پس‌انداز بیمه کارگران چگونه مدیریت می‌شود ؟

شستا (شرکت سرمایه‌گذاری تأمین اجتماعی) مأموریتی بسیار خطیر و حساس برعهده دارد. این مأموریت، استفاده از منابع نقدی صندوق تأمین اجتماعی و انجام سرمایه‌گذاری‌های پرسود است، به‌گونه‌ای که ارزش روز منابع نقدی جمع‌آوری‌شده (حق‌بیمه پرداختی بیمه‌شدگان) به سرعت افزایش یابد، و پاسخگوی تعهدات در مقابل آنان در سال‌های آینده باشد.
اگر بازدهی این سرمایه‌گذاری‌ها در حد متعارف و متوسط باشد، این تشکیلات توجیه نخواهدداشت. زیرا کافی است پس‌انداز‌های فرد بیمه‌شده را به خودش برگردانیم تا با سود بیشتری از آن منابع استفاده کند!
فکرش را بکنید. صدها‌هزار بیمه‌شده تأمین اجنماعی را وادار می‌‌کنیم در قالب بیمه اجباری، بخشی از حقوق ماهیانه خود را به این صندوق بسپارند، تا با سرمایه‌گذاری آن، منابع کافی برای خدمات‌رسانی در سال‌های آتی فراهم آید. سال‌ها بعد وقتی فرد بیمه‌شده سراغ این پس‌انداز اجباری خود می‌آید، متوجه می‌شود اگر به جای سپردن پولش به این صندوق، خودش مستقیماً سرمایه‌گذاری کرده‌بود، وضع بهتری داشت!
مدتهاست بحث عملکرد این صندوق و سودآوری دارایی‌هایش، و این که شستا زیانده است یا نه، موردتوجه قرار گرفته‌است.
طبعاً مدیریت این دارایی عظیم، مسؤولیت سنگینی است و نیاز به افرادی مجرب دارد که فارغ از هرگونه جروبحث سیاسی و مدیریتی، به کار خودشان بپردازند. بااین‌حال براساس شواهد موجود، در طول هشت سال گذشته، متوسط طول دوره مدیریت در این تشکیلات مهم فقط اندکی بیش از یک سال بوده است.
ثبات مدیریت یکی از شروط رسیدن به بازدهی بالا در یک سازمان است. وقتی این تشکیلات با سرعتی این‌چنین مدیر عوض می‌کند، طبعاً انتظار تفکر برنامه‌ای و نگاه بلندمدت را نمی‌توان از آن داشت. سودآوری پایین چنین تشکیلاتی هم تعجب‌آور نیست. بلکه برعکس متلاشی نشدنش جای تعجب دارد.
نکته جالب این است که تشکیلات ناظر بر عملکرد شستا یعنی صندوق تأمین اجتماعی، خودش هم درگیر تغییر سریع مدیریت بوده، و در طی هشت سال به همین تعداد رئیس و صاحب سلیقه مختلف به خود دیده‌است!
با یک حساب سرانگشتی در مجموعه شرکت‌های وابسته به شستا بیش از ۱۰۰۰ پست عضویت هیأت‌مدیره وجود دارد. اگر با آمدن هر مدیر جدید، فقط یک‌دهم این افراد با دوستان مدیر جدید جایگزین شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟ متأسفانه در جامعه ما بسیاری از مدیران، فرصت‌های شغلی را نه موقعیتی برای خدمتگزاری و اثبات لیاقت خود، بلکه فرصتی برای انتصاب دوستانشان می‌‌دانند. به‌این‌ترتیب در غیاب نهادهای نظارتی کارآمد، مدیرانی به کار گرفته می‌‌شوند که تنها برگ برنده‌شان، ارتباط دوستانه با مسؤول بالاتر است.
ممکن است بتوان با استفاده از بعضی شاخص‌های مالی و چند عدد و رقم، مدارکی برای اثبات سودآور بودن شستا فراهم کرد. اما حتی اگر مدارک محکمه پسندی در این باب عرضه شود، باز هم صورت مسأله تغییر نمی‌کند. چرا باید یک تشکیلات مالی مهم تا این اندازه گرفتار تغییر غافلگیرانه مدیران شود؟ چگونه ممکن است چنین تشکیلاتی به صورت کارآمد اداره شود و سود بدهد؟ در این صورت باید به تمام آموخته‌هایمان در عرصه مدیریت و اقتصاد و … شک کنیم!
اگر یک تشکیلات مالی در چنین شرایطی مثلاً ۱۰درصد بازدهی داشته‌باشد، می‌توان ادعا کرد با ثبات مدیریت و اندیشیدن به برنامه‌ریزی بلندمدت می‌توانست به بیش از دوبرابر این مقدار بازدهی برسد. به عبارت دیگر، صرف زیانده نبودن این تشکیلات به روایت صورت‌های مالی سالانه، اگر هم قابل‌اثبات باشد، موجب تبرئه مدیران آن و مدیران بالاترشان نمی‌شود. درست مثل این که در سراشیبی جاده‌ای کوهستانی و پر پیچ‌وخم، خودروی را تحویل کودکی داده‌ایم و از این که با مختصری خراش و خط افتادن بدنه به پایین جاده رسیده‌است، خوشحالیم و به استعداد مدیریتی خود می‌بالیم!
به‌راستی این شیوه امانتداری، آن هم در شرایطی که طرف مقابل جامعه ۳۵میلیونی کارگران بیمه‌شده هستند، تا چه اندازه قابل‌دفاع است؟

guest
0 Comments
بازخورد (Feedback) های اینلاین
View all comments
نقل مطالب سایت با ذکر منبع آزاد است.