مسابقه تسلیحاتی و فروپاشی شوروی سابق
فروپاشی شوروی سابق یکی از مهمترین وقایع اواخر قرن بیستم بود که توجه تحلیلگران را به خود جلب کرد. درباره علل این فروپاشی تحلیلهای گوناگونی ارائه شدهاست که بسیاری از آنها در بیان علل همفکر هستند، اما در تعیین میزان اهمیت هریک از این عوامل و شدت تأثیرگذاری آنها نظرات متفاوتی دارند. من در این یادداشت ضمن اذعان به تأثیر عوامل متعدد در این واقعه تاریخی، فقط به اثر مسابقه تسلیحاتی در این روند میپردازم.
با دستیابی اتحاد جماهیر شوروی به فنآوری هستهای در پایان دهه ۱۹۴۰، نگرانی امریکاییها از افزایش اقتدار و سلطهجویی این رقیب تازه به دوران رسیده، که در نشست پتسدام بهطور جدی برایشان مطرح شدهبود، گستردهتر شد.
پیشرفتهای شوروی در عرصه صنایع هوا – فضا در دهه ۱۹۵۰ نگرانی امریکاییها را هرچه بیشتر تشدید کرد، و بهاینترتیب رقابت تسلیحاتی دو قدرت بزرگ جهانی در قالب جنگ سرد جدیتر شد. هر دوطرف تلاش میکردند با ساختن جنگافزارهای بهتر و قویتر، برتری خود را نسبت به رقیب تحکیم بخشند، و از خطر ” حمله پیشدستانه ” در امان باشند.
شوروی ظرفیتهای عظیمی برای توسعه و افزایش سطح درآمد و رفاه مردمانش در اختیار داشت: منابع طبیعی فراوان، زمینهای کشاورزی وسیع و آب کافی و دسترسی به علوم پایه و دانش فنی موردنیاز. بهاینترتیب، این کشور بزرگ میتوانست به سطحی خیرهکننده از تولید و درآمد و رفاه برسد.
بااینحال، دولت شوروی تصمیم خود را گرفتهبود: از نظر مقامات حکومتی شوروی رسیدن به فنآوری برتر در عرصه نظامی از اهمیت بسیار بیشتری برخوردار بود. باید توازن قوا را بین خود و حریف امپریالیستشان حفظ میکردند. هزینه این انتخاب، کند شدن جریان پیشرفت و بهبود شرایط اقتصادی کشور بود. شهروندان باید با کمبودها و سطح پایین رفاه میساختند تا در عرصه نظامی و تسلیحاتی از دشمن پرقدرتشان عقب نمانند.
برای حفظ توازن با حریف پرقدرت، باید بودجه نظامی شوروی با بودجه نظامی امریکا برابری میکرد و حتی باید بیشتر از آن هم میبود. در اوایل دهه ۱۹۸۰ تولید ناخالص داخلی امریکا درحدود چهاربرابر تولید ناخالص داخلی شوروی بود. بهاینترتیب، شوروی در مقابل هر یکدرصدی که امریکاییها از تولیدشان صرف اهداف نظامی میکردند، باید چهاردرصد تولیدش را صرف میکرد تا این توازن حفظ شود.
این شکل خاص از تخصیص منابع شاید برای یکی دوسال به سختی تحمل میشد، اما در بلندمدت دشواریهای زیادی برای جامعه شوروی پدید آورد. منابعی که باید صرف بازسازی صنایع فرسوده روسی یا افزایش بهرهوری در بخش کشاورزی میشد، به پای بلندپروازی سران کرملین که سودای رقابت با امریکاییها را داشتند، قربانی میشد.
مشکل شوروی فقط این نبود که بایستی درصد بیشتری از تولید ناخالص داخلی خود را صرف مقاصد نظامی میکرد. در امریکا افزایش بودجه نظامی هرچند باری بر دوش مالیاتدهندگان امریکایی بود، اما در عمل منتهی به گسترش تحقیقات علمی، افزایش تولید و فروش جنگافزارهای مدرن و درنهایت استفاده از این فنآوریها در سایر صنایع می شد. فراموش نکنیم که حتی گسترش شبکه جهانی اینترنت نیز دستاورد تحقیقات نظامی امریکا بود. بهاینترتیب افزایش نظامیگری امریکا منتهی به گسترش بیکاری و کاهش تولید ناخالص داخلی آن کشور نمیشد.
اما برای شوروی جریان کاملاً متفاوت بود. تحقیقات نظامی در شوروی منتهی به ساخت موشکهای دوربرد بسیار دقیق یا تجهیزات فضایی پیشرفته میشد، اما تأثیری در زندگی روزمره شهروندان نداشت. فنآوری شوروی در الحاق ایستگاههای فضایی به همدیگر حرف اول را در جهان میزد، و امریکاییها هم در مقابل آن کم آوردهبودند، اما این به معنی ساخت خودروهای بهتر و امنتر برای شهروندان نبود. صنایع نظامی و فضایی تافته جدابافتهای بودند که ارتباطی با صنایع دیگر نداشتند.
بهاینترتیب، آن بخش از تولید امریکا که صرف مقاصد نظامی میشد، در افزایش اشتغال و رفاه مردم اثر مثبت داشت. اما روسها با تخصیص بخش بزرگتری از تولیدشان به این اهداف، عملاً به گسترش فقر و فلاکت در کشورشان دامن میزدند. همان سالها که صنایع نظامی شوروی هرروز برگ جدیدی رو میکرد، این کشور تبدیل به بزرگترین واردکننده گندم شدهبود. به همان میزان که برد موشکهای بالستیک شوروی بیشتر میشد، فاصله این کشور نیز از مسیر توسعه سالم خود بیشتر و بیشتر میشد.
ثروت عظیم سرزمین روسیه نگذاشت که این امپراطوری پوشالی به سرعت درهم فرو ریزد و توانست چنددهه به عمر آن بیفزاید. اما نتیجه چنین سیاستهایی درنهایت، چیزی جز فروپاشی نبود. بهقول معروف، دیر و زود داشت، اما سوخت و سوزی در کار نبود.
دستهها: سیاستگذاری اقتصادی