ارسال شده در ۲۶ام, تیر ۱۳۹۵ 388 نمایش
توسط admin
سالها پیش و در اوایل دوران فعالیت شغلیام، مسؤولیت یک تشکیلات اداری کوچک را داشتم. آقابهمن یکی از کارکنان آن تشکیلات بود که کلیه کارهای خدماتی و پذیرایی و حتی نامهرسانی را بهعهده داشت؛ مردی خندهرو و خوشبرخورد بود، که کارمندهای قدیمی تشکیلات او را به شوخی مهندس خطاب میکردند. این عنوان برایش بهحدی جاافتادهبود […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها, یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۲۶ام, اسفند ۱۳۹۴ 584 نمایش
توسط admin
جمعهای که گذشت، یعنی بیست و یکم اسفندماه سال ۹۴، نودوهفتمین سالگرد تولد پدر بزرگوارم مرحوم حاج حسینقلیآقای ذاکری بود. یادشان به خیر باد که اولین معلم من بودند و در محضرشان بسیار آموختم. درباب ایشان و ویژگیهای شخصیتی و اخلاقیشان هرچه بگویم کم گفتهام. در این نوشته، فقط قصد دارم دو خاطره کوتاه از […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها | ۲ نظر »
ارسال شده در ۵ام, اسفند ۱۳۹۴ 628 نمایش
توسط admin
یکسال پیش، بعدازظهر پنجماسفند سال گذشته، امید برای همیشه ترکمان کرد و به سوی خداوندگارش بازگشت. سالی که گذشت برای من و همسرم سالی بسیار سخت بود. دوستان و نزدیکانمان در این مدت با مهربانی بیمانندشان تلاش کردند مرهمی بر زخم دلمان باشند. با محبت بیدریغشان تنهایمان نگذاشتند و کمکمان کردند که از پس تحمل […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها | ۲ نظر »
ارسال شده در ۳۰ام, آذر ۱۳۹۴ 386 نمایش
توسط admin
سالها پیش در یکی از خانههای محله سابق ما بانویی سالخورده زندگی میکرد که عادت داشت هرروز چندینمرتبه و برای دقایقی کنار در خانهشان بایستد و کوچه را تماشا بکند. بانو ظاهراً هروقت دلش میگرفت یا حوصلهاش از سکوت خانه سرمیرفت، میآمد، کنار در ورودی ساختمان میایستاد، و چنددقیقهای رفتوآمد مردم، و جنبوجوش پرندهها را […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها | بدون نظر »
ارسال شده در ۱۲ام, مهر ۱۳۹۴ 400 نمایش
توسط admin
سعید صادقی را خیلی سال است که میشناسم؛ دقیقتر بگویم نزدیک سیوچهار سال. آنروزها او عکاسی جوان و پرشور بود، که یکروز در تهران حضور داشت و فردای همانروز در میدانهای دفاع مقدس. او وظیفه ثبت و تصویرگری این حماسه بزرگ را برای خود تعریف کردهبود: تصویربرداری از دلاوری و ایثارگری جوانانی رشید و گمنام […]
دستهها: جامعه, یادها و یادنوشتهها, یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۲۸ام, شهریور ۱۳۹۴ 411 نمایش
توسط admin
من تکذیب میکنم، تو تکذیب میکنی، او تکذیب میکند! امروزه کلمه تکذیب یکی از کلمات پرتکرار در بیانیههای رسمی سازمانهای عمومی ماست. گویی واحدهای روابط عمومی سازمانها فقط وظیفه دارند، با بررسی اخبار و اطلاعات منتشرشده در رسانههای رسمی و غیررسمی، “شایعات” منتشرشده درباب سازمان متبوع را تکذیب کنند. و صدالبته کسی درباب علت بروز […]
دستهها: جامعه, یادها و یادنوشتهها, یککمی سیاسی | ۱ نظر »
ارسال شده در ۱۹ام, اردیبهشت ۱۳۹۴ 387 نمایش
توسط admin
مدرسه کوچک ما در روستای سرسبز و زیبای مارکان، که من شش سال دوران ابتدایی را در آن گذراندم، همهساله بعد از تعطیلات عید، سرشار از شور و نشاطی خاص میشد. شاید علت آن خلاصی از سرمای گزنده زمستان و رسیدن فصل گل و شکوفه بود که میل به دویدن و جستوخیز را در همه […]
دستهها: رانتخواری و فساد, سیاستگذاری اقتصادی, مدیریت و شایستهسالاری, یادها و یادنوشتهها, یککمی سیاسی | بدون نظر »
ارسال شده در ۱ام, فروردین ۱۳۹۴ 412 نمایش
توسط admin
بیتو ای دل! نکند لاله به بار آمدهباشد؟ ما در این گوشه زندان و بهار آمدهباشد؟ نکند بیخبر از ما به در خانه پیشین به سراغ غزل و زمرمه، یار آمدهباشد؟ از دل آن زنگ کدورت زدهباشد به کناری باز با این دل آزرده کنار آمدهباشد بهراستی چه سری در این بازآمدن بهار و بیدار […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها | بدون نظر »
ارسال شده در ۳ام, بهمن ۱۳۹۳ 503 نمایش
توسط admin
بسیاری از ما آدمها دوست داریم خطاها و اشتباهات خودمان، یا هر کاری که خطا میپنداریم را به عنوان تقصیر دیگران قلمداد کنیم؛ رفیق ناباب، کوتاهیهای دیگران در حق ما و …. در فیلم دیدنی رهایی از شائوشنگ، زندانیان به عنوان یک عادت همگانی، وقتی یک زندانی دیگر از آنها میپرسد که چه جرمی مرتکب […]
دستهها: فیلم، رمان و ادبیات, یادها و یادنوشتهها | بدون نظر »
ارسال شده در ۱۵ام, دی ۱۳۹۳ 479 نمایش
توسط admin
چندروزی بود که بانوی سالخورده حال مساعدی نداشت. تنگی نفس و سرفههای گاه و بیگاهش زیاد شدهبودند. انگار داروهایی که دکتر تجویز کردهبود، بیتأثیر بودند. بانو از پسر بزرگش خواستهبود پزشک دیگری برای معاینهاش خبر کند. امروز عصر بنا بود پزشک به دیدار بانو بیاید. چندماه پیش، شریک زندگی بانو خیلی غیرمنتظره او را ترک […]
دستهها: یادها و یادنوشتهها | بدون نظر »