطلوب نشان بدهند، بهراحتی عزل خواهندشد. اما مدیران حوزه شبهخصوصی فقط پاسخگوی مسؤولان بالاتر هستند، و تا زمانی که ارتباط دوستانه و مبتنی بر تفاهم بین دو رده مدیران برقرار باشد، مدیر مربوط میتواند به کار خود ادامه بدهد، حتی اگر عملکرد چندان مطلوبی نداشتهباشد.
درواقع بنگاههای بخش شبهخصوصی (آن بخش از اقتصاد که در کنترل مؤسسات عمومی از نوع بنیاد است) عمدتاً گرفتار آثار سوء این شیوه مدیریت غیرپاسخگو هستند، و معمولاً بدون اتکا به رانت و شرایط انحصاری نمیتوانند سودآوری داشتهباشند.
به بیان دیگر بخش قابلتوجهی از اقتصاد کشور با شیوهای غیرکارآمد و نامطلوب مدیریت میشود، و فقط به دلیل برخورداری از انواع رانتهای پیدا و پنهان، صعف مدیریت خود را پنهان میسازد. این بدانمعنی است که در سایه وجود چنین نهادهای عریض و طویلی، کشور فرصت استفاده بهینه از منابع محدود خود را از دست میدهد.
۳ – بنیاد و معافیت مالیاتی
معمولاً هدف سیاستگذاران از اعمال معافیت مالی، تشویق فعالیت در یک بخش از اقتصاد یا یک منطقه کمتر توسعهیافته کشور است، و یا تشویق بنگاههای کوجک و تازهتأسیس با این امید که از بین دهها و صدها بنگاه جدید، چندین مورد بنگاههای موفق و توانمند ظهور کنند. به بیان دیگر سیاست اعمال معافیت مالیاتی فرصتهایی را برای رشد و توسعه در اقتصاد ملی ایجاد میکند.
اما معافیت مالیاتی بنیاد و نهادهای مشابه طی سالیان گذشته، تحت هیچیک از سرفصلهای شناختهشده بالا قرار نمیگیرد. علاوهبراین با عنایت به نقشی که بنیاد در اقتصاد ملی داشتهاست، میتوان اثر اعمال این معافیت را بر روی جریان توسعه اقتصادی کشور منفی تلقی کرد، زیرا به روند حذف بخش خصوصی واقعی کشور کمک شایان توجهی کردهاست.
طی این سالها، بخش خصوصی و بیشتر از آن قشر حقوقبگیران به تنهایی بار سهمگین دریافتیهای مالیاتی دولت را بر دوش کشیدهاند، و از سوی دیگر به دلیل پایین بودن درآمد مالیاتی دولت، به کاستیهای دولت در عرصه خدمترسانی عادت کردهاند؛ یعنی آنها پولش را دادهاند، اما موفق به گرفتن خدمات متناسب نشدهاند، زیرا رقیب اقتصادی بزرگشان سهمی در تأمین درآمد مالیاتی دولت و دراصل تقویت بنیه دولت برای خدمترسانی نداشته، و تازه از محل پرداختی آنها، خدمات مکفی گرفتهاست. با قدری مسامحه، اصطلاح free riding یا سواری رایگان در علم اقتصاد چنین وضعیتی را بهتصویر میکشد.
تکمله:
به نظر من مصلحت اقتصاد ملی و آینده کشور ایجاب میکند که بنیاد و نهادهای مشابه بهتدریج از مرحله بنگاهداری خارج شده، و بهجای تلاش برای جذب منابع مالی بیشتر و دستخالی گذاشتن بنگاههای بخش خصوصی، در مقام و نقش شریک و سرمایهگذار و تأمینکننده مالی پروژههای بخش خصوصی ظاهر شوند. دراینصورت این نهادهای عریض و طویل ضمن رهانیدن خود از آوار مدیریت شبهخصوصی رفاقتی که معمولاً پرهزینه و کمبازده است، ازیکسو از منابع مالی و دارایی نقدی خود سود مکفی خواهندبرد، و از سوی دیگر بهعنوان شریک و تکیهگاه مطمئن برای بخش خصوصی واقعی، به رشد و شکوفایی بنگاههایی که در سایه مدیریت خصوصی به مراتب بالایی از کارآمدی و سودآوری خواهندرسید، کمک خواهندکرد.
این تغییر نقش را میتوان مصداق تعریف بازی برد-برد در اقتصاد ملی دانست؛ وضعیتی که در آن هم بنگاههای بزرگ شبهخصوصی برنده میشوند، و هم اقتصاد ملی فرصت رشد و شکوفایی را بیش از این از دست نمیدهد.
در بند سوم سیاستهای کلی برنامه ششم که از سوی رهبری به دولت ابلاغ شده، آمدهاست: “مشارکت و بهرهگیری مناسب از ظرفیت نهادهای عمومی غیردولتی با ایفای نقش ملی و فراملی آنها در تحقق اقتصاد مقاومتی”. بهنظر من اجرای این بند با تکیه بر مطالعهای جامع و نقادانه درمورد نقش گذشته این نهادها در اقتصاد ملی و فراهم آوردن شرایط بازی برد-برد، دستآورد ملی ارزشمندی برای افتصاد کشور خواهدداشت.
—————————————
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره دوشنبه ۱۳ – ۹ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی, مدیریت و شایستهسالاری | بدون نظر »
ارسال شده در ۱۲ام, آذر ۱۳۹۶ 374 نمایش
اخیراً دو یادداشت در روزنامههای آفتاب یزد و دنیای اقتصاد درباره دیدگاههای انتقادی فرشاد مؤمنی به سیاستهای کلان اقتصادی کشور منتشر شدهاست. یادداشت اول اختلاف نظر بین مؤمنی و طرف مقابل را در سطح یک برخورد شخصی فروکاسته، و دومی به اختلاف نظر و سلیقه “فرشادها” و “مسعودها” در ایران و جهان پرداخته، و درنهایت اینگونه جواب مؤمنی را دادهاست که: همانطور که در همه دنیا از “فرشادها” گذر کردهاند، ما نیز باید چنین کنیم و آنها را نادیده بگیریم. هردو صاحبقلم بهگونهای مؤمنی را متهم کردهاند که به جای استفاده از زبان ریاضیات و فرمولهایی که دانش اقتصاد امروز مسلح بدانها شدهاست، فقط “کلیگویی” میکند.
دیدگاههای فرشاد مؤمنی مانند هر اقتصاددان دیگری از جمله سخنوران طرف مقابل، قابل بررسی و نقد و تحلیل است، و طبعاً نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد، و صدالبته او مدعی “حق مطلق” بودن نظرات خود و “باطل مطلق” بودن نظرات طرف مقابل نیست، و هیچگاه چنین ادعایی بر زبان نیاورده، بلکه همواره سیاستمداران و تصمیمگیرندگان را به تأمل بیشتر و ارزیابی دقیقتر کارنامه گذشته اقتصاد کشور فراخواندهاست.
در این یادداشت قصد آن ندارم که بهطور مستقیم به ارزیابی نظرات مؤمنی و مقایسه دیدگاههای او با دیدگاه جناح مقابلش بپردازم، چرا که دیگران به حد کافی به آن خواهندپرداخت. من فقط از منظر ضرورت رعایت آداب نقد و تحلیل رسانهای به بیان نکتهای خاص میپردازم:
یکی از نکاتی که مؤمنی بارها و بارها به آن اشاره کرده، این است که طرفداران اقتصاد لیبرال در فاصله سالهای ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴ در اقتصاد کشورمان همهکاره بودند؛ خودشان سیاست تدوین، تصویب و اجرا کرده، و حتی آن را خودشان ارزیابی کردهاند. در دورههای بعد از آنهم چندان از کانون قدرت دور نبودهاند. اما دستآورد تسلّط کامل آنان بر فضای تصمیمگیری و تصمیمسازی اقتصادی در آن دوره ششساله، برای اقتصاد ملی یک فاجعه به تمام معنای کلمه بودهاست. زیرا در سالهای ۷۳و ۷۴ تورمی را به اقتصاد کشور تحمیل کردند که از دوران قحطی ناشی از جنگ جهانی دوم به بعد نظیر نداشتهاست، و در عمل به جای قلههای رفیعی که طرفداران اقتصاد لیبرال فتح آنها را نوید میدادند، حتی یک تپه هم تصرف نشد. درنتیجه دولت وقت بهناچار در سال ۷۴ سیاستهای مزبور را تا حدی کنار گذاشت، تا از تداوم فاجعه جلوگیری کرده، و حداقل بخشی از آب رفته را به جوی برگرداند.
سؤالی که مؤمنی مشخصاً مطرح میکند این است که طرفداران اقتصاد لیبرال چه توجیهی برای عدمموفقیت خود در آن شش سال دارند؟ به بیان دیگر استفاده از آموزههای اقتصاد لیبرال به روایت طرفداران ایرانی آن، چه دستآورد درخشانی برای کشور ما جز تشدید بحران و هدر دادن منابع ملی داشتهاست؟
هرچند مؤمنی این سؤال را به زبان فرمولهای پیچیده ریاضی مطرح نمیکند، اما از آمار و اطلاعات رسمی کشور برای اثبات ادعای خود به حد کافی استفاده میکند.
اما طرف مقابل که یادداشت روزنامه دنیای اقتصاد از آن با عنوان “مسعودها” یاد میکند، پاسخ روشنی به این ادعای ساده و شفاف نه به زبان ریاضیات و نمودارها و نه به زبان آمار و ارقام نداده، و فقط به تخطئه صاحب ادعا پرداختهاست، و این را میتوان نقطهضعف اساسی و بنیادین “مسعودها” دانست که وقتی درمقابل انتقادهای شفاف و روشن قرار میگیرند، به جای پرداختن به مبحث “شیرین” ریاضیات، با فرار به جلو مدعیان را “کمسواد و کلیگو و حسود” میخوانند!
هرچند من با طبقهبندی اقتصاددانان کشور به دو گروه “مسعودها” و “فرشادها” که یادداشت دنیای اقتصاد در پی آن است، چندان موافق نیستم، اما اگر ملزم به سخن گفتن در این چهارچوب باشم، ترجیح میدهم با گستردن محدوده طبقهبندی از “اقتصاددانان” به “اقتصاددانان و سیاسیون”، به دسته سومی هم با عنوان “محمودها” اشاره کنم. “محمودها” درواقع حامیان دیروز دولت نهم و دهم هستند که امروزه تلاش میکنند خود را در صف اول منتقدان آن دوران جابزنند!
اما طنز تلخ تاریخ که نباید ناگفته بماند، این است که شباهت قابلتأملی بین دو دسته “مسعودها” و “محمودها” وجود دارد! و آن این که “محمودها” نیز در دوران حاکمیت خود همه اسباب قدرت را در اختیار داشتند، خود سیاست تدوین، تصویب و اجرا میکردند، و البته ارزیابی آن را هم خود برعهده داشتند، اما همچون “مسعودها” درعین دادن وعده تصرف قلههای رفیع پیشرفت، از تحویل یک تپه مفتوحه هم عاجز ماندند و کشور را با خزانه خالی و تورمی نزدیک به نرخ تورم سال ۷۳ تحویل دولت یازدهم دادند، و صدالبته حاضر به پاسخگویی و بیان علت عدمموفقیت خود نیستند! (۱)
یادداشت دنیای اقتصاد نسخه عبور از “فرشادها” و تکیه بر “مسعودها” را برای اقتصاد کشورمان پیچیدهاست. اما من معتقدم با گذشت زمان و گسترش ابعاد دانش بشری، از بسیاری از نظریهپردازان و صاحبان نحلههای فکری عبور کردهایم، هرچند تکتک آنها در این پیشرفت سهیم بودهاند. دانش اقتصاد و سیاستگذاری اقتصادی در کشورمان روزی نه فقط از “فرشادها” بلکه از “مسعودها” و “محمودها” هم گذر خواهدکرد، و به مدد خون دل صاحبنظران دلسوز این کشور به سطح بالاتری از توان تصمیمگیری و تصمیمسازی خردمندانه خواهدرسید، و البته برای این پیشرفت مرهون تلاش و مجاهدت فکری همه اصحاب فکر و نظر خواهدبود. اما آنچه برجای خواهدماند، و حیرت آیندگان آزاداندیش و جستجوگر را برخواهدانگیخت، “انتقادناپذیری ایرانی” و “فرار رندانه از مسؤولیت” است که علاوهبر “محمودها” که عذرشان موجه است! “مسعودها” را هم گرفتار خود ساختهاست.
————————————–
۱ – برای آشنایی بیشتر با قرابت فکری محمودها و مسعودها، نامه دفاعیه احمد میرمطهری از فیروزه خلعتبری را در آدرس زیر مطالعه فرمایید:
باید در مقابل منادیان شوک درمانی از خلعتبری دفاع کرد
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره یکشنبه ۱۲ – ۹ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی | بدون نظر »
ارسال شده در ۵ام, آذر ۱۳۹۶ 356 نمایش
تصور کنید در شرایط فعلی اقتصاد کشورمان، یعنی رکود گسترده، بیکاری روبهفزونی دانشآموختگان، و گستردگی ابعاد فقر و نداری، قیمت زمین شهری بهویژه در کلانشهرها و شهرهای بزرگ تا سطح نصف کاهش یابد. بهراستی این تغییر چه آثار و عواقبی برای افتصاد ملی و معیشت خانوارهای ایرانی میتواند بههمراه داشتهباشد؟ این که کاهش پنجاهدرصدی چگونه محقق میشود، یکباره و سریع اتفاق میافتد یا بهصورت تدریجی و در طول زمان، فعلاً محل بحث نیست.
این آثار و عواقب در دو دوره زمانی مشاهده میشوند. در دوره اول آثار سریع و آنی اتفاق خواهندافتاد که ازجمله به تغییر ترکیب داراییهای اشخاص حقیقی و حقوقی، کاهش ارزش سهام شرکتهای ساختمانی و کلیه شرکتهایی که داراییهای مستغلاتی قابلتوجه دارند، بروز مشکلات برای بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری که از محل سپردههای مردم املاک خریدهاند، یا در مقابل وثایق ملکی تسهیلات پرداخت کردهاند، افزایش تمایل به خروج از بازار املاک و مستغلات و …، میتوان اشاره کرد.
اما آثار تدریجی که در دوره زمانی دوم محقق میشوند، بسیار قابلمطالعه و تعمق هستند. از جمله این آثار میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱ – در بازار خرید و اجاره مسکن به دلیل کاهش قیمت، تقاضا افزایش مییابد، و گروهی به فکر خرید مسکن یا معاوضه مسکن فعلی با واحد بزرگتر، یا اجاره واحد بزرگتر میافتند. این به معنی رونق بازار مسکن خواهدبود.
۲ – قدرت خرید طبقه متوسط و کمدرآمد افزایش مییابد. براساس اطلاعات سرشماری سال ۹۵، ۳۶درصد خانوارهای کشور مستأجز هستند و بخش مهمی از درآمد ماهانه خود را بابت اجاره مسکن میپردازند. حال اگر بنا باشد آنان اجاره مسکن کمتری پرداخت کنند، تقاضای آنان در بازار کالاهای مصرفی افزایش مییابد.
۳ – تقاضا برای کالاهای ساخت داخل افزایش مییابد. مبلغی که در کل جامعه بهعنوان اجارهبهای ماهانه توسط خانوارهای اجارهنشین پرداخت میشود، دراصل پولی است که اقشار کمدرآمد کشور به اقشار پردرآمدتر میپردازند. از آنجا که رابطه نزدیکی بین سطح درآمد و میزان تقاضا برای کالاهای لوکس وارداتی وجود دارد، میتوان گفت با کاهش اجارهبهای مسکن، تقاضا برای کالاهای وارداتی کاهش یافته، و در عوض بازار کالاهای داخلی رونق مییابد.
۴ – قیمت سرقفلی واحدهای تجاری کاهش مییابد، و درنتیجه هزینه بخش توزیع کالا و به دنبال آن قیمت خردهفروشی کالاها و خدمات به نفع مصرفکنندگان کاهش خواهدیافت. این امر کمک بزرگی به متوقف شدن موتور تورم در اقتصاد کشورمان خواهدکرد.
۵ – با کاهش اجاره واحدهای تجاری و اداری، هزینه راهاندازی بنگاههای اقتصادی جدید کاهش خواهدیافت. کسبوکارهای جدید که در شرایط گرانی بیشازحد املاک و مستغلات، امکان شروع نداشتند، شکل میگیرند، و درنتیجه تقاضای برای نیروی کار افزایش خواهدیافت.
۶ – با کاهش اجاره مسکن، و کاهش هزینهزندگی و کم شدن شتاب تورم، سرعت رشد حداقل دستمزد نیروی کار که طبعاً باید با نرخ تورم همخوانی داشتهباشد، کاهش خواهدیافت. این به معنی کاهش آهنگ افزایش قیمت تمامشده کلیه کالاها و خدمات است.
۷ – کاهش قیمت کالاهای ساخت داخل علاوه بر رونق گرفتن بازار این محصولات، صادرات را نیز جذابتر خواهدساخت، و قدرت رقابت محصولات داخلی را در بازارهای جهانی افزایش خواهدداد.
۸ – هزینه اجرای طرحهای بزرگ عمرانی در کلانشهرها کاهش خواهدیافت. بدینترتیب اجرای طرحهای بزرگ عمرانی که در شرایط فعلی معمولاً به دلیل هزینه بالای تملک املاک و اراضی با دشواریهای متعدد مواجه هستند، سرعت خواهدگرفت، و رفاه شهروندان افزایش خواهدیافت.
۹ – خروج سرمایهها از بازار املاک و مستغلات، تقاضا برای فرصتهای دیگر کسب سود را افزایش خواهدداد. این به معنی کاهش نرخ سود سپردهها و کاهش قیمت تمامشده پول برای شبکه بانکی خواهدبود. به این ترتیب، سایر بخشهای اقتصاد به نقدینگی ارزانتر دسترسی پیدا میکنند.
آنچه برشمردم، فقط بخشی از آثار مترتب بر کاهش ارزش داراییهای مستغلاتی است، و برای گریز از اطاله کلام از شرح بقیه موارد میگذرم. زیرا تأمل در همین موارد ذکر شده، برای حصول نتیجه کفایت میکند.
با تأمل در موارد نهگانه فوق میتوان استنباط کرد که بیاعتنایی مسؤولان به روند افزایش سریع و لجامگسیخته قیمت املاک و مستغلات طی سالیان بعد از دوران دفاع مقدس، موجب شده اقتصاد کشورمان از چنین دستآوردهای ارزشمندی محروم شود. به بیان دیگر فرصت تاریخی برای رشد اقتصاد ملی و رسیدن به مرحله برگشتناپذیر توسعه اقتصادی را با ندانمکاری پیش پای سود بادآورده سفتهبازان بازار املاک و مستغلات قربانی کردهایم.
اگر طی این سهدهه با اعمال محدودیت در بازار املاک و مستغلات تقاضای سفتهبازانه را مهار میکردیم، اینک حداقل بخشی از این آثار مثبت را که در بالا برشمردهشد، در اقتصاد کشورمان شاهد بودیم. همچنین اگر با تدوین نقشهراه مناسب، سفتهبازان را که در نقش محتکران املاک و مستغلات در اقتصاد امروز کشور ظاهر شدهاند، از بازار املاک خارج کنیم، میتوانیم به بروز و ظهور این آثار مثبت امیدوار باشیم. بیتردید عواید و آثار مثبت و پربرکت این سیاست بسیار عظیمتر از هزینههای آن است که عمدتاً در مرحله اول ظاهر خواهندشد.
عبارت “اصلاحات ارضی دوم” که در یادداشتهای گذشته بارها به آن اشاره کردهام، در اصل عبارت از مجموعه سیاستهایی است که مقدمات خروج سفتهبازان را از بازار املاک و مستغلات فراهم آورده، و از تعمیق بیشتر مناسبات ارباب و رعیتی جدید (مبتنی بر مالکیت اراضی شهری به جای اراضی کشاورزی) در اقتصاد کشور جلوگیری میکند.
امیدوارم مسؤولان و سیاستگذاران کشور متوجه اهمیت این نکته کلیدی شده، و اجازه ندهند اقتصاد کشورمان حیاط خلوت سفتهبازان بازار املاک و مستغلات باقی بماند.
—————————————————
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره یکشنبه ۵ – ۹ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی, شهر، زمین و مسکن | بدون نظر »
ارسال شده در ۳۰ام, آبان ۱۳۹۶ 369 نمایش
متن زیر حاصل مصاحبه کوتاهم با روزنامه شرق درباره مسکن مهر و تعهدات شرکتهای بیمه و دولت به دنبال خسارات ناشی از زلزله اخیر است: (۱)
ناصر ذاکری، پژوهشگر اقتصادی و مدرس سابق دانشگاه نیز در گفتوگو با «شرق» میگوید:
کیفیت مسکن مهر و زلزله در مسکن مهر از ابتدا دو مقوله مجزا هستند. در حالت کلی همهجا وقتی یک سانحه طبیعی رخ میدهد، اقتصاد منطقه متلاشی میشود و مشاغل و موقعیتهای درآمدی مردم از بین میروند. بنابراین دولت یا نهادهای خدمترسان سعی میکنند این وضعیت را جبران کنند و در کنار مردم قرار گیرند. بهعبارتی تلاش میکنند بخشی از خسارت را پرداخت کرده و کمک کنند تا فرد حادثهدیده خانه را بازسازی کرده و مستقر شود. طبعاً تا زمانیکه اقتصاد منطقه دوباره شکوفا نشده و رونق نگرفته و درآمدها بهشکل طبیعی قبل از زلزله برنگشته، فرصت تنفسی لازم است تا اقساط وامها را با فاصله بپردازند که این مسآله فقط هم به مسکن مهر برنمیگردد. او با بیان اینکه کیفیت مسکن مهر مستقل از زلزله، قابلبحث است میافزاید: وقتی ایده محوری مسکن مهر از ابتدا آن بوده که هزینه ساخت کاهش پیدا کند، این مشکل وجود داشته که کیفیت بهطورکلی مظلوم واقع شده است. چه زلزلهای در کار باشد یا نباشد، چه روی خط گسل باشد یا خیر.
ذاکری با بیان اینکه مسکن مهر بهلحاظ حقوقی باید بررسی شود که میزان تعهدات هر طرف، چقدر است، میگوید: باید در نظر داشت که وقتی فردی که مسکن مهر را خریده، قاعدتا میدانسته کالای خیلی باکیفیت و مقبولی نیست، اما باید این نکته را هم در نظر داشت که مسکن مهر برای اقشار کمدرآمدی بوده که دولت موظف است آنها را تحت پوشش خود قرار دهد.
این کارشناس ادامه میدهد: مستقل از اینکه متولی این پروژه چه دولتی بوده، دولتها در ایران در هر حوزهای کوتاهی داشتهاند. در حوزه مسکن، آموزش عالی، آموزش رایگان، درمان و… با توجه به منابع مالی محدود دولتها و مشتریان زیادی که خارج از نوبت، بودجه دولت را میگیرند و پاسخگو هم نیستند، دولت بههیچ عنوان در هیچیک از وظایفش نمیتواند نمره موجهی بگیرد. نمره متوسط در حد قبولی را شاید بتوان برای دولت درنظر گرفت، اما نمیتوان انتظار داشت که در حوزه مسکن مهر، بالاتر از باقی جاها نمره بگیرد. بنابراین مسؤولیت دولت در این قسمت هم قاعدتاً باید مثل باقی بخشها باشد، مگر اینکه کمکاری در مسکن مهر فراتر از اینها باشد که هست. در اینصورت آن قسمت فراتر را باید از دولت بازخواست کرد.
ذاکری با بیان اینکه کمکاری دولت در عرصه مسکن مهر فراتر از سایر بخشها بوده، میگوید: پوپولیستیبودن مسکن مهر کار را خرابتر کرده است. بهعبارتی دولت وقت در آن زمان بهدنبال آن بود که زودتر کلنگ بزند، پروژه افتتاح کند و از آن استفاده انتخاباتی بکند. طبیعی است چنین پروژهای از ابتدا تا انتها مستعد خرابکاری است. اما این خرابکاری را باید بهنسبت کمکاریهای عمومی دولت سنجید.
بهگفته او، درعینحال در این پرونده از ابتدا تا انتها کمکاری صورت گرفته است. بنابراین همه نهادهای درگیر این پرونده بهنوعی مسؤولیت دارند و باید پاسخ دهند. در یک نظام حقوقی سالم به دور از همه شلوغکاریهای سیاسی و رسانهای، باید تمام ابعاد این قضیه بررسی شود. مسآله بسیار گستردهتر و پیچیدهتر از آن است که یک فرد یا نهاد را مسؤول بدانیم و محکوم کنیم.
———————————-
۱ – مراجعه کنید به:
آوار دوباره مسکن مهر
دستهها: شهر، زمین و مسکن | بدون نظر »
ارسال شده در ۲۵ام, آبان ۱۳۹۶ 376 نمایش
آقای دکتر ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان ضمن تشکر از جامعه بینالملل بابت پیشنهاد کمکهایشان اعلام کردهاست که درحالحاضر ایران توانایی مدیریت بحران زلزله را با منابع داخلی دارد. (۱)
“کمکهای بینالمللی” بعد از وقوع سوانح طبیعی را میتوان به دو دسته کمکهای فوریتی مانند امکانات اسکان موقت، تجهیزات گرمایشی، خدمات حمل و نقل بهویژه هلیکوپتر، بیمارستان صحرایی، مواد غذایی بستهبندیشده، تیم امداد و نجات و …، و کمکهای بازسازی مانند امکان ساخت ساختمانهای تخریبشده، بازسازی زیرساختها و … تقسیم کرد.
امکانات کمکهای فوریتی برای کمک به حادثهدیدگان حتی در یک کشور مرفه هم ممکن است کافی نباشد، زیرا این امکانات باید در کوتاهترین زمان ممکن در منطقه مستقر شده، و فعالیت خود را آغاز کنند. اما در مورد امکانات نوع دوم معمولاً فرصت بیشتری وجود دارد، و طبعاً نیاز به کمک خارجی شاید موضوعیتی نداشتهباشد.
ازاینرو به دنبال پاسخ آقای ظریف، سؤالات زیر به ذهن خطور میکنند:
کمکهای احتمالی پیشنهاددهندگان بینالمللی که آقای ظریف محترمانه آنها را رد کردهاست، از چه نوعی بودهاند؟
آخرین باری که یک کشور بهدنبال بروز سانحه، پیشنهاد کمک ایران را رد کردهاست، چه زمانی و کدام کشور بودهاست؟
آیا پذیرفتن پیشنهاد کمکهای بینالمللی به دنبال یک سانحه طبیعی به معنی نداشتن “توانایی مدیریت بحران” است؟
آیا پذیرفتن این کمکها تعهداتی را برای کشورمان ایجاد میکند؟
توانایی داخلی کشورمان در مدیریت بحران در کدام حوزه بیشتر است؟ خدمات دسته اول یا خدمات دسته دوم؟
یکی از اولین شرایط مدیریت اصولی بحران که به قول آقای ظریف بهاصطلاح “داریم، خوبشم داریم”، این است که در کمترین زمان ممکن فهرست اقلام ضروری برای کمک اولیه تدوین و به سرعت به همگان اعلام شود تا بدون فوت وقت و بدون اینکه تن ظریف کودکی خردسال در سرمای کشنده منطقه بلادیده بلرزد، برایش پتو و چادر و … فراهم کنند.
بدینترتیب اگر مدیریت بحران از نوع خوبش را داشتهباشیم، باید آقای ظریف در پاسخ این پیشنهادات کمک به سرعت اعلام کند مثلاً محموله پتوی ارسالی به منطقه تا فلان ساعت خواهدرسید، اگر شما میتوانید سریعتر اقدام کنید قدمتان روی چشم. پزشکان ما تا فردا در منطقه مستقر میشوند، اگر تیم پزشکی شما زودتر میرسد، سپاس و ….
نتیجه این که یک سؤال اساسی تا زمانی که پاسخی قانعکننده برایش دریافت نکنم، بر ذهن و روح و وجدان من سنگینی خواهدکرد، و آن اینکه اگر با قبول پیشنهاد کمکهای بینالمللی، این امکان وجود داشت که فقط یکی از کودکان معصوم منطقه دقایقی کمتر سرمای کشنده شب حادثه و شبهای بعد از آن را تحمل کند، یا بر جراحتش فقط چنددقیقه زودتر مرهم نهادهشود، مسؤولیت این رنج قابلپیشگیری با چهکسی است؟
——————————————————————
۱ – مراجعه کنید به:
ظریف: توانایی مدیریت بحران زلزله را با منابع داخلی داریم
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره پنجشنبه ۲۵ – ۸ – ۹۶ بهچاپ رسیدهاست.
دستهها: یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۲۲ام, آبان ۱۳۹۶ 378 نمایش
آوردهاند سالها پیش مرد سادهلوحی همراه رفیق رندش بر کناره رودخانه قدم میزدند. ناگهان رفیق رند تودهای پشمالو را در وسط رودخانه نشان داده، و وانمود کرد که خیکی است که سیلاب از ارتفاعات با خودش آوردهاست. مرد سادهلوح به طمع غنیمت بادآورده (سیلآورده) به آب زد و تلاش کرد تا خیک را کشانکشان به طرف ساحل رودخانه بیاورد. از بخت بد آن توده پشمالو خرسی خشمگین و درحال استراحت بود! درگیری مرد سادهلوح با خیک فرضی دقایقی طول کشید. رفیق رند که حسابی خندیده و تفریح کردهبود، از او خواست خیک را ول کند و برگردد. مرد سادهلوح در پاسخ مأیوسانه فریاد زد: “من چند دقیقه است که ولش کردهام، اما این خیک مرا ول نمیکند!”
ماجرای سفر بدون برنامهریزی قبلی آقای سعد حریری نخستوزیر لبنان به ریاض مشابه همین ماجرا شدهاست. آقای حریری به دعوت حاکم عربستان وارد ریاض میشود. اما همانگونه که وارد ریاض شدن دست اوست، خارج شدن از این شهر دیگر دست او نیست، و میزبان زورگو و بیاعتنا به عرف و حقوق بینالملل ولکن او نخواهدبود!
سالهاست امریکا کشورهای منطقه را تشویق میکند تا حول محور متحدان و دوستانش یعنی عربستان و اسرائیل گرد بیایند. گاه نقشه خاورمیانه بزرگ را رسم میکند، گاه از توطئه کوچکسازی کشورهای منطقه و تغییر جغرافیای سیاسی آن پردهبرداری میکند، و گاه همچون مارگیر معروف داستان مثنوی، مار داعش را از بیابان به شهر میآورد، و با جان گرفتن مار افسرده از سرمای کوهستان، خود نیز گرفتار مار میشود.
سعد حریری و همفکرانش با تلقینات امریکا، عربستان را دوست نزدیک خود میدانند، و وقتی از جانب این “دوست نزدیک” دعوت به ضیافت میشوند، طماعانه و با تصور این که خیکی پر از نعمت نصیبشان شده، شتابان به سوی تله ریاض پرواز میکنند. اما غافل از اینکه نعمتی درکار نیست.
اینک آقای تیلرسون وزیرخارجه امریکا از سعد حریری میخواهد به بیروت بازگردد و اگر واقعاً قصد استعفا دارد، به صورت قانونی استعفا کند، اما سعد بیچاره گرفتار طالع نحس خویش گشته، و به سرنوشت همه حاکمانی که با طناب سیاست خارجی قدرتهای بزرگ جهان به قعر چاه حادثه فرود میآیند، دچار شدهاست. حال سعد بینوا در جواب مقام امریکایی با زبان بیزبانی میگوید: “من خیک را ول کردهام و میخواهم دستخالی برگردم، اما خیک ولکن من نیست!”
مقامات عربستان مدعی هستند سعد با اراده خود استعفا داده، و در ریاض ماندهاست. اما همگان میدانند اگر با همان شیوهای که آنها از مهمان نادان خود پذیرایی کردهاند، از خود آنان پذیرایی شود، به کرده و ناکرده اعتراف میکنند و هر بیانیه مکتوبی را با دستور میزبان جلو دوربین قرائت خواهندکرد!
ماجرای سفر سعد حریری به ریاض و گروگان گرفتهشدنش بهعنوان یک حادثه قابلتأمل تا سالیانسال در میدان حقوق بینالملل مورد بحث و بررسی قرار خواهدگرفت. اهلفن از ممنوعیت گروگان گرفتهشدن مقامات رسمی کشورها سخن خواهندگفت، و این که هیچ حکومتی حق چنین تخلفی را ندارد، مگر این که قبلاَ قبض جریمه آن را درقالب قراردادهای چندصد میلیارددلاری به دولت امریکا پرداخت کردهباشد. آنها از ممنوعیت تهاجم نظامی به یک کشور دیگر و کشتار بیرحمانه زنان و کودکان بیدفاع سخن خواهندگفت، و اینکه فقط کشورهای تحتحمایت امریکا اجازه رسمی کودککشی دارند. آنان از الزام همه کشورهای جهان به همکاری با دادگاه جنایات جنگی و کمک به دستگیری جنایتکاران جنگی سخن خواهندگفت، و این که تنها دو کشور امریکا و اسرائیل مجازند با این دادگاه همکاری نکنند. البته ممکن است بهزودی عربستان نیز به جمع این دو کشور اضافه شود. آنان از آرایش نابرابر قوا در میدان حقوق بینالملل سخن خواهندگفت، و به همه مقامات سیاسی جهان توصیه خواهندکرد جانب احتیاط را نگهداشته، و اگر قصد سفر به عربستان دارند، ابتدا جلو دوربین اعلام کنند که قصد استعفا ندارند، هیچگونه بیماری حادّی ندارند، و تصمیم به خودکشی هم نگرفتهاند!
رفتار ظالمانه حاکمان رژیم کودککش سعودی که به پشتگرمی حمایت کاخ سفید نگران برخورد جدی نهادهای بینالمللی نیستند، مرا یاد سرودی پرمعنی میاندازد که من و همسالانم در دوران مبارزات دانشجویی دهه ۱۳۵۰ خطاب به رژیم موردحمایت کاخ سفید زمزمه میکردیم:
ای که میچکد ز پنجه تو خون
بخت تو نگون! تخت تو نگون
شیوه تو قتل عام خلق
بگیر! ببند! بکش!
گور خود کنی به دست خود (۱)
————————————–
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد دوشنبه ۲۲ – ۸ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست. عنوان یادداشت از عنوان فیلم “مورد عجیب بنیامین باتن” اثر دیوید فینچر اقتباس شدهاست.
۱ – مراجعه کنید به:
بیانیه وزارت خارجه آمریکا درباره لبنان؛ تیلرسون: حریری باید بازگردد
۲ – این سرود بر وزن یکی از سرودهای رسمی آن ایام ساختهشدهبود. سرود اصلی در وصف شاه و همراهی ملت با او بود، که معمولاً در ایام سالگرد انقلاب سفید از رادیو پخش میشد.
دستهها: یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۱۹ام, آبان ۱۳۹۶ 363 نمایش
متن زیر مصاحبهام با سایت اعتمادآنلاین در مورد تصمیمات اخیر بانک مرکزی برای نرخ سود تسهیلات مسکن مهر است:
چندی پیش بانک مرکزی، در قبال تسهیلات مسکن مهر، بخشنامهای جهت افزایش میزان سود تسهیلات صادر کرد که با واکنشهای متفاوتی مواجه شد. ناصر ذاکری کارشناس حوزه مسکن، در مورد این تصمیم اخیر بانک مرکزی و فرجام مسکن مهر، توصیه کرد که مسکن مهر را بهدست طبیعت بسپارند.
ناصر ذاکری در گفتگو با “اعتمادآنلاین” در مورد دلایل تصمیم بانک مرکزی در قبال افزایش نرخ سود تسهیلات مسکن مهر گفت: مشخصاً پروژه مسکن مهر از زمانی که اجرایی شد، فشار سنگینی را به منابع بانکی وارد کردهاست؛ چرا که منابع زیادی جهت به فرجام رسیدن این پروژه هزینه شدهاست. طبیعی است که بانک، یارای ادامه این وضعیت را در قبال مسکن مهر ندارد.
وی افزود: وام ۲۵میلیون تومانی نیز با توجه به مشکلات موجود، برای تکمیل این پروژهها کفایت نمیکند. بنابراین بانک سعی دارد از منابع دیگری برای تکمیل این پروژه استفاده کند. اما نباید فراموش کنیم که مسکن مهر یک پروژه نیمهکاره محسوب میشود که هزینههای سنگینی را به کشور تحمیل کردهاست؛ لذا چارهای برای مسؤولان نمانده که به هر نحوی این پروژه را به سرانجام برسانند.
این کارشناس حوزه مسکن ضمن انتقاد از تصمیم بانک مرکزی در قبال مسکن مهر ابراز داشت: بههرحال این پروژه یک پروژه شکستخورده است که منابع کشور را هدر دادهاست. این موضوع هم به نوبه خود قابلبررسی است که چنین تصمیمی در مورد مسکن مهر چگونه و با کدامین پشتوانه کارشناسی نهایی شدهاست. ذاکری ادامه داد: کسانی که مسبب این زیان به کشور هستند باید پاسخ بدهند. یک کارمند جزء وقتی در یک دستگاه دولتی ۱۰هزار تومان خسارت بزند، باید هزینه مربوطه را پرداخت کند. حال چرا یک مقام مسؤول که میلیاردها تومان به کشور صدمه زده، پاسخگو نیست؟
ذاکری تصریح کرد: البته اکنون مسأله از محکوم کردن یک مسؤول فراتر است. بحث اساسی این است که بخشی از دارایی کشور به پروژهای اختصاص یافته که ظاهراً چارهای جز تکمیل شدن آن نداریم. باید یک بحث کارشناسانه صورت بگیرد که اگر این پروژه تکمیل شود چه میزان هزینهبر خواهدشد، و اگر به حال خود رها شود، چه میزان هزینه را نابود خواهدکرد. بههرحال باید تصمیمی اخذ شود که خسارت ما کمتر شود.
ذاکری با اشاره به مشکل نظام بانکی کشور جهت ارائه تسهیلات به مسکن مهر گفت: مشکل بانکها در مورد مسکن مهر کماکان سرجایش باقی است. بانک برای نهایی شدن این پروژه باید منابعی را در اختیار داشتهباشد. اگر تا این لحظه هم شاهد حرکتی در مسکن مهر بودهایم بهواسطه دوپینگ بانکها بوده.
ذاکری در ادامه انتقادات خود از بانک مرکزی گفت: این تصمیم بانک مرکزی یک تصمیم غیرکارشناسانه بود که برای متقاضیان وام مسکن مهر، فقط اضطراب ایجاد کرد. ما گرفتار این پروژه هستیم و باید از آن نجات پیدا کنیم. راهحل هم در این نیست که با یک بخشنامه کارشناسینشده، میزان سود تسهیلات را افزایش دهیم تا به نتیجه مطلوب برسیم. تصمیم بانک مرکزی سازگار و درست نبود.
وی بخشنامه بانک مرکزی در بخش مسکن را بدون تأثیر قلمداد کرد و ابراز داشت: البته اگر این بخشنامه اجرایی میشد، تأثیری در بخش مسکن کشور نداشت؛ چرا که پروژه مسکن مهر جدای از بخش مسکن کشور است. ما در اقتصاد ایران، یک بخش مسکن داریم و یک بخش مسکن مهر که این بخش اخیر برای خودش عرضه و تقاضای اختصاصی دارد! در واقع مسکن مهر وبالگردن شدهاست و قرار نیست باری از دوش بخش مسکن بردارد. مشخصاً تغییر بخشنامهای از نوع بخشنامه اخیر بانک مرکزی در مورد مسکن مهر، در کوتاهمدت تأثیری در بخش مسکن کشور (در زمینه عرضه و تقاضا و رکود و رونق) نخواهدداشت.
این کارشناس حوزه مسکن از میزان احاطه مسؤولان به مسائل بخش مسکن کشور ابراز ناخرسندی کرد و تصریح کرد: ما مشکلی را در تمام بخشهای کشور داریم. صحبت از یک یا دو نهاد نیست. نهادهای کشور گرفتار نگاه بخشی به امور کشور هستند. مسؤولان تلاش میکنند که مشکلات کشور را حل کنند؛ اما حین مطالعه دقت نمیشود که با رفع این مشکل، چند مشکل دیگر ممکن است که به کشور تحمیل شود. در مورد بخشنامه بانک مرکزی نیز همین مشکل جریان دارد.
ذاکری افزود: باید در مورد مسکن مهر تصمیم بزرگ و درعینحال درستی اخذ شود. این پروژه یک دست نیست، تا یک تصمیم واحد در مورد آن اخذ شود. باید به صورت موردی، بررسیهایی را انجام بدهیم. شاید مصلحت این باشد که حتی برخی از پروژهای مسکن مهر را رها کنیم و تکمیلشان نکنیم. در عوض ممکن است برخی از آنها بهصرفه باشد تا تکمیل شوند. اگر اکنون بدونتوجه به واقعیات و بدون کار کارشناسانه بخواهیم تصمیم بگیریم، حاصل، یک نتیجه معقول نیست.
وی در مورد فرجام پروژه مسکن مهر تصریح کرد: برنامه دولت یازدهم این بود که این پروژه به فرجام برسد. اما با توجه به مشکلات پیش آمده و محدودیتهای موجود، این انتظار عملی نشد. اگر اوضاع اینگونه پیش برود، شاید بهتر باشد که مسکن مهر را به طبیعت بسپاریم! اکنون به جهت عدمرعایت یک سری اصول، برخی از این پروژههای مسکن مهر، قبل از افتتاح وارد دوران فرسایش شدهاند و عملاً جزو بافت فرسوده محسوب میشوند.
—————————————-
۱ – مراجعه کنید به:
مسکن مهر منابع کشور را هدر داد
دستهها: شهر، زمین و مسکن, یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۱۷ام, آبان ۱۳۹۶ 359 نمایش
مشکل داییجان ناپلئون مرحوم این بود که دنیا را با تفکر توطئه برای خودش تیره و تار کردهبود. او آنچنان خودش را تحویل میگرفت و قبول داشت، که تصور میکرد انگلیسیها هر روز و هر ساعت دنبال توطئه برعلیه او هستند، و هر اتفاق نامیمونی کار انگلیسیهاست! اما برنده واقعی این توهم توطئه مشقاسم خدمتکار رند داییجان بود که برای خوشآمد ارباب، درگیری چنددقیقهای پاسگاه ژاندارمری ممسنی با اشرار منطقه را در سطح جنگی بزرگ با فرماندهی داییجان بر علیه مزدوران انگلیس بالا بردهبود؛ نبردی سهمگین که چندصد کشته و زخمی برجای نهاده، و موجب شدهبود انگلیسیها برای همیشه کینه داییجان صاحبمنصب بازنشسته ژاندارمری را به دل بگیرند! (۱)
بگذریم.
به دنبال انتشار خبر شلیک موشک توسط ارتش یمن به ریاض، آقای ترامپ به سرعت دستبهکار شده، و ایران را متهم میکند! او حتی نیازمند دریافت اطلاعات بیشتر از سیستم اطلاعاتی کشور خودش نبوده، و میگوید: ” از نطر من کار کار ایران است” به بیان دیگر، او این جمله عجولانه را به تنهایی گفته، و در بیان آن از کسی کمک نگرفتهاست! راستش من فکر میکنم حتی اگر دستگاه پلیاستیشن جدید جناب پرزیدنت خراب شده، و عیش او را منغّص سازد، بازهم خواهدگفت: کار کار ایران است!
شایدهم علت این بداههگویی عجولانه این بوده که آقای ترامپ خیالش از جانب ما ایرانیها راحت است، و میداند که بعضی روزنامههای کمتیراژ و پرتریبون وطنی مدارک کافی برای ادعای واهی او در اختیارش قرار خواهندداد. (۲)
اما اگر جناب پرزیدنت نقش داییجان ناپلئون را پسند کرده، و یونیفورم رنگورورفته او را قواره تنش یافتهاست، باید دید چهکسی نقش مشقاسم رند و فرصتطلب را بازی میکند؟ (۳)
—————————-
۱ – برداشت از داستان “داییجان ناپلئون” اثر ایرج پزشکزاد
۲ – اشاره به تیتر روزنامه کیهان:
شلیک موشک انصارالله به ریاض هدف بعدی، دوبی
۳ – صحنه نمایش سیاسی خاورمیانه پیچیدگیهای خاص خود را دارد. وقتی حاکمان تازه به دوران رسیده عربستان ادای داییجان را درمیآورند، و از “ایران هراسی” دم میزنند، دولت امریکا در مقام مشقاسم وارد میدان شده، و با امضای قراردادهای بزرگ سود هنگفتی به جیب میزند. وقتی هم رئیسجمهور امریکا ردای داییجان را بر تن میکند، صهیونیستها به تکاپو میافتند که نقش مسقاسم را عهدهدار شوند، و از این آشفتهبازار کسب درآمد و عایدی کنند؛ البته اگر سایر کاسبان تحریم به او میدان بدهند.
دستهها: یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۸ام, آبان ۱۳۹۶ 365 نمایش
در محاورات معمول وقتی دو کلمه شیر و روباه کنار هم میآیند، معنای موفقیت یا شکست به ذهن مخاطب خطور میکند. اما یک ضربالمثل قدیمی ولایت ما به شکل دیگری این دو کلمه را کنار هم قرار میدهد: ” فلانی شیرخان منزل خود، اما روباهبیک محله است!” (۱) در چهاردیواری خانه خود و در برخورد با اهل و عیال، مثل شیری غرّان فریاد عتاب و خطابش بلند است، اما در سطح جامعه و در برخورد با دیگران جربزه شیر بودن و غرّیدن ندارد، و همانند روباه فقط دنبال فرصتی است که مرغکی به دندان بگیرد و با استفاده از اولین راه فرار موجود، از معرکه بگریزد!
امروزه بسیاری از بنگاههای بزرگ اقتصادی در کشور ما با کمال تأسف مصداق همین ضربالمثل ولایت ما هستند. آنها در محدوده مرزهای کشور و در پناه حمایت صاحبان قدرت، با مصرفکنندگان، مشتریان و مخاطبان داخلی خود رفتار میکنند. آنها نگران روگردانی مصرفکنندگان داخلی نیستند، زیرا میدانند در سایه حمایت بیدریغی که از آن بهرهمند هستند، خطری تهدیدشان نمیکند. ازاینرو چون شیری غرّان با هموطنان خود برخورد میکنند.
اما همین شیران پرمدعای بازار داخلی، که هیمنه اقتدارشان زهره مشتریان داخلی را آب میکند، در بازار جهانی و در رقابت با بنگاههای درجه چندم خارجی حرفی برای گفتن ندارند، چه رسیدن به “چون شیر دمان غریدن”.
وقتی میبینیم و میشنویم که فلان بنگاه اقتصادی مواد اولیه صادراتی را با قیمتی نازل در اختیار مشتریان خارجی قرار میدهد، و حتی در معرض اتهام دامپینگ قرار میگیرد، اما تولیدکنندگان داخلی از این سخاوت عجیب بیبهره هستند، و باید قیمتی گزاف بپردازند، و صدایشان هم درنیاید، وقتی میبینیم و میشنویم که مصرفکنندگان داخلی یک محصول بیکیفیت را با چندبرابر ارزش روز آن در بازار جهانی و تازه با کمترین امکانات و خدمات پس از فروش خریداری میکنند، وقتی میبینیم و میشنویم که صدور یک کالای باکیفیت داخلی به سایر کشورها با چه دشواریهایی روبهرو است، و کشورهای دیگر به راحتی بازار داخلی خود را در معرض تاختوتاز دیگران قرار نمیدهند، اما متولیان امر در کشورمان با سخاوت تمام بازار داخلی را به راحتی تقدیم دیگران میکنند تا بیکیفیتترین کالاها را به مصرفکنندگان بیپناه ایرانی بفروشند، وقتی …، به خوبی به این نکته پی میبریم که شهروندان مظلوم ما باید غرّش شیرانی را تحمل کنند که در خارج از مرزها، و در بازار جهانی کسی برای غرّششان بهاصطلاح تره هم خرد نمیکند. تولیدکنندگان و مدیرانی که فقط در خانه خود شیرخان هستند و به داخلیها زورگویی میکنند.
برای “شیرخان بودن” در میدانهای متعدد دیگری هم میتوان معنی و مصداق جست. فکرش را بکنید. مدیر عالیرتبهای که خود را لایق حقوق نجومی میداند، و در اولین فرصتی که چرخ روزگار در اختیارش قرار بدهد، مصوبهای برای افزایش حقوق خود و دوستانش به این ملت بیپناه خواهدفروخت، در بازار جهانی و در رقابت تنگاتنگ شرکتهای معتبر جهانی برای “شکار کردن” مدیران نخبه و کاربلد، هیچ حرفی برای گفتن و هنری برای عرضه کردن ندارد. او فقط در بازار داخلی و به این ملت مظلوم میتواند متاع ناقابل و کمبهای خود را به قیمت خونبهای دهها نفر بفروشد، و به ریش مردم بخندد که سهمش را از سفره انقلاب برداشتهاست!
استاد محترمی که با استفاده از رانت فامیلی بورس گرفته و مدرک دست و پا کرده، و بازهم با استفاده از رانت موفق به کنار زدن و حذف دهها جوان شایسته و دانشمند شده، و بر کرسی تدریس فلان دانشگاه معتبر بهناحق تکیه زده، در بازار جهانی حرفی برای گفتن ندارد، و باید با سرقت ادبی و بیادبی برای خود آبرویی جور کند، نیز مثالی از این نوع است. این شیرخان کشور و روباهبیک بازار مکاره محصولات علمی جهان، نیز فقط در محدوده مرزهای جغرافیایی کشور و برای این ملت میتواند در نقش شیر ژیان و درنده ظاهر شود!
چندسال پیش، وقتی بنا شد برای مربیگری تیم ملی فوتبال کشورمان از یک مربی خارجی مشهور دعوت شود، یکی از مربیان وطنی که مثل خیلیهای دیگر ادعاهایش چندبرابر هنرش بود، در مقام نقد سرمربی خارجی موردنظر گفت “او دروغ میگوید، پرتغالی نیست و اهل موزامبیک است!” این مربی پرسروصدا هم مثال دیگری برای شیرخان خانه خود است، که در خارج از کشور، حتی روباهبیک هم محسوب نمیشود!
امروزه یکی از وظایف رسانههای مستقل در کشورمان، شفافسازی فضای فعالیت اقتصادی و تصمیمگیری و تصمیمسازی است، تا هیچ فرصتطلب منفعتجویی نتواند شیرخان این سرزمین شود، درحالی که روباهبیک محله هم نیست.
—————————————-
۱ – ضربالمثل قدیمی آذری میگوید:
اوز اوینین اصلانی
کوچهلرده تولکوبیک
(اصلان خانه خود و روباهبیک کوچهها)
* – این یادداشت در روزنامه عصر اقتصاد شماره دوشنبه ۸ – ۸ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: رانتخواری و فساد, مدیریت و شایستهسالاری | بدون نظر »
ارسال شده در ۶ام, آبان ۱۳۹۶ 357 نمایش
چهارشنبه گذشته، وزیر محترم راه و شهرسازی در سیوسومین جلسه ستاد ملی بازآفرینی شهری گفت با توجه به آمار موجود، مهاجرت از روستا به شهر تقریبا به پایان رسیده، و دیگر اتفاقی جدی در این حوزه رخ نخواهدداد. از لحاظ سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، امنیتی و منزلت خانوادگی مهم است که عنوان حاشیهنشین را در کشور حذف کرده و از استفاده آن بپرهیزیم، چراکه در آخر کار کسی که میپذیرد در حاشیه است، به آن معناست که ظرفیت و حق عصیان و شورش علیه متن را دارد، به همین دلیل ما از جهت اجتماعی به دنبال ترویج این شعار هستیم که دیگر چیزی بهعنوان حاشیه در کشور نداشتهباشیم.
متن زیر حاصل مصاحبه کوتاه من با روزنامه شرق است که روز بعد یعنی پنجشنبه به چاپ رسید:
درباره حاشیهنشینی باید این نکته را مدنظر قرار داد که حاشیهنشینی بهصورت طبیعی همواره بهصورت مهاجرت از روستا به شهر بوده است. یعنی روستاییان در حاشیه شهرها سکنی میگزیدند و کمکم جذب شهر میشدند یا اینکه همانجا باقی میماندند. اما در چند سال اخیر با پدیده دیگری در کلانشهرها روبهرو شدهایم. آن هم اینکه، حاشیهنشینی دیگر بهصورت مهاجرت از روستا به شهر نیست، بلکه به صورت گریز از مرکز رخ میدهد.
در معنای دیگر، افراد بهخاطر گسترش فوقالعاده فقر شهری ناشی از بیکاری، افزایش هزینههای خانوار و… به سمت حاشیه رانده میشوند. در نتیجه حاشیهنشینی واقعی که اکنون کشور را تهدید میکند، خارجشدن اقشار شهری فعلی و دورشدن آنها از مرکز شهر به سمت حاشیههاست. بنابراین اینکه تصور کنیم با کاهش مهاجرت از روستا به شهرها، با کاهش حاشیهنشینی نیز روبهرو خواهیمشد، برداشت نادرستی است.
اکنون با گسترش فقر شهری، جمع کثیری از جمعیت، با فقر پنهان روبهرو هستند. بیکاری همراه با کاهش درآمد، افزایش هزینهها و درنهایت مضمحلشدن خانواده موضوعی است که بخش قابلتوجهی از جامعه شهری با آن دستبهگریبان هستند. این امری نیست که بهسادگی و در زمان کوتاهی رخ دادهباشد. در این رابطه باید نهادهای متولی امر، برای شناسایی و کشف حد ابعاد نیاز آنها، مطالعات گستردهتری انجام دهند، زیرا به نظر میرسد فقر بیش از آن چیزی است که در آمارهای رسمی به آن اشاره میشود. بههمیندلیل باید گفت، برای حل این بحران، ما در اول کار هستیم. برنامه فقرزدایی کار بزرگی است و متأسفانه در زمینه فقر شهری، در صحبتهای مسؤولان هیچ برنامهای در این زمینه دیدهنمیشود.
نمیدانم آقای وزیر به چه آماری استناد کرده و سخن از کاهش تمایل مهاجرت از روستا به شهر به میان میآورند. به نظرم اینگونه نیست. تقاضا برای مهاجرت همچنان وجود دارد، اما ممکن است یک موج فروکشکردهباشد. چنین مطالعهای را تاکنون سراغ ندارم. باید دید این آماری که از آن سخن میگویند یک آمار رسمی و جامع است یا یک تحقیقات با حجم نمونه کوچک که میتواند مبنای یک نظر کارشناسی باشد، اما اینکه بتوانیم این ادعا را به صورت کامل بپذیریم، جای تعمق دارد. بنابراین امیدوارم مسؤولان این آمار رسمی را در اختیار عموم بگذارند.
———————————
* – این مطلب از مصاحبه تلفنی اینجانب با روزنامه استخراج شده، و در روزنامه شرق شماره پنجشنبه ۴ – ۸ – ۹۶ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: توزیع درآمد و رفاه, شهر، زمین و مسکن | بدون نظر »