گزارش یک پسرفت *
پیشرفت یا پسرفت یک جامعه در میدانهای مختلف را میتوان با تعریف شاخصهای کمّی سنجید. برای نمونه در میدان اقتصاد میتوان به تغییرات تولید ناخالص داخلی، یا شاخص توسعه انسانی در طول یک دوره توجه کرد. یا در میدان عدالت اجتماعی میتوان درصد جمعیت زیر خط فقر یا شاخصهایی دیگر را ملاک بررسی و ارزیابی قرار داد. در میدان توسعه سیاسی هم بهعنوان بعدی مهم از ابعاد توسعه همهجانبه کشور که مکمّل رشد و توسعه اقتصادی است، میتوان با بررسی رفتار انتخاباتی شهروندان شاخصهای لازم را استخراج کرد و سنجید.
بیتردید پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن ۱۳۵۷ را باید یک پیشرفت در جریان توسعه سیاسی کشورمان تلقی کنیم. زیرا با برچیدهشدن رژیمی که در آن انتخابات معنی و مفهوم خود را از دست داده، و عامّه مردم نقشی در تعیین سرنوشت خویش نداشتند، نظمی جدید شکل گرفت که از همان ابتدا بر برگزاری همهپرسی و انتخابات آزاد تأکید میکرد، و در فاصله کمتر از دوماه اولین همهپرسی و مراجعه به آرای مردم را محقّق ساخت. علاوهبراین، توجه و تأکید بر “شرکت فعال همه شهروندان در رهبری کشور” در اصل ۴۳ قانون اساسی حکومت تازهتأسیس نشان از این داشت که شرایط جدیدی در کشور شکل گرفته، و توسعه سیاسی بهعنوان فصلی مهم از جریان توسعه همهجانبه کشور همواره مدنظر متولیان امر در حکومت جدید خواهدبود.
با گذشت بیش از چهار دهه از آن ایام و آغاز دهه پنجم، اینک با نگاهی به تجربه انتخابات در کشورمان و تأمل در رفتار انتخاباتی کانونهای قدرت، احزاب و شهروندان میتوان توفیق جریان توسعه سیاسی را در جامعه مورد بررسی و ارزیابی قرار داد.
دهه شصت را بهعنوان اولین دهه بعد از استقرار نظام جمهوری اسلامی میتوان یک دوره بسیار خاص دانست که شاید رفتار سیاسی و انتخاباتی جامعه چندان در قالب جریان توسعه سیاسی قابلبررسی نباشد. شروع جنگ داخلی و در کنار آن حمله دشمن بعثی شرایط خاصی را ایجاد کرد که طبعاً فضای انتخابات و جریان توسعه سیاسی را به شدت متأثر ساخت. درواقع رفتار انتخاباتی شهروندان در دهه شصت را بیشتر باید در قالب یک رفتار عاطفی تحلیل کرد تا رفتاری که نشاندهنده جریان توسعه سیاسی باشد. اشاره به یک نمونه از اتفاقات خاص آن ایام برای تصور درست فضای آن دوران کفایت میکند: در تابستان سال ۱۳۶۰ و در شرایطی که جامعه در شوک ناشی از ترور گسترده توسط منافقین به سر میبرد، بنابود انتخابات ریاست جمهوری برگزار شود. چهار نامزد انتخابات در صدا و سیما در تشریح برنامههایشان و معرفی خود سخن گفتند. یکی از نامزدها در سخنرانی خود گفت هرچند نامزد شده، اما خود او هم همراه با مردم به نامزد موردنظر مردم رأی خواهدداد.
در مقابل، وجه غالب دهه هفتاد افزایش درصد مشارکت و تمایل عموم مردم به حضور در صحنه انتخابات بود. انتخابات مجلس پنجم در سال ۷۴، انتخابات ریاست جمهوری در سال ۷۶ و سپس انتخابات شوراهای شهر و مجلس ششم، همگی با شور و هیجان خاصی همراه بود. این حضور گسترده بسیاری از ناظران را متقاعد ساخت که دور جدیدی در مسیر توسعه سیاسی کشور آغاز شده، و این جریان سازنده سرعت گرفتهاست. شاید یکی از عوامل مؤثر در این جریان، اعمال نظارت استصوابی از طرف شورای نگهبان بود که توانست ماهیت مجلس چهارم را کاملاً با مجلس سوم متفاوت سازد. این اتفاق طبعاً جریان سیاسی رقیب را در شرایطی قرار داد که میبایست نه برای حضور در مجلس بلکه برای بقا مبارزه کند.
شکل خاص تبلیغات انتخاباتی در دهه هفتاد که بهویژه از سوی جریان اقتدارگرا بهصورت تخریب رقبا انجام میگرفت، شاید از دید برخی ناظران طبیعی تلقی میشد. اما ناظران دوراندیش آن را عاملی منفی در جریان توسعه سیاسی میدانستند. رقیب به جای اثبات خود بهدنبال انکار طرف مقابل بود و این رفتار میتوانست منجر به شکلگیری یک جریان پوپولیستی شده، و همه طرفهای درگیر را گرفتار رفتار عامهپسندانه بکند.
دهه هشتاد را میتوان دهه طرح رویکرد مهندسی در انتخابات دانست. هرچند در انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۰ حضور و مشارکت گسترده مردمی تکرار شد، اما به نظر میرسد کانونهای قدرت تلاشی جدی را در این دهه آغاز کردند تا نتیجه انتخابات تا حد امکان برایشان مطلوبتر باشد. بدینترتیب با حذف بسیاری از نامزدهای جریان اصلاحات در انتخابات مجلس هفتم و شوراها و درنتیجه گسترش موج ناامیدی در جامعه، درصد مشارکت در انتخابات کاهش یافت و درنتیجه جریان رقیب دولت توانست با کمترین رأی برنده انتخابات شورای شهر شده، و نفر موردنظر خود محمود احمدینژاد را به سمت شهرداری منصوب کرده، و زمینه را برای ریاستجمهوری وی فراهم سازد.
به نظر میرسد در دهه هشتاد انتخابات در جامعه ما از چارچوب یک جریان اجتماعی و رقابت سالم برای کسب قدرت سیاسی خارج شدهاست. در چنین فضایی دیگر صحبت کردن از انتخابات بهعنوان میدانی برای تحقق توسعه سیاسی جامعه یک شوخی تلقی میشد. مطرح شدن اصطلاح “حرکت با چراغ خاموش” در این دهه، بسیار پرمعنی بوده و تصویر روشنی از فضای سیاسی درحال شکلگیری را ارائه میکند.
تجربههای انتخابات دهه نود نیز تا حدود زیادی همان ویژگیهای دهه هشتاد را داشتهاند. به بیان دیگر، اگر در دهه هفتاد ناظران دلسور و دورنگر نگران سقوط اخلاقی در میدان تبلیغات انتخاباتی بودند، در دهه نود احزاب سیاسی نگران “غافلگیرشدن ” از طرف رقیب هستند. احزاب نباید نامزد اصلی خود را لو بدهند! فعالان سیاسی نباید بگذارند حریف دستشان را بخواند و حدس بزند که آنان روی کدام شرکتکننده شرط بستهاند!
بهویژه تقویم خاص انتخاباتی کشور نیز به این جریان مخرب دامن میزند. گفتنی است اکنون و در شرایطی که کمتر از یک ماه به برگزاری انتخابات ریاست جمهوری مانده، هنوز نامزدها نمیدانند آیا صلاحیتشان تأیید شده، یا نه. در شرایطی که در کشورهای دیگر تبلیغات انتخاباتی ماهها طول میکشد و نامزدها با همه اقشار جامعه رودررو صحبت میکنند، در جامعه ما ظاهراً در آخرین روزها مردم و احزاب و نامزدها با لیست نامزدهای تأییدشده “غافلگیر” خواهندشد.
به باور نگارنده، مرور کارنامه انتخابات در جامعه ما و کاهش نقش احزاب و جریانهای ریشهدار سیاسی در این ماجرا، نشاندهنده یک پسرفت در جریان توسعه سیاسی است، انتخابات به جای اینکه رویدادی برای آگاه شدن از خواست و نظر مردم و ابزاری برای اعمال حاکمیت از سوی جمهور مردم باشد، بهتدریج مبدل به یک صحنه شطرنج سیاسی بین بازیگران قهار شدهاست که با زیرکی تمام به حریفشان اجازه ندهند دستشان را بخواند و مانع پیش بردن برنامههایش بشود.
ناگفته پیداست که در چنین فضایی جامعه هزینههای برگزاری انتخابات را تمام و کمال پرداخت میکند، اما نمیتواند عواید آن را بهصورت تحقق شایستهسالاری، افزایش درجه وحدت ملی، رشد آگاهی سیاسی جامعه و افزایش اعتماد متقابل بین دولت و مردم جمعآوری کند.
————————-
* – این یادداشت در روزنامه شرق شماره شنبه ۱ – ۳ – ۱۴۰۰ به چاپ رسیدهاست.
دستهها: تاریخ معاصر, یککمی سیاسی